بازگشت به خانه

بازگشت واقعی و خیالیِ مهاجر به خانه

دومین شماره از دیگری‌نامه با عنوان «در نکوهش و نکوداشت مهاجرت»، همزمان با روز جهانی مهاجرت (۱۸ دسامبر) منتشر شد. این مجموعه، نگاهی روانکاوانه به تجربه‌ی مهاجرت دارد و در شش فصل منسجم، مهم‌ترین دغدغه‌های روانی این پدیده را بررسی می‌کند.

مقالات این شماره، حوزه‌های گوناگونی را پوشش می‌دهند؛ از چالش‌های اولیه‌ای مانند یادگیری زبان جدید و شکل‌گیری دلبستگی‌های تازه، تا مفاهیم عمیق‌تری مانند بازتعریف هویت، حس تعلق و درک نوینی از «خانه» و «وطن». بخش قابل توجهی نیز به موضوعاتی از قبیل سوگ، فقدان، نوستالژی و غم دوری از زادگاه اختصاص یافته است. افزون بر این، تأثیرات روانی تروما و مکانیسم انتقال آن بین نسل‌های مختلف مهاجران، اختصاص یافته است.

نسخه الکترونیک هر مقاله به صورت رایگان در وب‌سایت ما قابل دسترسی است. همچنین نسخه PDF یکپارچه و طراحی‌شده این ویژه‌نامه از طریق وب‌سایت قابل خریداری می‌باشد. در صورت تمایل به دریافت نسخه چاپی، لطفاً از طریق راه‌های ارتباطی با ما در تماس باشید تا امکانات لازم را فراهم آوریم.

برای ورود به صفحه دیگری‌نامه کلیک کنید.

این مقاله ترجمه شده توسط الهام اقراری به قلم پراتیشا تومالا-نارا است.


مهاجران از مفهوم خانه به شکل‌های مختلفی سخن می‌گویند که شامل دیدار واقعی با سرزمین مادری‌شان و بازآفرینی جنبه‌هایی از سرزمین مادری در سرزمینی که به آن مهاجرت کرده‌اند می‌شود. در قلب فانتزی‌های دیدار با خانه تعاملات میان‌فردی و زمینه ارتباطی حضور دارد. این مقاله به نقش فانتزی و دیدار واقعی با خانه می‌پردازد و ارتباط آن با فرایند درمانی را بررسی می‌کند. نمونه‌های بالینی در این مقاله، راه‌های بازگشت واقعی و خیال‌پردازانه به خانه را به تصویر می‌کشند که هر کدام بر فرایند سوگواری و دگرگونی در هویت تأثیر می‌گذارند.

درآمد

خب، این درست نیست که تاریخچه‌ی منْ تنها در قلبم حضور دارد؛ هرچند که در قلبم نیز هست؛ اما در جاده خاکیِ شهرم، در هر فرد روستایی، زنده یا مرده که بر آن قدم گذاشته نیز حضور دارد… آن جاده کوچکِ خاکی پل ارتباطی من به تمام مقصدهاست.

چینا اچبه

مفهوم خانه در طول زندگی معنای متفاوتی به خود می‌گیرد. خانه با تغییرات رشدی و دگرگونی‌های زندگی، مانند جدایی از خانواده اصلی، زندگی با شریک عاطفی یا همسر، تولد یا به فرزندی پذیرفتن یک کودک و نقل‌مکان بازتعریف می‌شود. برای مهاجران، اندیشه خانه به شکلی مداوم ساخته و بازسازی می‌شوند در مقیاسی که نه‌تنها این تغییرات رشدی را شامل می‌شود؛ بلکه شامل تغییرات و بحران‌های محیط اجتماعی-فرهنگی و نیز دگرگونی‌هایی در هویت نیز می‌شود. هنگامی که به ارتباط بین مهاجرت و تاریخ روانکاوی می‌اندیشیم، درمیابیم که روانکاوی رشته‌ای است که از ابتدای تأسیس درگیر مبارزه‌ای برای تعریف و حفظ هویت خود بوده است. 

بازگشت به خانه

شاهد ماجرایِ جابه‌جایی خودِ فروید و دنبال‌کننده‌های او در طول رژیم نازی در آلمان و اتریش است. هرچند جستجویِ تاریخی برای خانه در روانکاویْ بر پایه تجربۀ تبعید بنا شده است، که از مهاجرت متمایز است، اما هم‌راستا با برخی راه‌حل‌های معضل تقلای مهاجران برای معنادادن به خانه است. مهاجران به دلایل مختلفی نقل‌مکان را انتخاب می‌کنند که شامل سرکوب سیاسی و اجتماعی، ناامنی اقتصادی، فرصت‌های محدود تحصیلی و اشتیاق برای پیوستن به عضوی از خانواده است که پیش‌تر به کشوری جدید نقل‌مکان کرده است. این دلایل با مسائل درون روانی گره‌خورده است و بر ماهیت فرایند مهاجرت تأثیر می‌گذارد.

