این مقاله ترجمهی نوشتهای با عنوان «کِی و چرا تلفن همراه خود را برمیداریم؟» است که در وبسایت مدرسهی زندگی منتشر و به ترجمه شیوا جمشیدی برای مجله روانکاوی «دیگری» آماده شده است.
پاسخهای متعارف و بهظاهر عادی برای این سؤال وجود دارد: گوشی خود را برمیداریم تا ببینیم آیا پیامی از طرف کسی داشتهایم، آیا کسی مطلب جالبی فرستاده، آیا اتفاق وحشتناکی در کشور دیگری رخ داده.
اما شاید این قبیل پاسخها زیادی عادی و زیادی خیرخواهانه بهنظر برسند. حقیقت، خیلی تاریکتر و تا حدی تحقیرآمیزتر از اینهاست. ما گوشی خود را برنمیداریم تا ببینیم چه خبر است؛ آن را برمیداریم تا، با بیرحمیِ قابل توجهی، مطمئن شویم در این خطر نیستیم که بخواهیم بیشتر دربارۀ خودمان بفهمیم.
اگر آن لحظاتی را که به سمتِ گوشی تلفن خود کشیده میشویم تا آن را برداریمْ موشکافانه بررسی کنیم، اینها تقریباً همیشه همان زمانهایی هستند که نوعی اضطراب بر ما فشار وارد میآورَد؛ اضطرابی که جهتیابی صحیحِ زندگی ما ممکن است به تحلیل و تفسیر آن بستگی داشته باشد. ما از این دستگاه بهعنوان جایگزینی برای تفکر درباره آیندۀ خودمان استفاده میکنیم؛ ما این ماشین را برای مسدود کردن بینش خودمان بهکار میگیریم، برای متوقف کردنِ کار پردازش، برای بیگانه ساختنِ ذهنمان با پیچیدهترین و نویدبخشترین زیرلایههایش.
افکاری که تلاش دارند به زور واردِ حیطۀ هشیاری شوند، ممکن است دربارۀ مادر ما باشند و حرفِ عجیب و آزارندهای که هنگام صرف نهار به ما گفته است. یا دربارۀ اینکه چطور باید تلاش کنیم تا از استعدادهایمان، بهرۀ بیشتری ببریم؛ آن هم با توجه به چیزی که در ملاقات با یک همدانشگاهی قدیمی یاد گرفتیم. یا دربارۀ حرف نامهربانانه و تُندی که امروز صبح از همسر خود شنیدیم؛ حرفی که تهدیدی برای رابطۀ ما محسوب شده و دوباره آن را زیر سؤال میبرَد.

چه راحت، چه وحشتناک راحت، باید ابزاری ابداع میکردیم تا مطمئن شویم هرگز مجبور نخواهیم بود خودمان را دوباره ببینیم؛ و چه نمادین، بهتلخی نمادین، که باید خوشباورانه به آن، مانند همۀ چیزها، بهعنوان یک ابزار ارتباطی اشاره کنیم.
ما افتخار میکنیم به زمانی که ذخیره کردهایم، لغتنامههایی که مجبور نیستیم به آنها رجوع کنیم، اطلسهایی که میتوانیم دور بیندازیم، بسیاری چیزهای عجیب و بامزه که کشف کردهایم. و با این همه نادیده میگیریم ملالِ ثمربخشی را که نداشتهایم، خیالهای خامی را که در سر نپروراندهایم، رؤیاپردازیهایی را که در نطفه خفه کردهایم، اندیشههایی را که نگذاشتهایم سر از تخم درآورند، رُمانهایی را که ننوشتهایم، کسب و کارهایی را که آغاز نکردیم، احساساتی را که شناسایی نکردیم، خودآگاهی را که از دست دادهایم.
با همۀ اینها، لازم نیست پایانِ داستان همین باشد. دقیقاً وقتی بیش از همه میخواهیم گوشی تلفن همراه خود را برداریم، باید یاد بگیریم کارِ بسیار نامعمولی انجام دهیم؛ مکث کنیم و سؤال جسورانهای از خود بپرسیم: اگر اجازه نداشته باشم همین حالا به تلفن همراهم مراجعه کنم، ممکن است نیاز باشد به چه چیزی فکر کنم؟
پاسخ به این سؤال میتواند شاهراهی به سمت زندگیهای بررسی نشدۀ ما برایمان فراهم کند. بهجای استفاده از تلفن همراه برای بازداشتنِ خودمان از تفکر، میتوانیم اشتیاقمان به آن را بهعنوان یک راهنما بررسی کرده و ببینیم کِی و کجا مخصوصاً نیاز داریم دروننگری کنیم؛ میتوانیم زمانهایی را که بیش از همه میخواهیم به سمت گوشی فرار کنیم بررسی کرده و بفهمیم با چه چیزی باید بمانیم و کاوشاش کنیم. وقتی میل شدید ما به حواسپرتی در اوج است، باید به بررسی این سؤالات بپردازیم:
– دارم سعی میکنم با بقیۀ زندگیم چی کار کنم؟
– باید روی چی تمرکز کنم؟
– از چی غمگینم؟
– از چی عصبانیام؟
– باید چی به خودم بگم؟
همۀ پاسخها از قبل در درونِ خودمان است؛ نیمی التماسمان میکنند سروصدای بیشتری بارگیری کنیم تا غرق شوند و نیمی استدعا دارند چنین نکنیم. با همۀ این حرفها، ابزارهای غیر-ارتباطی ما ممکن است به دروازهای به سمتِ بینش تبدیل شوند.
منبع
مقالهای که خواندید ترجمه اثر زیر است:
The School of Life. (n.d.). When and why do we pick up our phones? Retrieved April 20, 2025, from https://www.theschooloflife.com/article/when-and-why-do-we-pick-up-our-phones/