این مقاله ترجمهی مقالهای با عنوان «The Anxiety That Never Ends» منتشر شده در ۳۰ آپریل ۲۰۲۵ در وبسایت مدرسهی زندگی است.
وعده فریبنده پشت بسیاری از اضطرابهای ما این است که آنها به پایان خواهند رسید اگر… اگر بالاخره تحصیلاتمان را تمام کنیم، شغلی پیدا کنیم، کسی را برای ازدواج بیابیم، خانهای بسازیم. اما واقعیت (هوشیارانه، خصوصی، تاریک) به مراتب آشفتهتر است، در واقع تقریباً غیرقابلپذیرش: که هرچه تلاش کنیم، اضطراب ممکن است صرفاً جزئی ثابت در درون ما باشد، چیزی که هرگز کاملاً ما را رها نخواهد کرد. این رنجآورترین و مبتکرترینِ عذابهاست، همیشه راههای جدیدی برای بازگشت مییابد، ما را آشفته میکند و میان ما و آنچه سعی داریم قدردانش باشیم (یک روز زیبا، یک درخت پرتقال، فرزندانمان) قرار میگیرد. آنچه نگرانش هستیم تغییر خواهد کرد؛ اما این که نگران خواهیم بود، هرگز به نظر نمیرسد تغییر کند.
چرا؟ چه چیزی ما را نفرین کرده است (ما گروه نگران) که برای تنبیه مادامالعمر انتخاب شدهایم، هرگز آزاد نیستیم که خطرات، پشیمانیها و شرمهایمان را برای بیشتر از چند ساعت فراموش کنیم؟
شاید باید (علاوه بر همه چیز) نگران این باشیم که نگران هستیم. باید رنجمان را با متانت، خشم مهارشده و شوخطبعی تسلیمشده بپذیریم.
ما بالاخره به دلایل بسیار موجهی نگران هستیم: زیرا در دنیایی بدون هیچ تضمینی متولد شدهایم. زیرا قبلاً رها شدهایم و ممکن است دوباره چنین شود. زیرا در ابتدا به درستی در آغوش گرفته نشدیم یا آرام نشدیم، و ترس اکنون در بدنهایمان رمزگذاری شده است. زیرا مادر ترسناک بود و پدر فریاد میزد. زیرا دیگران زمانی بیرحم بودند که ما هنوز آماده نبودیم مشکل را در آنها ببینیم، نه در خودمان.
ما نگران هستیم چراکه (حتی با رشد تواناییمان در تسلط بر رویدادها) چالشها نیز افزایش یافتهاند. زیرا با فرد اشتباهی ارتباط برقرار کردیم، یا فرد درست ما را ترک کرد. زیرا مسائل مالیمان پیچیده شد. زیرا سیاستها دیوانهوار شدند. زیرا بدنهایمان آسیبپذیر شد. زیرا دشمنانی پیدا کردیم. زیرا زمان به سرعت در حال اتمام است. زیرا به اندازه کافی دوستان درست و حسابی نداریم؛ آنهایی که به ما اجازه میدهند ضعیف باشیم، آنهایی که مانند ما رنج میبرند، آنهایی که میتوانند مهربان باشند زیرا شکنندگی ما را از درون میشناسند. ما نگران هستیم زیرا هنوز خانه واقعیای نداریم، جایی که بتوانیم تظاهر را متوقف کنیم و هرچه نیاز داریم گریه کنیم.
دیدگاه فروید در مورد اضطراب را اینجا بخوانید.

در برابر این احساس همیشگی خطر، درمانهای بسیاری پیشنهاد میشود: تنفس عمیق، ورزش، هوای تازه، مصرف بیشتر میوه، نشستن در سکوت. اینها همه توصیههاییاند مشفقانه و خیرخواهانه. ما آموزگاران این نسخهها را دوست داریم، ولی شاید به همان اندازه مهم باشد که حق داشته باشیم مشکل را به نام بشناسیم و بیپروا از آن شکایت کنیم، بیآنکه مجبور باشیم مدام خردمند یا بالغ به نظر برسیم. باید بتوانیم بیمحابا بگرییم و در خفا فریاد بزنیم. این حق را داشته باشیم که همدردانی بیابیم که همانند ما رنج میکشند و نه شعارهای احساساتی به ما میدهند و نه واقعیت را انکار میکنند.
شاید والاترین آرامش در این باور نهفته باشد که این عذاب هرگز به کلی از میان نخواهد رفت. تصاویر فریبندهی آرامش و وعدههای صلح درونی، اگرچه دلپذیرند، ولی در باطن همیشه از چنگمان میگریزند. پذیرش این حقیقت، تسلایی است تلخ اما رهاییبخش.
ترس: نیمه دیگر جنگ و گریز
ما موجوداتی عجیب، اما نه استثنایی هستیم. بسیاری همچون ما هستند، هرچند به ندرت جرأت اعتراف به آن را مییابند. ما درک میکنیم. میدانیم. همان حس را داریم. میتوانیم یاور یکدیگر باشیم، همسفران این سرزمین پرمخاطره، آمادهی در آغوش کشیدن یکدیگر در لحظات اندوه، و خندهای همراه با شفقت و یأس بر این درد بیامان و بیرحم.
آشنایی با درمانگران دیگری
روانکاوی آنلاین برای مهاجران
منبع
The School of Life. (2025). The anxiety that never ends. Retrieved [insert retrieval date], from https://www.theschooloflife.com/article/the-anxiety-that-never-ends/