دیدگاه‌های روانکاوانه بر مهاجرت و سوگواری

مهاجرت دربردارنده چالش‌های زیادی است، در میان آنها مواردی که به سوگواری مربوط هستند شامل واپس روی1Regression به مراحل بدوی‌تر رشدی، «شوک فرهنگی» و گسست در هویت است (گارزا-گوررو، ۱۹۷۴؛ اختر، ۱۹۹۹)، دوره‌های نابسامانی، درد، ناکامی (گرینبرگ و گرینبرگ، ۱۹۸۹) و سومین مورد، فرایند جدایی-تفرد (اختر، ۱۹۹۹) است. تجربه‌ی فقدان‌های مختلف در مهاجرت امری عادی است که شامل جدایی از خانواده و دوستان؛ عدم تسلط بر زبان، رسوم فرهنگی، غذاها، مکان‌های عبادت، ابژه‌های آشنا و محیط اجتماعی پیرامون و تغییرات آب‌وهوایی است. این فقدان‌ها به‌ویژه برای مهاجران غیراروپایی پررنگ است. شکلی از خصومت که آنها در کشور پذیرندۀ جدید تجربه می‌کنند و دسته‌بندی‌های اجتماعی جدیدی که به آنها تحمیل می‌شود ــ شاهدی بر تعارضات تاریخی و معاصر نژادی، اخلاقی، مذهبی و زبانی در آمریکا است (کماس-دیاز، ۲۰۰۶). تغییرات در شرایط و وابستگی قادر است به میزان زیادی در احساس هویت فرد، خواه کودک یا نوجوان که حق انتخاب برای نقل‌مکان به کشور جدید را ندارند، گسست ایجاد کند و برای والدینشان که می‌بایست هم‌زمان در فرایند انطباق فرهنگی با فرزندانشان همراه شوند، آشفتگی ایجاد می‌کند. این فشار برای انطباق با مجموعه جدیدی از قوانین و استانداردها در کشور جدید که به‌عنوان «بی‌نظمی ناشی از مهاجرت» توصیف می‌شود (مندلویک و همکاران، ۲۰۰۱) تنگناهایی در خصوص شکل‌دهی مجدد به هنجارها به‌منظور ادغام با جریان اصلی جامعه ایجاد می‌کند. در قلب این تنگناها این تعارض هسته‌ای وجود دارد که چگونه بدون اینکه ارتباط با گذشته‌مان را از دست ندهیم برای ابژه‌های ازدست‌رفته سوگواری کنیم (مارلین، ۱۹۹۴).

اختر(۱۹۹۹) چهار نوع سفر را به‌عنوان ویژگیِ ماهیت دگرگونیِ هویت در مهاجران شرح داده است: گذر از عشق یا نفرت از سرزمین مادری به حسی دوسوگرایانه 2Ambivalenceنسبت به کشور جدید؛ از احساس نزدیکی یا دوری افراطی به فاصله بهینه از کشور مبدأ؛ از گذشته یا آینده به زندگی در اکنون؛ و از وابستگی‌های اجتماعی جداگانه به تعلق‌مشترک و احساس هویت «ما بودن» در کشور جدید. در این چارچوب، سوگواری برای فقدان‌ها و کار بر روی تجارب آسیب‌زا3Traumaticی تحمیل شده به فرایند مهاجرت اهمیت پیدا می‌کند به‌ویژه اگر مهاجر به‌سوی حسی از «خودمختاری و تثبیت هویت» در حرکت باشد. هر کدام از این سفرهایی که توسط اختر توصیف شد شامل گفتگویی در خصوص فاصله جسمانی و روان‌شناختی میان دو یا چند سرزمین است.

برخی پیامدهای احتمالی چنین گفتگوهایی عبارتند از: (۱) دوپاره‌سازی4Splitting که در آن سرزمین مادری و کشور مقصد به طور متناوب آرمانی و ناارزنده می‌شوند (برای نمونه، لیتمار، ۲۰۰۱)؛ (۲) انزوای قوم‌محور5Ethnocentric Withdrawalکه طی آن مهاجران تقریباً به صورت انحصاری با افراد و سنت‌های درون گروه فرهنگی خود ارتباط برقرار می‌کنند؛ (۳) تطبیق پادهراسانه6Counterphobicکه در آن فرد مهاجر یک هویت «انگار که» (دویچ، ۱۹۶۵) را رشد می‌دهد که در آن به‌سرعت با فرهنگ جدید همانندسازی می‌کند؛ و (۴) نوستالژی که می‌تواند در وضعیت افسردگی و انزوا نقش ایفا کند (مارلین، ۱۹۹۴؛اختر، ۱۹۹۹). تجربه آسیب روانی پیش‌وپس از مهاجرت نقش بیشتری در نشانه‌های افسردگی و انزوای اجتماعی ایفا می‌کند (وگا و همکاران، ۱۹۹۱، پاریس، ۲۰۰۸). در همین‌راستا، تجربه پریشانی روان‌شناختی، همان‌طور که پژوهش‌ها روی مهاجران لاتین و آسیایی در آمریکا نشان می‌دهد، در میان نسل‌های مختلف مهاجر نیز به یکسان توزیع نشده است. به‌طور معمول، مهاجران نسل دوم در مقایسه با نسل اول، سطوح بالاتری از پریشانی را گزارش می‌کنند (تاکوچی و همکاران، ۲۰۰۷؛ تومالا-نارا و همکاران، در آینده منتشر خواهد شد). یکی از نتیجه‌های یافته‌های این پژوهش، نیاز برای فرایند تمایز فرهنگ‌پذیری و شکل‌دهی هویت با سرزمین مادری و کشور پذیرنده را بررسی می‌کند که با تجربه منحصربه‌فرد نسل اول، دوم و سوم مهاجران مشخص می‌شود.

