من از کشتزار دیگری می‌روید...

تجمل و اندوه

دوره‌ای از زندگی و حالتی از ذهن وجود دارد که در آن به اندازه‌ی کافی قوی هستیم تا با تجمل با تمام تحقیری که سزاوار آن است، برخورد کنیم؛ زمانی که می‌دانیم چگونه باید هزینه‌های گزاف، بیهودگی و، مهم‌تر از همه، خودنمایی و تکبر آن را به درستی به تمسخر بگیریم. [کدام دوره از زندگی؟] در جوانی و هنگامی که سرشار از امید هستیم، می‌فهمیم که هیچ نیازی به اقامت در هتل‌های گران‌قیمت نیست، چراکه یک مهمان‌خانه ساده هم می‌تواند میزبان رویاهایمان باشد. ا به خوبی می‌دانیم که نشستن روی صندلی‌های درجه یک هیچ مزیت واقعی ندارد، زیرا مسافران آن‌ها حتی یک دقیقه هم زودتر به مقصد نخواهند رسید. ما آینده‌ای به قدر کافی غنی و معنادار داریم که مهربانیِ ناشی از پول را با عشق حقیقی یکی ندانیم. در دوره‌ای از زندگی، تجمل به عنوان نمادی از موفقیت و پیشرفت دیده می‌شود، اما در دوره‌ای دیگر، تنها نشانه‌ای از تنهایی و جست‌وجوی توجه است.

 

فروپاشی ساده‌زیستی: تغییر نگرش به تجمل

اما سپس دوره‌ای فرا می‌رسد، دوره‌ای که به لحاظ ماهیت جدی‌تر و غم‌انگیزتر است، زمانی که — اگر امکانش را داشته باشیم — ممکن است ببینیم که صداقت ساده‌زیستانه‌ی ما به لرزه درآمده و شروع به فروپاشی می‌کند. ممکن است تصمیم بگیریم در بخشی از هواپیما که فضایی وسیع‌تر و فرشی نرم‌تر دارد، جای بگیریم، همان بخشی که روزی آن را نادیده می‌گرفتیم و شادی‌ای عمیق‌تر از آنچه هرگز تصور می‌کردیم را [در آن قسمت هواپیما] کشف کنیم.

 

تجمل در هواپیما: بازگشت به کودکی

در ارتفاعی بالا از زمین، توسط مهمان‌داری مورد توجه قرار می‌گیریم که زحمت یادگرفتن نام ما را به خود داده و کُتمان را با دقت روی چوب‌لباسی چوبی آویزان کرده است! در حالی که از مدار سرطان می‌گذریم و در پایین، در ایالت مادیا پرادش، نور چراغ‌های نفت‌سوز روستاها را روشن کرده است، سینی‌ای به دستمان می‌رسد که سرآشپزی خلاق و دقیق روی آن نان‌روغنی کوچک، سالاد دم‌خرچنگ، فیله میگنون و شاید شیرین‌ترین کیک فندق و شکلاتی که تا به حال چشیده‌ایم را چیده است؛ و در این لحظه، ممکن است احساس کنیم اشک‌ در چشمانمان حلقه زده است‌، اشک برای زیبایی و مهربانی که ما را احاطه کرده‌اند. به نوعی، این حس مانند بازگشت به دوران کودکی است، زمانی که والدینی دلسوز در تب‌سوزان از ما مراقبت می‌کردند. اما اکنون آن والدین دیگر در کنار ما نیستند، و ما دیگر آن کودک کوچک و دوست‌داشتنی با پیژامه‌ی فیل‌دار نیستیم که هیچ‌کس نمی‌توانست از او [(آن کودک)] متنفر باشد و هرگز کار اشتباه بزرگی انجام نداده بود.

 

هتل‌های مجلل:

 جست‌وجوی مهربانی

یا ممکن است خود را در شهری غریب بیابیم و نتوانیم در برابر وسوسه‌ی اقامت در هتل گران‌قیمت و مجلل «بل اپوک » در میدان اصلی شهر مقاومت کنیم. پس از یک ساعت مطالعه در وان بزرگ اتاقمان، ممکن است سرویس اتاق را سفارش دهیم و کمی بعد، میزبان دیدار دوستی جدید شویم که ترولی غذا را را به سمت تخت بزرگ و بی‌نقصِ ما هدایت می‌کند.

