تله کمال‌گرایی

تله کمال‌گرایی

این مقاله ترجمه‌ی نوشته‌ای با عنوان «The Perfectionist Trap» منتشر شده در وب‌سایت مدرسه‌ زندگی است که به ترجمه مریم بابایی‌فرد برای انتشار در مجله روانکاوی دیگری آماده شده است.


ما معمولا به این دلیل به سمت یک حرفه خاص می‏رویم که به‏شدت تحت تاثیر دستاوردهای برجسته‏ترین متخصصان آن حوزه قرار گرفته باشیم. در این راستا بلند‌پروازی‌های خود را با عالی‌ترین نمونه‌های موجود در آن حوزه شکل می‌دهیم، مثلا با تحسین کردن سازه‌های زیبای آن معماری که مسئول طراحی فرودگاه شهر بوده، یا با دنبال کردن معاملات متهورانه ثروتمند‌ترین مدیر مال وال استریت، یا با خواندن تحلیل‌های یک رمان‌نویس بر‌جسته یا با چشیدن غذا‌های دلچسب یک سرآشپز نمونه با کلی جایزه در آشپزی. در واقع، ما برنامه حرفه و شغل خود را بر پایه و اساس کمال‌گرایی شکل می‌دهیم‌.

به این ترتیب و با تقلید از اساتیدِ هر حیطه، اولین گام‌های خود را برمی‌داریم و از همین‌جا است که مشکلات آغاز می‌شوند. آن چیز‌هایی  که برای رسیدن به آنها برنامه‌ریزی کرده‌ایم، مثلا آنچه که در ماه اول  تجارت خود طراحی کرده و به دست آورده‌ایم یا آنچه که در یک داستان کوتاه اولیه نوشته‌ایم یا غذایی که برای خانواده پخته‌ایم، به طرزی آشکار و حتی مضحک بسیار پایین‌تر از معیاری است که در ابتدای کار الهام‌بخش بلند‌پروازی‌های ما در آن زمینه شد. ما که تا این حد نسبت به کمال آگاهیم، در نهایت کمترین تحمل را برای درک معمولی بودن داریم، که در این مورد معمولی بودن به خودِ ما مربوط می‌شود.

به این ترتیب در یک تناقض ناخوشایند گرفتار شده‌ایم: از یک طرف بلند‌پروازی‌هایمان که از آتش کمال و بزرگی برانگیخته می‌شوند و از طرف دیگر واقف بودن ما به حقیقت ذاتیِ عاجزمان. آنچه در آن گرفتار شده‌ایم را می‌توانیم تله کمال‌گرایی بنامیم، یعنی تمایلی نیرومند نسبت به کمال و در عین حال عاری از درکی پخته و کافی از آنچه برای نیل به این کمال لازم است.

در اصل ما مقصر نیستیم. رسانه‌های ما، میلیارد‌ها زندگی معمولی و سال‌ها شکست، طرد و ناکامی را سانسور می‌کنند،  بدون آنکه آشکارا آنها را نشان دهند یا حتی گاهی نا‌آگاهانه‌، تا هر روز مجموعه‌ای گزینشی از لحظات اوج لذت شغلی را به ما نشان دهند، لحظاتی که نه تنها استثنا معرفی نمی‌شوند، بلکه به مثابه استاندارد  و خط پایه موفقیت ارائه می‌شوند. این روند باعث می‌شود این‌طور به نظر برسد که «همه» موفق می‌شوند، چرا که تمام کسانی که درباره آنها شنیده‌ایم موفق شده‌اند، و این طور می‌شود که فراموش می‌کنیم آن همه اشک و ناامیدی که این افراد موفق را احاطه کرده بوده، تصور کنیم.

تله کمال‌گرایی

این دیدگاه ما نامتعادل است، چرا که  از درون با کشمکش‌های خود آشنا هستیم، اما در بیرون در معرض روایت‌های به ظاهر بی‌درد و بدون کشمکش موفقیت دیگران قرار می‌گیریم. ما نمی‌توانیم خودمان را به خاطر پیش‌نویس‌های اولیه پر از اشتباه خود ببخشیم، و یک دلیل عمده آن احتمالا این است که پیش‌‌نویس‌های اولیه پر از خطای دیگرانی را که تحسین می‌کنیم، ندیده‌ایم. ما به تصویری معقول‌تر نیاز داریم؛ آن هم تصویری که نشان دهد تا چه اندازه سختی در پسِ آن چیزی هست که آرزو داریم شبیه آن باشیم.

برای مثال، نباید فقط به شاهکار‌های هنری یک هنرمند در موزه نگاه کنیم. بلکه باید به کارگاه آن هنرمند رفته و آنجا رنج‌ها، نسخه‌های بهم ریخته و جای لکه‌ اشکی را ببینیم که وقتی او از شدت فشار کار بهم ریخته و گریسته، بر کاغذ به جا مانده است. 

باید به این نکته توجه کنیم که چقدر طول کشیده که یک معمار اولین سفارش حسابی خود را گرفته (معمولا وقتی بیش از ۵۰ سال سن داشته)، باید ببینیم داستان‌های اولیه نویسنده‌ای که اکنون جایزه می‌برد چه‌ها بوده، و دقیق‌تر بررسی کنیم که یک کارآفرین چندین شکست را متحمل شده است.

ما ناگزیریم که نقش بجا و ضروری شکست را به رسمیت بشناسیم و به خودمان اجازه دهیم که تا مدت‌ها برخی امور را ناقص و ناتمام انجام دهیم، چرا که اینها بهایی است که باید بپردازیم تا شاید روزی، پس از سال‌ها، بتوانیم کاری انجام دهیم که دیگران آن را موفقیتی ناگهانی بپندارند.

The School of Life (2025). The Perfectionist Trap. Retrieved from https://www.theschooloflife.com/article/the-perfectionist-trap/