فانتزی و سوگواری

گمان می‌رود که فرایند سوگواری نقشی محوری را در حل‌وفصل تعارضات هویتیِ مرتبط با مهاجرت دارد. فانتزی‌ها در مورد سرزمین مادری می‌تواند تبدیل به ابزاری برای مقابله با فقدان‌هایی که با مهاجرت همراه هستند شود (اینسلی، ۱۹۹۸). درحالی‌که گمان می‌رود نوستالژی اغلب با سوگواری تداخل دارد، اما نوستالژی به‌عنوان چیزی مثبت‌تر نیز توصیف شده است، این‌گونه که «رد پای خاطره‌ای است که نتیجه فرایند رهایی از سوگواریِ موفق است» (پولاک، ۱۹۸۹، صفحه ۱۵۳). در این نگاه، نوستالژی می‌تواند در خدمت بازیابی عنصری از زندگی فرد در سرزمین مادری و گذشته‌اش شود که در فانتزی موقتاً گرد هم می‌آیند.

بازگشت به خانه

این نگاه هم‌راستا با مفهوم «سوخت‌گیری مجدد» است، فرآیندی که در آن مهاجر پیوندهای خود با جامعه‌ی فرهنگی خویش را از طریق سفر، تماس تلفنی و ایمیل حفظ می‌کند (اختر، ۱۹۹۹). سوخت‌گیری مجدد فضای گذاری7Transitional spacr / انتقالی ایجاد می‌کند که برای «مشارکت خلاقانه» با جدایی و فقدان ضروری است (اینسلی، ۱۹۹۸، صفحه ۲۹۰) همان‌طور توانایی برای مواجهه با محیط فرهنگی ناآشنا و به دنبال آن هویتی جدید شکل می‌گیرد. اختر(۱۹۹۶) به این نکته اشاره می‌کند که سوخت‌گیری مجدد قادر است تا فانتزی‌های «ای‌کاش» و فانتزی «یک روز» بازگشت به سرزمین مادری را در مهاجری که خیال می‌کند اگر هرگز کشورش را ترک نمی‌کرد چقدر زندگی‌اش بهتر بود، برانگیخته کند. این فانتزی‌ها در خدمت کارکرد دفاعی در مقابله با ناکامی‌های جاری در کشور پذیرنده است.

دیدگاه‌های روانکاوانه در خصوص سوگواری و نوستالژی بر اهمیت بازگشت واقعی و خیالی مهاجران به خانه تأکید می‌کنند. آنها هم‌زمان، پرسش‌هایی را در خصوص ماهیت تمنا برای بازگشت به خانه را مطرح می‌کنند که برای فهم دگرگونی در هویت مهاجران ضروری است. این تمنا برای بازگشت به خانه از طریق ملاقات واقعی مهاجر با کشور مبدأ و ایجاد یک خانه در کشور پذیرنده حل‌وفصل می‌شود. به‌عنوان یک مهاجر، تجارب می‌تواند به شکل قابل‌توجهی با ماهیت ملاقات با خانه و ساختن دوباره خانه متفاوت باشد، فانتزی‌های مهاجر در مورد خانه و کشور پذیرنده تأثیر پررنگی در شکل‌گیری هویت دارد. بخش بعدی نقش فانتزی را در راه‌های متفاوت بازگشت به خانه بررسی می‌نماید.

بازگشت خیالی به خانه

نظریه‌پردازان روانکاوی به شکلی گسترده در خصوص نقش فانتزی در سازماندهی احساسات خودآگاه و ناخودآگاه نوشته‌اند. هرچند فانتزی‌های خودآگاه و ناخودآگاه پدیده‌های متفاوتی هستند، گمان می‌رود با هم از این طریق مرتبط هستند که فانتزی‌های خودآگاه، منعکس‌کننده معناهای ناخودآگاه هستند. مفهوم فانتزی ناخودآگاه از زمان مفهوم‌پردازی فروید نقشی مرکزی در روانکاوی دارد، زیرا بر جایگاه آرزوها و ترس‌های ناخودآگاه به‌عنوان مبنایی برای فانتزی تأکید می‌کند (فروید، ۱۹۱۶-۱۹۱۷). تا همین اواخر، فانتزی ناخودآگاه به‌جای اینکه به‌عنوان تعاملی بین خویشتن8Self و ابژه ادراک شود، به میزان زیادی به‌عنوان چیزی که در ذهن فرد ساخته می‌شود فهمیده می‌شد (گرسن، ۲۰۰۸).

