نویسنده: وحید نصرتنژاد
تهدید را میتوان خطر فراروی دیگری از حدود یا مرزهای ما تعریف کرد. مثلا وقتی چشمانی غریبه بیش از «حد متعارف» خیره شوند، یا چیزی در شرف اصابت به ما باشد….
گویا تک تک ما حدودی را متصوریم که، وقتی در معرض شکسته شدن قرار گیرد، تهدیدی سر بر میآورد. با این اوصاف هرقدر حدود ما نامعین یا تنگ باشد، به همان نسبت، تهدید فراگیرتر میشود.
از منظر روانکاوی تک تک ما در کودکی حد نهایت این تهدید را لمس کردهایم. از جانب کسی که در نگاه اول بعید به نظر میرسد: یعنی مادر. مادری که از بطنش برآمدهایم و در آغوشش آرمیدهایم. اما این ماه عسل به مرور تبدیل به زهر مداوم میشود. یا از منظر دیالکتیکی، نوشی که آبستن نیش است. مادر به این اعتبار قادر مطلقی است، که حیات کودک را در مشت دارد و بایستی در لحظهی مشخص این مشت را بگشاید تا آن را به پدر تسلیم سازد. در غیر این صورت قادر مطلق تبدیل به هیولای مفرطی میشود، که تمام حدود را میبلعد. کودک برای زنده ماندن و شکوفایی نیاز به چارچوبی دارد، که حول مادر کشیده شود و به آن بینهایت، نهایت بخشد. چارچوبی که حدودی برای تشخص یافتن و صورت پذیرفتن اهدا میکند. پس برخلاف خوانش معمول پسافرویدی، پدر در مقام چارچوب یا نام یا صورت، تبدیل به پناهگاهی ضروری برای کودک میشود.

پدر در مقام پاسخ به وضعیت بغرنج دوگانهای برمیآید، که پرسشی مهلک است: مادر تو چه میخواهی؟ درست مانند مواجهای که ادیپ با ابوالهول داشت. بی دلیل نیست که کودکان از یک سنی مدام پرسش میپرسند، از مرگ و تولد تا جنسیت و رابطه. پاسخی به نام پدر پایانی ضروری و موقتی بر این سردرگمی و تقلا فراهم میآورد. بنابراین والدینی که بر مبنای گفتمان جاری و محرومیتهای خودشان مدام سعی در دادن حق انتخاب به کودک یا برآوردهسازی خواستههایش دارند، قدم در مسیر پرتنشی میگذارند. کودک در دورهای نیاز به یک «آری» یا «نهی» دلگرم کننده دارد، نیاز به قاطعیتی که از سردرگمی رهایش سازد.
روانکاوی لکانی را اینجا بخوانید.
لکان کیست؟ اینجا بخوانید.
اما گویا جهان به سمتی میرود که شمایل پدری متزلزل و احاطهی مادر فراگیر میشود. جهانی که بزرگترین کابوسش «نه» شنیدن است، جهانی که مرز میان نسبی بودن و ابتذال را گم کرده، جهانی که ترس از شکست را فلج کننده بازنمایی میکند. اتفاقی نیست که تمام گفتمانهای به اصطلاح موفقیت، نترسیدن از شکست خوردن را در بوق و کرنا کردهاند! در یک کلام انتخاب به تعلیق درآمده و آغوش تبدیل به معضل شده.
چنین رابطهای را در دوگانهی ملت-دولت هم میتوان برقرار کرد. دولتی که تحدید نشده باشد، تهدید کننده میشود. دیکتاتوری، دولت بی حدو مرزی است که تمام چارچوبها و قوانین را میشکند و تبدیل به تهدیدی هر روزه برای مردم میشود. هیولایی که همواره در تاریخ تنها با سرنگونی رفع شده است.