دیدگاه فروید در مورد اضطراب

ین مقاله ترجمه‌ی مقاله‌ای با عنوان «فروید در مورد اضطراب چه گفت؟» است که در وب‌سایت موزه‌فروید در لندن منتشر شده است.

زیگموند فروید در طول زندگی حرفه‌ای خود به اضطراب علاقه زیادی نشان داد. نگرش او به این موضوع با تکامل نظریه‌های روانکاوی او به طور قابل توجهی تغییر کرد. در اواخر عمر، اضطراب به عنصری مرکزی در نظریه او در مورد تحول و عملکرد ذهن تبدیل شده بود.

مرحله اول: تئوری سمی

 «اضطراب ناشی از دگرگونی تنش انباشته شده است» 

اولین نظریه فروید در مورد اضطراب به اواسط دهه 1890، حتی قبل از به‌کارگیری اصطلاح «روانکاوی» توسط او باز می‌گردد. در این مرحله اولیه او اضطراب را به افکار یا ایده‌ها مرتبط نمی‌دانست، اما متوجه شد که ارتباط نزدیکی با سکسوالیته دارد و آن را به عنوان تحریک جنسی تغییر شکل یافته تعریف کرد. در آن زمان، فروید تحریک جنسی (یا به تعبیر او «لیبیدو») را به عنوان یک ماده فرضی در نظر می‌گرفت که می‌توانیم آن را با چیزی شبیه تستوسترون مقایسه کنیم. استدلال فروید این بود که وقتی مسیر رسیدن به ارضا[1] مسدود می‌شود (به‌عنوان مثال زمانی که در مقاربت جنسی ناتمام، یعنی زمانی که رابطه جنسی قبل از انزال به پایان می‌رسد)، انباشتگی ناشی از عدم ارضای لیبیدو، ماهیت سمی به خود گرفته و خروجی خود را در اضطراب پیدا می‌کند[2]. همان‌طور که او بعدها مطرح کرد، «اضطراب نوروتیک از لیبیدو ناشی می‌شود و بنابراین با آن به همان شکلی که سرکه با شراب مرتبط است، با آن ارتباط می‌یابد.»