روانکاوان ارتباطی این اندیشه که فانتزی ناخودآگاه صرفاً بر اساس فرایند درونی برانگیخته می‌شود را به چالش کشیده‌اند و در عوض، مطرح کردند که فانتزی در بافت ارتباط‌های اوایل کودکی و بعداً روابط مهم از جمله رابطه درمانی خلق می‌شود (برومبرگ، ۲۰۰۸؛ گرسن، ۲۰۰۸). گرسن مطرح کرده است که قلمروهای درون روانی و بین‌فردی با یکدیگر در ساخت فانتزی ناخودآگاه در تعامل هستند. در این نگاه، فانتزی فرد تنها در ذهنش حضور ندارد؛ بلکه در زمینه محیطی او حضور دارد؛ به‌علاوه درمانگر در معنای نهفته در فانتزی نقش دارد. در واقع، این عنوان می‌شود که ممکن است ابراز برخی فانتزی‌های ناخودآگاه بدون حضور فردی دیگر که آن فانتزی را معتبر شمارد ممکن نیست (استولورو و همکاران، ۲۰۰۲). بنابراین ما این اندیشه را بسط داده‌ایم که روابط کنونی فرد قادر است شکلی که فرد گذشته‌اش را تجربه می‌کند، تغییر دهد.

علی‌رغم تفاوت‌های نظری، فانتزی‌ها به‌عنوان چیزی که با خاطرات رویدادهای گذشته مرتبط هستند شناخته می‌شوند و معمولاً در بافت انتقال به‌عنوان نقطه‌ای بین تجارب گذشته و حال بررسی می‌شوند (مدل، ۲۰۰۰). نقش فانتزی ناخودآگاه در بافت انتقال خویشتن-ابژه9Selfobject بررسی شده است (کوهات، ۱۹۷۱)، جایی که فانتزی ناخودآگاه بر تجارب آسیب‌زای اخیر و امید برای ترمیم ارتباطات نشان داده می‌شود. برومبرگ (۲۰۰۸) بر راه‌هایی که فانتزی ناخودآگاه در تعامل تغییر وضعیت‌های خویشتنِ بیمار و روانکاو ساخته می‌شود تأکید می‌کند. شاهد این نکته در به اجرا درآوردن‌هایی10Enactments است که درمانگر و بیمار در وضعیت ارتباطی گسسته یا «غیرِمن» درگیر آن هستند. براین‌اساس، ساخت فانتزی فرایندی منعطف است و شامل امکان افزایش تفکر ناخودآگاه بر واقعیت‌های چندگانه توسط بیمار و درمانگر است.

هرچند که ادبیات روانکاوی معاصر به شکلی روزافزون بر ماهیت درون روانی و بین‌فردی فانتزی تمرکز کرده است، هنوز کاملاً مطالعه فانتزی‌های خودآگاه و ناخودآگاه و ارتباط آنها با پدیده‌های اجتماعی مانند قومیت، نژاد و طبقه اجتماعی بررسی نشده است. در واقع فانتزی‌های خودشیفته‌وار در تصمیم برای مهاجرت و در فرایند مهاجرت و انطباق با کشور پذیرنده دخیل هستند (توگاشی، ۲۰۰۷). توگاشی عنوان می‌کند که فرایند مهاجرت به فانتزی سازمان‌دهنده‌ی فردِ مهاجر در مورد خود، یعنی فانتزی‌ای که پیش از مهاجرت شکل‌گرفته است، آسیب می‌زند. هرچند این دیدگاه جنبه‌های ارتباطی فانتزی‌های پیش از مهاجرت را برجسته نمی‌سازد؛ اما بر ساخت خویشتن و دیگری (یعنی سرزمین میزبان) که پیش از مهاجرت شکل‌گرفته است تکیه دارد. فانتزی‌های فرد مهاجر از دیدار با خانه را می‌توان دست‌کم بخشی از ماهیت فانتزی‌های کشور پذیرنده پیش از مهاجرت و ماهیت واکنش‌های فرد درون کشور پذیرنده پس از مهاجرت دانست. برای نسل اول مهاجران، اندیشه‌های پیش از مهاجرت در مورد کشور پذیرنده ممکن است احساسات امید، هیجان و اضطراب مربوط به شکل‌دادن حس خویشتنی جدید، و محیط فرهنگی آرمانی را برمی‌انگیزد. بر خلاف آن فانتزی‌های دیدار سرزمین مادری پس از مهاجرت – ممکن است حسی از نوستالژی و آرزو برای تماس مجدد با محیط فرهنگی شناخته‌شدهٔ آرمانی را برانگیخته کند.

