من از کشتزار دیگری می‌روید...

ما – بسیاری از ما – در جوامعی زندگی می‌کنیم که به شدت تحت نظارت است و برای کوچک‌ترین تخلفات، مجازات‌هایی وجود دارد. [به عنوان مثال] ممکن است مجبور شویم برای انداختن دستمال کاغذی در پارک یا رانندگی با سرعت 22 مایل در ساعت در جاده دوطرفه‌ای که در ساعت 3 صبح کاملاً خلوت است، […]

چطور می‌توان قضاوت کرد که یک رابطه‌ی عاطفی تداوم خواهد یافت یا محکوم به شکست است؟ تفاوت میان زوج‌های شکننده و قوی چیست؟ در ادامه به تعدادی از این تفاوت‌ها اشاره خواهیم کرد.   ۱.خوشبینی بیش از حد درباره روابط زوج‌های شکننده معمولاً به‌طور پارادوکسیکالی، نسبت به عشق و روابط خود خوشبین هستند. آن‌ها خوشحالی […]

مقاله‌ی زیر ترجمه‌ی مقاله‌ای با عنوان زنی که دوستش دارم و زنی که بدون او نمی‌توانم زندگی کنم، تالیف برگمان در سال ۲۰۱۳ است. رابطه بین عشق و مرحله همزیستیِ دوران کودکی، از منظری جدید در قالب تعارض بین «زنی که دوستش دارم» و «زنی که نمی‌توانم بدون او زندگی کنم» بررسی می‌شود. […]

هرگز شریک‌عاطفی مناسبم را پیدا نخواهم کرد! ترس شما درست است: هرگز پیدا نخواهید کرد. گفتن آن در حال حاضرْ سخت به نظر می‌رسد، اما شریکِ‌عاطفی مناسبِ شما واقعا وجود ندارد: فقط انواع و درجات مختلفی از [شریک عاطفیِ] اشتباه وجود دارد. تقصیر شما یا آن‌ها نیست. هرکسی، هر چقدر هم که در ابتدا دوست […]

ممکن است در نگاه اول چنین به نظر برسد که افرادی بسیار موفق احتمالاً هیچ رابطه‌ای با نفرت از خود ندارند: [هرچه که باشد] آن‌ها کسانی هستند که در امتحاناتْ فوق‌العاده خوب عمل کردند، مورد تحسین معلم‌ها بودند، در بهترین دانشگاه‌ها پذیرفته شده‌اند، با افتخار فارغ‌التحصیل شده‌اند، وارد دانشکده‌های حقوق و پزشکی شده‌اند، کسب‌وکارهای پر […]

