این مقاله ترجمه مقالهای با عنوان «Four explanations for self-sabotage» منتشر شده در وبسایت مدرسه زندگی است.
یکی از عجیبترین و در عین حال ناامیدکنندهترین پدیدههای روانی، «خودویرانگری» یا «خود تخریبی» است. فردی که استعدادها و چشماندازهای درخشانی دارد، ناخودآگاه و با نیرویی ویرانگر، پایههای زندگی خود را متلاشی میکند: شریک عاطفیاش را که عمیقاً دوست دارد از خود میراند، یا فرصت موفقیت در مسیر شغلیِ ایدهآلی را که کاملاً درخور تواناییهایش است، بر باد میدهد.
در جستوجوی ریشههای این رفتار، دستکم میتوان چهار دلیل اصلی را برشمرد:
خود تخریبی بهعنوان دفاعی در برابر «همهتوانی»
در روند رشد طبیعی هر کودکی، مرحلهای عجیب و درعینحال کاملاً طبیعی پدید میآید که کودک در خیال خود «قادر مطلق» است. با وجود جثهٔ کوچک و محدودیتهایش، در اوجِ شورِ شیدایی، خود را فرمانروای بلامنازع جهان، کنترلکنندهٔ همه چیز، نابودکنندهٔ دشمنان و چیره بر همگان میپندارد. ممکن است با شمشیری پلاستیکی بر میز آشپزخانه بایستد و خود را «پادشاه» یا «ملکهٔ گیتی» بخواند.
روانشناسان بر این باورند که این مرحله نه تنها نابههنجار نیست، که کاملاً سالم و ضروری است. برای اینکه در بزرگسالی بتوانیم رابطهای متعادل میان آرزوها و واقعیت، جاهطلبی و محدودیتهایمان برقرار کنیم، همهٔ ما نیاز داریم که با خیالپردازیهای قدرت مطلق خود آشنا شویم و از جاهطلبیهایمان نهراسیم. باید در کودکی این فرصت را مییافتیم که آنها را به تمامی زندگی کنیم و ابعاد واقعیشان را دریابیم.
اما تداوم این مسیر به محیط اطراف بستگی دارد. اگر والدینی متعادل و از نظر روانی ایمن باشند، این لحظات «قدرت مطلق» کودک را با لبخندی مهربان تاب میآورند؛ به او اجازه میدهند این احساسات را بروز دهد و سپس با نرمی و قاطعیت پیشنهاد میکنند که «حالا وقت خوابِ پادشاه/ملکه است». در این صورت، مرحلهٔ قدرتطلبی هم مجال بروز مییابد و هم مهار میشود، و بستری برای رابطهای بیدغدغه با تکانههای جاهطلبانه و خود-تعیینگرایانه ما فراهم میسازد.
نشانههای خطر در رابطه
اما همهٔ ما چنین اقبالی نداشتهایم. شاید هرگز اجازه نیافتهایم که خودخواهی، پرخاشگری و میل به پیروزی را—که بهطرزی مشروع در درون همهٔ ما وجود دارد—ابراز کنیم. بزرگسالان اطرافمان آنقدر از تواناییهایمان هراسیده بودند و خود آنقدر شکننده و ناکافی بودند که هرگز به ما اجازهٔ «غرش» ندادند. در نتیجه، به ترسی بنیادین از قدرت خودمان دچار شدیم.
اکنون ممکن است بیش از حد فروتن، ترسو و خجالتی به نظر برسیم. مدام میگوییم «به یک مگس هم آسیب نمیزنیم»، از جلب توجه متنفریم، هوش خود را پنهان میکنیم، فرصتهای ترفیع را رد میکنیم، لباسهای تیره و بیروح میپوشیم و خودمان را «خجالتی» مینامیم.
نه اشتباه در انتخاب شریک زندگی
اما این تمام ماجرا نیست. در ژرفای وجودمان، آرزوی پیروزی، تحسین، اغواگری و نابودی دشمنان را داریم؛ حتی شاید آرزوی ریاستجمهوری. اما هرگز نیاموختهایم که چگونه تعادلی بالغانه میان نیروهای متعارض درونمان برقرار کنیم. پیروزی به شیوهای سنجیده و ثمربخش برایمان بهایی گزاف دارد. از این رو، ناچاریم به موشی تبدیل شویم، گویی در کودکی از نخستین غرشهای شیر درونمان به وحشت افتادهایم.
خود تخریبی و باو ر به این که «تنها ناکامی است که عشق میآورد»
توضیح دیگری که برای خودویرانگری یا خود تخریبی وجود دارد، این است که برخی والدین، ناخودآگاه، پیامی متناقض میفرستند: «فقط وقتی شکست بخوری دوستت دارم». در بیشتر خانوادهها موفقیتها جشن گرفته میشود، اما در برخی خانهها عشق والدین تنها زمانی در دسترس است که کودک مضطرب، خوار، آسیبدیده یا ناامید باشد. درست در لحظهای که کودک بیمار است، مورد آزار قرار گرفته، طرد شده یا زخم خورده، والدینِ سختگیر و سرد ناگهان نرم و مهربان میشوند.