مهاجرت اجباری

هنگامی که فرد مهاجر قادر نیست تا سرزمین مادری‌اش را ببیند توانایی برای تصور و فانتزی کردن در مورد سرزمین مادری حتی مهم‌تر از گفتگو در خصوص فقدان‌هایی است که به او تحمیل شده است. به‌علاوه عوامل درون روانی و بین‌فردی مانند آرزو برای جستجوی ارتباط یا فاصله‌گرفتن از خانواده دوستان و محیط آشنای اطراف، عوامل اجتماعی گوناگون مانند منابع مالی، وضعیت مهاجرت/ویزا، محیط سیاسی‌-اجتماعی حال حاضر، و خطرات مربوط به امنیت سفر در تصمیم مهاجر برای دیدار سرزمین مادری‌اش دخیل هستند. گاهی هنگامی که مهاجر به دلیل محدودیت‌های مالی یا مهاجرتی قادر نیست بازگردد، رخدادهای مهم در خانواده‌اش مانند عروسی، تولد و مراسم تدفین اعضای خانواده‌اش را از دست می‌دهد.

نقش فانتزی و خیال‌پردازی برای خانه در مواجهه با چنین فقدان‌هایی پررنگ می‌شود و احساس گناه و دوسوگرایی در مورد موقعیت فرد مهاجر در کشور پذیرنده را تشدید می‌کند. این تجربه در پرسش بسیاری از مهاجران نسل اولی به چشم می‌خورد: من کجا دفن خواهم شد؟ آنها فکر می‌کنند آیا کنار فرزندانشان که در آمریکا هستند دفن خواهند شد یا در محلی که متولد شدند و والدین‌شان آنجا هستند (اختر و چوی ۲۰۰۴)، . یا ممکن است مهاجران آرزو کنند که برای اعضای خانواده یا جامعه‌شان در سرزمین مادری کمک مالی فراهم کنند تا بتوانند فاصله فیزیکی و جدایی‌شان را پر کنند. در این فانتزی‌ها است که تعاملات واقعی یا خیالی با عزیزانی که جامانده‌اند یا با محیط فرهنگی آشنا یا ناآشنا (سرزمین مادری و کشور پذیرنده) را فراهم می‌کند که این مهاجر را یاری می‌کند تا خانه را بازسازی و تجربه کند.

دیدار مهاجر با سرزمین مادری

اگرچه مهاجرت ممکن است با تعارضات نوروتیکی همراه باشد که به فانتزی‌هایش در خصوص خانه، دیدار با خانه، و بازساختن خانه شکل می‌دهد، بازگشت فرد به سرزمین مادری به هر شکلی می‌تواند حسی از تداوم و ارتباط با فرهنگ گذشته و حال را حفظ کند که منجر به افزایش انطباق روان‌شناختی می‌گردد. در بحث من از دیدار واقعی مهاجر با سرزمین مادری‌اش ، بر جنبه‌های انطباقی این بازگشت تأکید می‌شود. چنین ملاقات‌هایی معمولاً بسیار هیجان‌انگیز تجربه می‌شوند به‌ویژه اگر شرایط آسیب‌زا نباشد (مانند مرگ یکی از اعضای خانواده). مهاجر با تصویری دیرینه از خانه انگار که در زمان منجمد شده باشد، اغلب آمادگی روانی و جسمانی زیادی برای این سفر دارد.

معمولاً ملاقات با سرزمین مادری شکل‌گیری فانتزی‌ها و واقعیت انطباق در طول مراحل رشد و در سراسر عمر را تسهیل می‌کند. روانکاوان به تغییراتی در آرزوهای مهاجران برای بازگشت به سرزمین مادری را در طول تغییرات زندگی اشاره کرده‌اند؛ مانند ازدواج با فردی که دارای پیش‌زمینه فرهنگی مشترک باشد و یا نباشد (یوآکیم، ۲۰۰۴)، بچه‌دارشدن در مهاجرت یا مهاجرت با فرزندان (بونوویتس، ۲۰۰۴؛ مان، ۲۰۰۴؛ تومالا-نارا، ۲۰۰۴) فرزندخوانده فرد مهاجر بودن یا والدین فرزندخوانده‌ای شدن که در کشوری دیگر متولد شده است(انگ و هان، ۲۰۰۶) و نزدیک‌شدن به میان‌سال و پیری(اختر و چوی، ۲۰۰۴).