شاید خود غذا، از نظر عینی، چیز شگفت‌انگیزی نباشد — شنیسل مرغ یا تاگلیاتله سالمون — اما معنای نمادین آن، بسیار گسترده و ژرف است. آن‌ها، خانواده‌ی جدید ما در هتل، غذا را در محفظه‌ای گرم زیر میز یا در ظرف‌های نقره‌ای برای ما نگه داشته‌اند تا گرم بماند. کسی، مانند یک فرشته، به این فکر کرده که شاید دوست داشته باشیم گل‌هایی روی میز باشد و یک لاله در گلدانی باریک قرار داده تا هنگام غذا خوردن حالمان را بهتر کند. فرد دیگری، مانند خدایی مهربان، نگران نان بوده و انتخاب کوچک اما جذابی از نان‌ها را فراهم کرده است (یکی با گردو، دیگری با زیتون و سومی با سیر). حالا جورج مهربان از سرویس اتاق، رویای روزانه‌ی ما را قطع می‌کند. او می‌خواهد بداند آیا آب معمولی می‌خواهیم یا گازدار. و آیا باید بالزامیک روی سالاد گوجه‌فرنگی بریزد یا سرکه سفید؟


پول: نماد توجه

این نوع چیزها ممکن است در نهایت اهمیت زیادی (شاید حتی بیش از حد) پیدا کنند، زیرا در سایر بخش‌های زندگی‌مان، بسیاری چیزها به اشتباه پیش رفته‌اند، به دلایلی که هم پیچیده و هم قطعی هستند. فرزندمان دیگر وقتی صبحانه به او سلام می‌کنیم، سرش را بلند نمی‌کند؛ همسرمان پر از کینه و ناراحتی است. به نظر می‌رسد بیشتر دوستانمان را به دلیل بی‌توجهی از دست داده‌ایم. آن‌هایی که به ما نزدیک‌ترند، به دلایل زیادی به نظر می‌رسد از ما متنفرند. ما بیش از پیش متقاعد شده‌ایم که وجودمان کاملاً بی‌معناست.

اما اینجا، در کابین لوکس یا اتاق خواب، برای چند ساعت، اوضاع اصلاً این‌طور نیست. اینجا فقط مهربانی و توجه بی‌چشم‌داشت وجود دارد. البته همه این‌ها مصنوعی و ساخته‌ی پول‌های کلان است. و اگر کارت اعتباری رد شود، همه‌چیز فوراً به پایان می‌رسد (ظرف چند ساعت به زندان می‌افتیم). اما تا زمانی که پول جریان دارد، می‌توانیم در حضور چیزی شگفت‌انگیز و لذت‌بخش قرار بگیریم: بخشی از مهربانی و توجهی که مشتاقش هستیم، اما به ندرت دریافت می‌کنیم و می‌دانیم که سزاوار آن نیستیم.

 

تجمل و اندوه

پول به وضوح نمی‌تواند چیزی را که واقعاً می‌خواهیم برایمان بخرد: توجه گرم و صمیمانه‌ی افرادی که در اطرافمان زندگی می‌کنند. اما گاهی می‌تواند، دست‌کم برای لحظاتی، نمادهایی از توجه و مراقبت را برایمان بخرد — و شاید این، در برخی مواقع، بهترین چیزی باشد که می‌توانیم به آن امیدوار باشیم و در زندگی‌های به‌وضوح پیش‌پاافتاده و به شدت ناقصمان، واقعاً در دسترس ما باشد. تجمل، در نهایت، تنها یک پوسته‌ی ظاهری است که نمی‌تواند جایگزین عشق و ارتباط واقعی شود.

 

پایان تجمل: بازگشت به واقعیت

ممکن است همیشه توان درونی این را نداشته باشیم که تجمل را به عنوان چیزی بی‌اهمیت و حتی احمقانه ببینیم، همان‌طور که در واقعیت هست.

منبع

The School of Life. (n.d.). Luxury and sadness. Retrieved October 10, 2023, from https://www.theschooloflife.com/article/luxury-and-sadness/