من از کشتزار دیگری می‌روید...

رنج: استمرار درد

ده سال قبل در چنین روزی، شهرزاد همسرش را در یک حادثۀ رانندگی از دست داد. در آن شبِ دردناک، او هراسان و بهت‌زده در اندوه کسی که عاشقانه دوستش می‌داشت، فرو رفته بود. کدام‌یک از ما انتظار داریم او در یک هفته، یک ماه یا حتی شش ماه بعد از این اتفاق، حال خوشایندی داشته باشد؟ به زعم من کسی نیست که نداند، چه اندوه هولناکی در آن روزها، هفته‌ها و ماه‌ها در وجود شهرزاد جا خوش کرده بود. تا همین سال‌­های اخیر او برای هر قرار عاشقانه‌ای که دعوت می‌شود، در لحظاتِ نخستین دیدار، اندوه آن شب به تمامی وجودش را فرا می‌گیرد، و وی را از آغاز هر رابطۀ عاشقانه‌ای منصرف می­‌کند. از دست دادن همسر برای شهرزاد، آن هم در آغاز جوانی، درد است که البته ناگزیر است و اجتناب‌ناپذیر؛ اما اوست که باید تصمیم بگیرد، قدم در سرزمین بی‌انتهای رنج بگذارد و خود را از هر عشق احتمالی محروم بدارد یا نه! همۀ ما، زمانی در زندگی، از خود پرسیده‌­ایم «چرا حالم بهتر نمی‌شه؟» در این قبیل مواقع، اغلب اوقات، «درد»[1] به «رنج»[2] تبدیل شده است. درد، جزء لاینفک زندگی انسانی است و دیر یا زود، کم یا زیاد، همه آن را تجربه­ می­‌کنند. بیماری، فقدان، شکست و حتی بالا رفتن سن، عموماً با تجربۀ درد توأم هستند. مواجه شدن با شرایط نامطلوب، و گاه با شرایط مساعدی که ما نامطلوب تلقی می‌کنیم، نیز می‌تواند از لحاظ هیجانی گرفتارمان سازد. و این، نقطۀ انتخاب مهمی است: آیا می‌خواهم فقط به اندازه­ای که یک اتفاقْ دردناک است «درد» را تجربه کنم یا می­‌خواهم بسیار فراتر و گسترده‌­تر از درد، یک اتفاقِ ناگزیر، به سرزمین بی‌انتهای «رنج» پای بگذارم؟ یک شیوۀ به­ ظاهر ساده برای تغییر دادن نوع ارتباط ما با تجارب ناگزیر و دردناک زندگی، که زمینۀ دگرگونی فردی را فراهم می‌آورد، «ذهن‌آگاهی»[3] است. این واژه برای اولین مرتبه در سال 1921 به عنوان معادل انگلیسی برای لغت sati در زبان پالی [یکی از زبان‌های هندو-آریایی در شبه قارۀ هند] مورد استفاده قرار گرفت. لغت sati دلالت دارد بر آگاهی، توجه، یادآوری. جان کابات-زین که برجسته‌ترین فرد پیشگام در استفادۀ درمانی از ذهن‌آگاهی محسوب می‌شود، آن را این‌گونه تعریف کرده است:

ده سال قبل در چنین روزی، شهرزاد همسرش را در یک حادثۀ رانندگی از دست داد. در آن شبِ دردناک، او هراسان و بهت‌زده در اندوه کسی که عاشقانه دوستش می‌داشت، فرو رفته بود. کدام‌یک از ما انتظار داریم او در یک هفته، یک ماه یا حتی شش ماه بعد از این اتفاق، حال خوشایندی داشته باشد؟ به زعم من کسی نیست که نداند، چه اندوه هولناکی در آن روزها، هفته‌ها و ماه‌ها در وجود شهرزاد جا خوش کرده بود. تا همین سال‌­های اخیر او برای هر قرار عاشقانه‌ای که دعوت می‌شود، در لحظاتِ نخستین دیدار، اندوه آن شب به تمامی وجودش  را فرا می‌گیرد، و وی را از آغاز هر رابطۀ عاشقانه‌ای منصرف می­‌کند. از دست دادن همسر برای شهرزاد، آن هم در آغاز جوانی، درد است که البته ناگزیر است و اجتناب‌ناپذیر؛ اما اوست که باید تصمیم بگیرد، قدم در سرزمین بی‌انتهای رنج بگذارد و خود را از هر عشق احتمالی محروم بدارد یا نه!