همه‌ی ما به شدت با مشکلات مرتبط با بی‌شرم در رابطه جنسی سازگار شده‌ایم؛ یعنی با فرهنگ منحطی که در آن همه چیز مجاز به نظر می‌رسد، فرهنگی که فضای حاکم بر آن اغلب بیش از حد صریح است و برخی افراد به شدت از توجه ناخواسته، تهاجمی و متعرضانه‌ی دیگران آسیب می‌بینند. بنابراین در چنین فرهنگی ممکن است کمی عجیب و حتی افراطی به نظر برسد که مشکل شرم جنسی را مطرح کنیم؛ یعنی رنج روحی شدید ناشی از خجالت در مورد خواسته‌ها و بدن‌مان، همراه با احساس عدم پذیرش فیزیکی، انزجار و وحشت از این که افکار جنسی ما کشف و قضاوت شود. از زمان افول عصر کلاه‌ بلند [قرن ۱۹] یا حداقل از زمان انقلاب‌های دهه‌ی 1960 به نظر می‌رسد که کسی اجازه ندارد در مورد مسائل مرتبط با شرم جنسی از صمیم قلب نگران باشد؛ به نظر می رسد که خطرات مربوط به رابطه جنسی دقیقاً
بسیاری از رفتارهای ما تا زمانی که نتوانیم ایده‌ی اصلی در مورد نحوه ساخت انسان را در نظر بگیریم، برایمان معنادار نیست: ایده اصلی این است که بیولوژیِ ما بقا را بر خودآگاهی ارجح می‌داند. به عبارت دیگر، مهم‌ترین اولویت برای اعضای گونه‌ی ما، زندگی کردن و ادامه دادن است، نه مکث کردن و درک و بررسی. اگر هر فردی را در شرایط وحشتناکی قرار دهید، به‌عنوان در خانه‌ای با والدینی پرخاشگر، الکلی، بدرفتار یا افسرده، او (آن اندازه که ممکن است ما انتظار داشته باشیم) نمی‌تواند به وضوح روی آنچه اشتباه است، تمرکز کند یا برای وضعیتش سوگواری کند. او فقط ادامه می‌دهد؛ همان‌طور که سیستم حفظ بقا، آن را ضروری می‌داند (مترجم؛ بیولوژی آگاه شدن از شرایط دشوار فعلی یا سوگواری را جز اولویت نمی‌داند؛ آنچه در این شرایط اهمیت دارد، فقط حفظ بقا و ادامه دادن است). برای انجام این وظیفه (حفظ بقا)، ما از طیف وسیعی
نارسیسیزم (توسط اسپاتنیتز[1]) به عنوان حالتی شناخته می‌شود که در آن پرخاشگری و خصومت ابراز نشده، با اثرات فرساینده بر ذهن و بدن، در دستگاه روانی به دام می‌افتد. پرخاشگری ابراز نشده‌ی قوی [2]، به وسیله یک ایگوی ضعیف و تحول‌نیافته که قادر به مدیریت استرس ناشی از احساسات ناخوشایند نیست، به سمت خود (سلف) معطوف می‌شود. هدف تکنیک‌های روانکاوی مدرن این است که به ایگو اجازه دهد تا پرخاشگری را به روش‌های سازنده[3] به سمت بیرون هدایت کند؛ و به این طریق از ایگوی شکننده در برابر حمله به خود[4] محافظت کند؛ حمله به خود در طیفی از اسکیزوفرنی، افسردگی، و جسمانی‌سازی تا اشکالِ تخریبِ خود (سلف) در روان رنجوری دیده می‌شود. این (هدایت پرخاشگری برای بروز به صورت‌های سازنده) با کمک به بیمار برای «گفتن همه چیز» انجام می‌شود. ایگو از طریق «پرسش‌های ابژه محور» محافظت می‌شود. «پرسش‌های ابژه محور» سوالاتی هستند که به جای انگیزه‌های بیمار، معطوف
وقتی به این موضوع فکر می‌کنیم که «با زندگی خود چه کار کنیم؟»، اغلب با انتخابی بسیار ناراحت‌کننده میان دو مسیر مواجه می‌شویم: مسیر پرشور (مبتنی بر میل و علاقه) در مقابل مسیر امن. دومی شامل تسلطِ آهسته بر یک حرفه‌ی قابل اعتماد است؛ ما خسته و کسل خواهیم شد، اما می‌دانیم که هرگز اخراج نخواهیم شد. اما مسیر اول نیازمند مهارت و دانش بالایی است که در آن خیال می‌کنیم، یک روزی از چیزی که عمیقاً دوستش داریم، درآمدی کسب خواهیم کرد و در عین حال از تنگ‌دستی و حقارت می‌ترسیم. اگرچه این انتخاب حاد و بحرانی به نظر می‌رسد، اما زمانی که مفهوم ایمنی را به درستی بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که کمتر از آن چیزی که به نظر می‌رسد، بحرانی است. تا زمانی که مشغول کاری می‌شویم که از آن متنفریم یا از روی ترس و بزدلی آن را دنبال می‌کنیم، هرگز کاملا ایمن نیستیم. در شرایط
یک نوع عاشق وجود دارد که هرگز به اندازه‌‌ی زمانی که طرد شده باشد، در عشق‌ورزی مصمم و ماهر نیست! شریک عاطفی او، پس از تحمل یک دوره‌ی طولانیِ بدقلقی، بدخلقی و یا رفتار عجیب و غریب یا دشوار، بالاخره جانش به لبش می‌رسد و تصمیم به خاتمه‌ی رابطه می‌گیرد. در این مرحله ممکن است انتظار داشته باشیم که عاشقْ داد و بیداد و بدخلقی کند (بالاخره، تا این لحظه بدخلقی‌های زیادی از سوی او رخ داده است) و از طریق همین کج خلقی، به‌طور غیرمستقیم، به شریک زندگی‌اش یادآوری کند که برای خاتمه دادن به این رابطه دلایل خوبی دارد. اما خبری از آن فریادها، کج‌خلقی‌ها و بدقلقی‌ها نیست. حالت او به کلْ تغییر می‌کند. در آن زمان که به نظر می‌رسید همه چیز برای آن دو از دست رفته است، عاشقِ طرد شده اندوخته‌ای از فصاحت، لطافت و پختگی خارق‌العاده را عیان می‌کند. او حالت تدافعی و مغرورانه