تغییرات آسیب‌زا مانند بیماری جسمانی یا ناتوانی می‌تواند تجربه ملاقات با سرزمین مادری را برای یک مهاجر در طول دوره‌های مختلف زندگی پیچیده کند. برای نمونه، ماریسا، زنی ۴۳ساله و نسل دوم از والدین مهاجر چینی-امریکایی که از جراحات تصادف رانندگی شدیدی رنج می‌برد. دوراهی که سر راهش بود را حول محور سفر به چین و دیدن خانواده‌اش بیان می‌کند. ماریسا از عصا برای راه‌رفتن استفاده می‌کند و تنها عضو از خانواده‌اش است که ناتوانی جسمانی مشهودی دارد و از گفتگو با فرزندانش در مورد سفرش به چین می‌گوید.

«من خیلی دلم می‌خواهد به چین برگردم؛ اما احساس می‌کنم خیلی پیچیده است نمی‌توانم مثل قبل راه بروم و نگرانم در طول سفرم اتفاقی برای من یا فرزندانم رخ دهد و فکر می‌کنم اگر خانواده نیز مرا در این وضعیت ببیند بسیار نگران شود. این چیزی است که هرگز تصورش را نمی‌کردم که نتوانم کودکانم را اینجا نگه دارم. هنوز فکر می‌کنم شغلم این است که به آنها یاد بدهم از کجا آمده‌ایم یا به آنها نشان دهم پدربزرگ و مادر بزرگشان از کجا آمده‌اند.»

دوراهی که ماریسا از آن می‌گوید این است که چیز بدی رخ خواهد داد، خواه بدنی یا هیجانی، خواه به چین سفر کند یا در امریکا بماند. او فانتزی‌های دنباله‌دار دارد برای والدینش و خانه پدربزرگ و مادربزرگش دلتنگ است. در دوراهی او اشتیاقی هم برای ماندن در پیوندی مثبت در چین نهفته است و هم از طرفی تصویر مثبت خانواده‌اش در مورد او به‌عنوان یک مهاجر موفق است که تا حدی با وضعیت ناتوانی بدنی‌اش نفی می‌شود. به‌علاوه از سر گذراندن یک تجربه واقعی از زندگی در چین برای فرزندانش چیزی است که آرزوی بسیاری از والدین مهاجر است.

فانتزی سرزمین مادری در نسل اول و دوم مهاجران با هم مرتبط است. والدین مهاجر مشتاق‌اند تا تصویرشان از سرزمین مادری را با فرزندانشان به اشتراک بگذارند تا این اشتیاق در آنها نیز برای دیدن سرزمین مادری‌شان ایجاد شود. دیدار مهاجر با خانه‌اش می‌تواند منجر به سرخوردگی و ناامیدی شود. کارمِن، بیمار ۳۵ساله مکزیکی-امریکایی ملاقاتش با مکزیک را این‌گونه شرح می‌دهد «من واقعاً امیدوار بودم بتوانم مدتی از اینجا بروم و به خانواده‌ام سر بزنم. دوست داشتم خانواده‌ام را ببینم؛ اما دیدن اینکه مکزیک چقدر تغییر کرده دشوار بود. من آنجا احساس ناامنی می‌کردم و اکنون در مورد خانواده‌ام بیش از هر زمان دیگری نگران هستم». ناامیدی و ترسی که همراه با ملاقات کارمن با سرزمین مادری‌اش بود به شکلی بخصوص اشتیاق او برای نگه‌داشتن تصویری مثبت از مکزیک و خانواده‌اش را به چالش کشید. هم‌زمان جنبه مرکزی از کار روان‌درمانی‌اش بر سوگ او نه فقط بر جدایی‌های گذشته بلکه ناامیدی کنونی او از سرزمین مادری و کشور پذیرنده‌اش متمرکز بود.

بخشی مهم از دیدار با خانه که ادبیات روانکاوی به ان توجه اندکی کرده است، بازگشت به خانه در کشور پذیرنده است. بازگشت به آمریکا پس از دیدار با سرزمین مادری توسط بسیاری از مهاجران رؤیاگونه یا عجیب‌وغریب توصیف شده است و نشانگر وضعیت گذار است. تغییر در محیط فیزیکی اطراف و فرایند عزیمتِ دوباره، یا شاید برای اولین‌بار در مورد برخی مهاجران نسل دوم نیازمند توجه است. اگر عزیمت از یک کشور به سرزمین مادری منجر به این شود که نیاکان فرد به‌صورت سخت‌گیرانه تجربه شوند ممکن است آرزوی داشتن اقامتی طولانی‌تر یا با پایانی رضایت‌بخش تبدیل به ملاقاتی ناامیدکننده شود. ممکن است دوره‌ای گذار از نظر زمانی پس از بازگشت از سفر وجود داشته باشد و با ارزشی برای نگاه‌کردن به اشیای فرهنگی یا هدایایی که از کشور مبدأ به آمریکا آورده شده‌اند همراه شود. دسترسی مهاجران به تجربه به اشتراک گذاشته شده از ملاقات با خانه به‌ویژه ازاین‌جهت اهمیت دارد که آنها را قادر می‌سازد تا احساسات مثبت و منفی مرتبط با ملاقات با خانه را پردازش کنند و معنایی برای مهاجرتشان به آمریکا بیایند. عدم دسترسی به چنین تجربه‌هایی برای پردازش، ممکن است منجر به انکار تجارب فرد از همانندسازی با سرزمین مادری شود و احساس تنهایی و انزوا را تشدید کند.