همۀ ما، زمانی در زندگی، از خود پرسیده‌­ایم «چرا حالم بهتر نمی‌شه؟» در این قبیل مواقع، اغلب اوقات، «درد»[1] به «رنج»[2] تبدیل شده است. درد، جزء لاینفک زندگی انسانی است و دیر یا زود، کم یا زیاد، همه آن را تجربه­ می­‌کنند. بیماری، فقدان، شکست و حتی بالا رفتن سن، عموماً با تجربۀ درد توأم هستند. مواجه شدن با شرایط نامطلوب، و گاه با شرایط مساعدی که ما نامطلوب تلقی می‌کنیم، نیز می‌تواند از لحاظ هیجانی گرفتارمان سازد. و این، نقطۀ انتخاب مهمی است: آیا می‌خواهم فقط به اندازه­ای که یک اتفاقْ دردناک است «درد» را تجربه کنم یا می­‌خواهم بسیار فراتر و گسترده‌­تر از درد، یک اتفاقِ ناگزیر، به سرزمین بی‌انتهای «رنج» پای بگذارم؟   

یک شیوۀ به­ ظاهر ساده برای تغییر دادن نوع ارتباط ما با تجارب ناگزیر و دردناک زندگی، که زمینۀ دگرگونی فردی را فراهم می‌آورد، «ذهن‌آگاهی»[3] است. این واژه برای اولین مرتبه در سال 1921 به عنوان معادل انگلیسی برای لغت sati در زبان پالی [یکی از زبان‌های هندو-آریایی در شبه قارۀ هند] مورد استفاده قرار گرفت. لغت sati دلالت دارد بر آگاهی، توجه، یادآوری. جان کابات-زین که برجسته‌ترین فرد پیشگام در استفادۀ درمانی از ذهن‌آگاهی محسوب می‌شود، آن را این‌گونه تعریف کرده است:

«آگاهی‌­ای که از طریق توجه عامدانه، متمرکز بر لحظۀ حال و غیرقضاوتی نسبت به تجربۀ در حالِ رخداد پدیدار می‌شود» (کابات-زین، 2003، ص145).

توجه[4] یا صِرف آگاهی نسبت به رخدادهای درونی و بیرونی، می‌تواند ما را از کلاف کورِ مشغله‌­های ذهنی و احساسات دشوار رها سازد. نکتۀ مهم این است که توجه یا آگاهی متمرکز، یک‌­بار و برای همیشه رخ نمی‌دهد و وظیفۀ ما، یادآوری مدام به خود است که «آگاه باش!» یکی از اهداف ذهن‌آگاهی، بر اساس متون باستانی، عبارت است از کمک به حذف رنج بی‌مورد از طریق پرورش بینش نسبت به عملکرد ذهن و ماهیت دنیای مادّی و همچنین کمک به دوام آوردنِ توأم با آرامش در میانۀ هر اتفاقی که رخ می‌دهد. ذهن‌آگاهی همچنین به پرورش سایر کیفیت‌های ذهنی مانند تمرکز، به­‌هوش بودن و مهربانی عاشقانه کمک می‌کند که به سهم خود، در تسکین رنج نقش دارند. ذهن‌آگاهی به‌تنهایی برای دستیابی به شادمانی کافی نیست ولی می­‌تواند بنیانی محکم برای سایر عوامل ضروری فراهم آورد که لازمۀ دست‌یابی به شادمانی هستند.

ذهن‌آگاهی، فرایندی روان‌شناختی است که می‌تواند نحوۀ پاسخدهی ما به دشواری‌هایِ گریزناپذیر زندگی را تغییر دهد. پدیدۀ جدیدی نیست و ظرفیت آن در هر انسانی وجود دارد؛ ظرفیت هشیاری[5] و آگاهیِ[6] متمرکز و غیرقضاوتی نسبت به هر آنچه هست. ما عموماً مدت زمان بسیار کوتاهی را در این وضعیتِ «آگاهی لحظه به لحظه» سپری می­کنیم، به خصوص هنگامی که در میانۀ آشفتگی هیجانی باشیم. اما خبر خوش این که ذهن­‌آگاهی، مهارتی است که می­‌توان آن را با تمرین مستمرْ آموخت و گسترش داد.