چه انگیزهای قدرتمندتر از این که زندگیمان را ویران کنیم تا سرانجام عشقی را که همواره آرزویش را داشتهایم به دست آوریم؟
ما فرصتهایمان را نابود میکنیم چون در عمق وجودمان موفقیت را «فرصت» نمیبینیم، بلکه پیشدرآمدی برای تنهایی میدانیم. با موفق شدن در جهان، احساس میکنیم ممکن است تنها چیزی را که واقعاً برایمان مهم است از دست بدهیم: تأیید و عشق کسانی که ما را به این دنیا آوردهاند.
خود تخریبی و جستوجو برای «خودِ واقعی»
در برخی دیگر از خانوادهها پیام به شکلی متفاوت اما به همان اندازه ویرانگر است: تنها راه رسیدن به عشق، موفقیت است. به کودک بهطور غیرمستقیم گفته میشود: «اگر در مسابقات بدوی، جایزهی مدرسه بگیری، بعدها ترفیع بگیری و عنوان به دست بیاوری، دوستت خواهیم داشت. میزان عشق ما به تو به همان اندازه است که در نظر دیگران مهم و برجسته باشی».
مدتها ممکن است مطیعانه از این دستورات پیروی کنیم. اما درست در آستانهی پیروزی، لحظهای از شورش ابتدایی فرا میرسد. بخشی از وجودمان که آرزو داشت نه بهخاطر «انجام دادن» بلکه بهخاطر «بودن»، نه بهخاطر دستاورد بلکه بهخاطر خودِ بیدفاع و آسیبپذیرش دوست داشته شود، علیه بخشی که این همه سال فرمانبردار و پیرو خطوطِ معین بوده شورش میکند.
ناگهان خودمان را در حال توهین به رئیس، یا مردود شدن عمدی در امتحانات میبینیم؛ زیرا در اعتراض به قربانیِ بودن هولناکی هستیم که به آن وادار شدهایم. موفقیت برایمان واقعی به نظر نمیرسد. پشت خود تخریبیمان آرزویی جانسوز نهفته است: دوست داشته شدنِ اصیل. دستاوردهای دنیویمان را به آتش میکشیم تا شاید عشق حقیقی را که از ابتدا حقمان بوده به دست بیاوریم.
ترس از فروپاشی و زندگی نازیسته
خود تخریبی و میل به تخریب «دیگری»
ما به این رفتار میگوییم «خود تخریبی»، اما در عمق آن اغلب میلی پنهان به آسیب زدن یا ویران کردن «دیگری» هم نهفته است؛ همان چهرهی والدینی که هیچگاه ما را بهخاطر خودِ واقعیمان دوست نداشت و برایش مدالها، افتخارات و موفقیتهای ظاهریمان خیلی مهمتر از خودِ بیدفاع، شکننده و انسانیمان بود.
وقتی فرصتهای شغلیمان را نابود میکنیم، به نظر میرسد داریم به خودمان ضربه میزنیم، اما در حقیقت ممکن است بخواهیم – حتی اگر فقط در خیال – کسی را که سالها پیش ما را روی تردمیل اعتبارسنجی بیرونی انداخت، ناراحت کنیم؛ کسی که حالا دیگر چیزی برای افتخار کردن پیش همسایهها ندارد. وقتی پایهی افتخارمان را ویران میکنیم، در عمق وجودمان داریم تلاش میکنیم بیعدالتی اولیه را اصلاح کنیم.
ما دربارهی جذابیت موفقیت بسیار میدانیم. اما هنوز در آغاز راهِ درک این واقعیتیم که بخشهایی از وجودمان، به دلایل زیرزمینیِ بسیار دلانگیز و غمانگیز، چرا اینقدر عاشق شکست هستند.
وقتی فرصتهای شغلیمان را به باد میدهیم، از بیرون انگار داریم به خودمان شلیک میکنیم؛ اما در حقیقت، در لایههای عمیقتر، داریم تلاش میکنیم – حتی اگر فقط در خیال – آن آدمی را که سالها پیش ما را روی تردمیل «کسب افتخار برای دیگران» انداخته بود، آزرده و ناراحت کنیم؛ کسی که حالا دیگر هیچ دستاوردی برای پز دادن پیش همسایهها و فامیل ندارد. وقتی پایهی افتخارمان را ویران میکنیم، در عمق وجودمان داریم تلاش میکنیم بیعدالتی اولیه را اصلاح کنیم.
ما با جذابیت موفقیت کاملاً آشنا هستیم؛ اما هنوز در آغاز راهِ فهمیدن این حقیقتِ همزمان تلخ و دلانگیزیم که چرا بخشهایی از وجودمان، به دلایل بسیار انسانی، زیرزمینی و عمیقاً غمانگیز، عاشق شکستاند؛ آنقدر عاشق که گاهی شکست را از تمام پیروزیهای دنیا بیشتر دوست میدارند.
آشنایی با درمانگران دیگری
روانکاوی آنلاین برای مهاجران
منبع
The School of Life. (2024, November 30). Four explanations for self-sabotage. https://www.theschooloflife.com/article/four-explanations-for-self-sabotage/