نقش فانتزی و بازآفرینی خانه

در واقع تقلای مهاجر برای بازآفرینی بخش‌هایی از سرزمین مادری نوع سوم بازگشت به خانه است. فانتزی‌های مهاجران درباره «خانه» ــ که از طریق تعاملات درون کشور مبدأ و نیز در کشور میزبان تولید می‌شوند ــ بر شیوه‌هایی که آنان برای مشارکت در اجتماعات قومی خود برمی‌گزینند تأثیر می‌گذارند. در طول تاریخ مهاجران جوامعی را در چارچوب جامعه کلی‌تر ایجاد کرده‌اند که منجر به پیوند آنها با بخش‌هایی از سرزمین مادری‌شان شده و امنیت روانی و فیزیکی برای خانواده‌شان در مواجهه با تبعیض‌های قومیتی، نژادی، زبانی مذهبی و طبقاتی ایجاد کرده است. یکی از دردسترس‌ترین راه‌های برای خلق چنین جوامعی در محله‌های قومی متعدد است؛ مانند روسیهٔ کوچک، هائیتی کوچک، ایران کوچک، شهرک کلده‌ای‌ها11کلده ای ها گروهی از مسیحیان خاورمیانه هستند.م، هندوستان کوچک، شهرک کره‌ای‌ها، محله چینی‌ها، محله ژاپنی‌ها، محله اتیوپیایی‌ها، شهرک یونانی‌ها، ادسای کوچک (یهودی‌های شرق اروپا)، روستای عرب‌ها- در سراسر کشور امریکاست. درحالی‌که برخی از مهاجرین تقریباً منحصراً با افرادی با پیش‌زمینه قومی مشترک خودشان تعامل می‌کنند، بخصوص هنگامی که موانع زبانی وجود دارد، این محله‌های قومی شرایطی برای «سوخت‌گیری مجدد» یا فضای گذاری برای ارتباط مجدد با میراث قومی‌شان فراهم می‌کند و این فرصت را ایجاد می‌کند که با افرادی که تجربه مهاجرت و زندگی در آمریکا را دارند تعامل نمایند (اختر، ۱۹۹۹).

کاوش در بازگشت به خانه در روان‌درمانی روانکاوانه

بازگشت مهاجر به خانه‌اش رخدادی پیچیده و معنادار است که نیازمند بررسی دقیق در روان‌درمانی است؛ چند مسئله درباره بازگشت به خانه در روان‌درمانی روانکاوانه حایز اهمیت است. نخست، به‌جای اینکه بازگشت به خانه را به‌سادگی بازتابی از تعارضات روانی و کاملاً بدون پیامد مسائل اجتماعی تفسیر کنیم، درمانگر می‌بایست اطلاعات مرتبط با فرهنگ را به‌عنوان فانتزی‌های خانه و دیدار با خانه ببیند چرا که پدیده‌هایی اجتماعی هستند که برای هر فرد معنای منحصربه‌فرد خود را دارند.

بازگشت به خانه

رونالد (۲۰۰۶) هشدار می‌دهد که فرهنگ بسیار فردگرایانۀ روانکاوی به افزایش این احتمال دامن می‌زند که درمانگران با رویکرد روانکاوانه ندانسته این نتیجه را بگیرند که باور یا رفتار خاصی به‌جای اینکه تعارضی بین فرهنگی باشد ریشه در آسیب‌شناسی روانی فرد دارد. در همین راستا، لیتون (۲۰۰۴) به این اشاره کرده است که اگر روانکاو تأثیر بی‌عدالتی‌های اجتماعی در زندگی درون روانی را انکار کند منجر به رویکردی کاهش‌گرایانه در ارتباط بین مشکلات اجتماعی و آسیب‌شناسی روانی فرد می‌شود. روانکاوان بسیاری نسبت به غفلت روانکاو از مشکلات اجتماعی-فرهنگی همچون نژادپرستی که مالامال از تاریخچه تبعید مهاجرت و تطبیق فرهنگی است هشدار داده‌اند (برای نمونه موسکوویتس، ۱۹۹۵؛ آلتمن، ۲۰۰۴). موسکوویتس به این نکته اشاره می‌کند که خودِ روانکاوی در مسیر تاریخی‌اش تا حدی به دلیل نژادپرستی درونی شده و ترس از کشف ریشه‌های قومی آن از ویژگی‌های قومی تهی شده است. او می‌گوید قومیت به‌خودی‌خود قادر است تا به‌عنوان نوعی فانتزی توصیف شود که شامل ایده‌آلی با نگرش‌های مثبت و منفی است (موسکوویتس، ۱۹۹۵). یکی از پیامدهای این نادیده‌گرفتن زمینه اجتماعی-تاریخی روانکاوی، عدم گسترش دیدگاه روانکاوی به چنین مسائلی از جمله قومیت، نژاد، مذهب، هویت جنسی و طبقه اجتماعی است.

