افراد خاصی هستند که آنها را به شدت «فریبکار» میخوانیم و برای ما بسیار ناراحتکننده است (چراکه ممکن است معشوق یا بهترین دوستان ما باشند). فرد فریبکاری را تصور کنید که به ما میگوید که میخواهد در دفتر کارش بماند و تمام بعد از ظهر را کار کند؛ به خانه برمیگردیم و متوجه میشویم که با فردی که به تازگی آشنا شده بیرون رفته است. میگوید که وعده غذایی سالمی را که ما برای او آماده کردهایم خواهد خورد؛ بعد کاشف به عمل میآید که یک همبرگر سفارش داده است. قول میدهد که اتاق خوابش را مرتب کند، مشخص میشود که همه چیز را به پشت یک کمد هل داده و آنجا تلنبار کرده است. فکر میکنید چرا او نتوانسته حرفش را بگوید؟ چرا ما مجبور شدیم واقعیتهای ناخوشایند را کشف کنیم؟ چرا به ما دروغ میگوید؟
این رفتار، اگرچه در عمل بسیار عصبانیکننده است، اما معمولاً منشأ بسیار دردناکی دارد. اطرافیان ما تبدیل به یک فرد فریبکار شدهاند، چرا که (در مراحل اولیه زندگیشان) حقایقی در موردشان وجود داشت که آنها را در معرض پرداخت هزینهی بسیار بالا قرار میداد؛ پرداخت هزینه به کسانی که در میان آنها بزرگ میشدند. به عنوان مثال شاید پدری عصبی داشتند که همیشه اگر چیزی (یک چنگال یا استکان چای) از قلم میافتاد، در آستانهی یک طغیان خشم قرار میگرفت. یا شاید مادری که اصرار بر یک رژیم غذایی سالم و بیعیب و نقص داشت و از هرگونه زیاده خواهی، هرچند اندک، به جوش میآمد. یا حضور هر فردی که در مورد وقتشناسی، نمرات، خانهداری یا اخلاق جنسی وسواس داشت.
این خصایص در جای خود ممکن است به اندازه کافی خوب باشند. فقط تعداد کمی از ما میتوانیم بدون لغزشهای گاه به گاه به آنها عمل کنیم. اما سوال این است که در ادامه چه اتفاقی میافتد؟ فردی که بخشهایِ فریبکاری را در خود رشد میدهد، هرگز نمیتواند کاستیهای خود را مرتفع کند. از آنجایی که پذیرش اندکی در مورد این که آنها چطور آدمی هستند وجود داشت، چارهای جز توسعهی ظرفیتهایِ قدرتمندِ دروغْ بهم بافتن نداشتهاند. چگونه میتوان به هوس خوردن فست فود اعتراف کرد، در حالی که حتی آرزوی آن ممکن است به ترشرویی مادر به مدت یک هفته منتهی شود؟ چگونه میتوانیم کمی شلخته باشیم یا تمایلات جنسی پیچیدهای داشته باشیم، در حالی که این امر ممکن است منجر به این شود که تابستان در اتاق خود حبس شویم؟ ما میتوانیم دروغگوها را هر چقدر که دوست داریم سرزنش کنیم؛ اما بد نیست در مورد ذهنیتهایِ بیش از حد متوقع و کینه توزانهیِ مخاطبانِ این دروغها نیز فکر کنیم.
راه پیش رو این است که بدانیم زیستگاهی که فریبکاری را به یک پیش نیاز هیجانی تبدیل کرده است، دیگر فعال نیست. بیشتر بزرگسالان عاقل از افرادی که در اطرافشان زندگی میکنند توقع حدِکمال را ندارند. حقیقت را میتوان تحمل کرد، به شرطی که در اسرع وقت، مهربانانه و به وضوح به اشتراک گذاشته شود.
فرد فریبکار این دیدگاه امیدوارکننده را از دست میدهد. او در ذهنش گرفتارِ تصوری از تنبیه قدیمی میماند و بدین طریق، مشکلات خود را لاپوشانی میکند؛ سپس (وقتی این مشکلات آشکار میشوند؛ همانطور که اغلب این اتفاق میافتد) خود را در معرض همان خشمی میبیند که از دوران کودکی به خوبی با آن آشنا بوده است. خشمی که در نظر او این باور را تصدیق میکند که هرگز نمیتواند کاری را به درستی انجام دهد (بنابراین احتمالاً دفعه دیگر باید بیشتر دروغ بگوید). اما آن چه که از قلم افتاده این است که این خشم کاملاً متفاوت است؛ این بار، نه از یک خطا، بلکه از لاپوشانی آن نشئت میگیرد. اطرافیانشان از لغزشهایی که صورت گرفته خشمگین نیستند، حقیقتاً آنها به عادتهای رفتاری غیر ایدهآل یا ناهماهنگی در فعالیت روزانه اهمیتی نمیدهند. اطرافیان فرد فریبکار از اینکه به آنها دروغ گفته میشود به ستوه میآیند.
در جهانی که به شکل معقولتری سازمان یافته است، دورههایی برای بهبودی از روحهای فریبکار ارائه میشود. در راس دستورکارِ این دورهها این سوال قرار گرفته است که چگونه این باور را در این دسته افراد تقویت کنیم که جنبههایِ ناهموار واقعیتِ آنها [منظور بخش هایی که شاید مورد پسند خودشان نیست] میتواند به درستی توسط هر کسی (که حتی نیمه بالغ است) پذیرفته شود، در صورتی که خودِ فرد مسئولیت کامل این بخشها را بر عهده بگیرد و از قبل، متواضعانه و آرام دربارهی آنها اطلاع دهند. «میدانم کاری که انجام دادهام پسندیده نیست، اما متاسفانه…»؛ یا «البته باید آنچه که امیدش را داشتم انجام میدادم، اما اتفاقی که افتاد این است که…»
ما نیاز نداریم که افراد کامل باشند. ما به افراد مهربانی نیاز داریم که شجاعت [پذیرش] نقصهای خود را داشته باشند تا بتوانند بدون کینه و فریب ما را از آنها آگاه کنند. فرا خواهیم گرفت که افراد فریبکار را زمانی ببخشیم که دریابیم آنها اساساً میترسند. وقتی بپذیرند که حقیقتی که به خوبی ارائه میشود، قابل تحمل است، فریبکاری خود را کنار خواهند گذاشت.
منبع:
این مقاله ترجمهی مقالهی زیر است:
The school of life. (n.d). The Origins of Shifty People. https://www.theschooloflife.com/article/the-origins-of-shifty-people/
Photo: Edward Portielje 1861-1949
ویراستاری علمی: بهار آیتمهر