تقریباً تمام تمرین­‌های ذهن‌آگاهی، شامل شکلی از «مراقبه»[7] هستند. شاید یکی از بهترین راه‌­ها برای درک مفهوم مراقبه این باشد که بدانیم:

  •  مراقبه به­‌معنای «برخورداری از یک ذهن خالی» نیست.
  • مراقبه به­‌معنای «بی‌احساس یا بی‌هیجان شدن» نیست.
  • مراقبه به­‌معنای «کناره‌­گیری از زندگی» نیست.
  • مراقبه به­‌معنای «جست­‌وجوی شادکامی» نیست.     
  • مراقبه به­‌معنای «فرار از درد» نیست.

پس ما در تمرین­‌های مراقبۀ ذهن‌آگاهی، در پی کسب مهارت هستیم برای دست­‌یابی به آگاهی غیرقضاوتی نسبت به هر آنچه در دنیای درونی یا بیرونی وجود دارد و همچنین حفظ این آگاهی. به بیان دیگر، هیچ تلاشی برای تغییر تجربۀ جاری یا اجتناب از آن صورت نمی­‌گیرد. تلاش ما در جهت توجه و باز-توجه چندباره به تجربۀ جاری خواهد بود. در ادامه، به تمرینی ساده برای شروع مراقبۀ ذهن‌­آگاهی اشاره شده است. به یاد داشته باشید که راز مهم برای بهره‌گیری بیشینه، «تکرار» تمرین است.

تمرین «خوردن ذهن‌­آگاهانه»

یک خوراکی را انتخاب کنید. ابتدا آن را در دست بگیرید و لمس‌­اش کنید: زبر است یا نرم؟ گرم است یا سرد؟ سفت است یا نرم؟ سپس آن را جلوی بینی گرفته و ببویید: چه عطری از آن به مشام‌تان می‌­رسد؟ بوی تند و تیزی دارد یا رایحه­‌اش ملایم است؟ حالا به­‌دقت نگاهش کنید: چه رنگ(هایی) دارد؟ چه شکلی است؟ سطح‌­اش صاف و یکنوخت دیده می‌­شود یا شیار دارد؟ بزرگ است یا کوچک؟ سپس آن را روی زبان‌­تان بگذارید و کمی صبر کنید تا متوجه طعمش شوید: شور است یا شیرین یا تلخ؟ تُند است یا ملایم؟ احتمالاً حاوی چه ادویه‌هایی است؟ حالا به آرامی بجویدش و توجه کنید: نرم است یا سفت؟ طعم غالبش کدام است؟ همین­‌طور که به جویدن ادامه می­‌دهید، چه طعم­‌های دیگری را حس می‌­کنید؟ دقت کنید در انجام این تمرین شما قضاوتی در مورد عطر یا طعم  این خوراکی ندارید، مثلا نمی‌گویید «اه چه بوی تندی یا به به چه بوی دلپذیری»، بلکه سعی می‌کنید صرفا خوراکی را تجربه کنید، مثل کودک کنجکاوی که برای نخستین بار یک خوراکی را می‌خورد و سعی می کند از محتوییات آن مطلع شود.

دفعۀ بعد که دارید تجربۀ دردآور و ناگزیر درونی یا بیرونی را از سر می­‌گذرانید، امتحان کنید و ببینید آیا می‌­توانید به‌­جای قضاوت، اجتناب یا تلاش ناممکن برای تغییر آن تجربه، بی‌­طرفانه و به همان شکلی که هست تجربه‌اش کنید؟ فراموش نکنید که «از درد گریزی نیست، اما رنج کشیدن یک انتخاب است».

 

 

Sources

Photo: Marius Borgeaud, de l’Homme en Bleu, 1921

Kabat-Zinn, J. (2003). Mindfulness-based interventions in context: Past, present, and future. Clinical Psychology: Science and Practice, 10(2), 144–156.

Siegel, R. D., Germer, C. K., & Olendzki, A. (2009). Mindfulness: What is it? Where did it come from? In Clinical handbook of mindfulness (pp. 17-35). New York, NY: Springer New York.

[1] pain

[2] suffering

[3] minfulness

[4] attention

[5] consciousness

[6] awareness

[7] meditation