در پرتوی این واقعیت‌های تاریخی، این نکته به‌ویژه برای درمانگران مهم است که به شیوه‌های گوناگونی که بیماران مهاجر در مورد بازگشت واقعی و خیالی به سرزمین مادری‌شان سخن می‌گویند توجه کنند. درمانگران باید آگاه باشند که بازگشت به خانه در سراسر عمر فرد به شکل‌های متفاوتی پردازش، یادآوری و بازگو می‌شود. از این نظر، درمان روانکاوانه می‌تواند به‌ویژه یاری‌رسان باشد. همانندسازی‌های مهاجر با سرزمین مادری‌اش بر مبنای برخی خاطرات خاص و انتخابی است که از خانه گفته می‌شود. نوی (۱۹۶۸) می‌گوید روان‌درمانی بر ساخت تاریخی از تجارب گذشته متکی است و «کارکرد فرایند درمانی رفع تنش بین گذشته، حال و آینده است» (صفحه ۱۳). اگر ما این را در نظر بگیریم که خاطرات مربوط به سرزمین مادری لااقل تا حدی با تجارب زمان حال فرد تغییر کرده است، بنابراین ما باید آن تجارب خاصی از زندگی در امریکا را بررسی کنیم که تعیین‌کننده ماهیت نیاز مهاجر به پیوند دوباره با سرزمین مادری‌اش و یا فاصله‌گرفتن از آنجا است. پس درمانگر و بیمار باید به فانتزی‌های بیمار و تجارب واقعی از مهاجرت به امریکا بیندیشند و همین‌طور به فانتزی‌های بیمار و دیدار واقعی با سرزمین مادری‌اش توجه کنند؛ زیرا هر دوی اینها بر ماهیت بازگشت به خانه اثر می‌گذارند.

اِنگ و هان (۱۹۹۶) تجربه مهاجر از «مالیخولیای نژادی» را مطرح می‌کنند که آن «وضعیت روانی بهنجاری است که شامل تعارضات روزمره و گفتگو بین سوگواری و مالیخولیاست» (صفحه ۱۵۳). نویسندگان به این نکته اشاره می‌کنند که تعارضات مربوط به مهاجرت، یکپارچه شدن و نژادگرایی اغلب به طور نادرست به‌عنوان بازتابی از مبارزات بین‌نسلی در میان خانواده‌های مهاجر تفسیر می‌شود و در نتیجه منجر به انکار مشکلات اجتماعی می‌گردد. این دیدگاه بر نقش عاطفه در بازسازی و یادآوری خاطرات در مورد سرزمین مادری تأکید می‌کند و آن را به ارتباط انتقالی بین زوج‌درمانی مرتبط می‌کند. یک بیمار ممکن است در واقع نوع مشخصی از خاطرات را یادآوری و گزارش کند یا جنبه‌های مشخصی از دیدارش با سرزمین مادری را بازگو نماید نه به‌خاطر نیازش به ارتباط با خاطراتی مشخص و فاصله‌گرفتن از دیگران بلکه به‌خاطر ادراکی که از ارزش‌های درمانگر، علایق و موقعیت اجتماعی و یا امتیازاتش بدست می‌آورند. بیمار ممکن است خاطرات و روایت‌هایش از سرزمین مادری را به زبانی به جز زبان گفتاری که درمانگر به آن سخن می‌گوید پردازش کند و ممکن است خودآگاه یا ناخودآگاه انتخاب کند که آنها را به درمانگرش نگوید. درمانگر نیز ممکن است رؤیاها، خیالات و خاطرات خودش را از سرزمین مادری‌اش داشته باشد که تبدیل به پس‌زمینه‌ای برای خیال‌پردازی‌های بیمار از بازگشت به خانه می‌شود. اینها تنها چند نمونه از روان‌پویایی‌های درون فرهنگی هستند که می‌بایست در بررسی بازگشت مهاجر از خانه در نظر گرفته شود.

سرانجام، کاوش در بازگشت به خانه برای شکل‌گیری هویت مهم است زیرا این هویت توسط بیمار ساخته می‌شود؛ ساختن روایتی معنادار و واقعی که همانندسازی‌‌هایی چندگانه مهاجر با سرزمین مادری و کشور پذیرنده را یکپارچه و تقویت می‌کند. این روایت شامل تعادلی ظریف بین معناهای پیچیدۀ نهفته در بازگشت بیمار به خانه و توانایی درمانگر برای اتصال با این دیدارهای واقعی و خیالی است.

Tummala-Narra, P. (2009). The immigrant’s real and imagined return home. Psychoanalysis, Culture & Society, 14 (3), 237–252.