این مقاله ترجمهی مقالهای با عنوان «The Wisdom of Taking It Slowly» در وبسایت مدرسهی زندگی است که به ترجمهی حامد حکیمی برای مجلهی روانکاوی «دیگری» آماده شده است.
در نگاه اول، شاید آرام پیشرفتن در رابطهها شبیه به رفتاری سرد و خسیسانه به نظر برسد؛ اینکه وقتی دلمان میخواهد سریع پیش برویم، تصمیم بگیریم آهسته حرکت کنیم. بهجای اینکه بگوییم «فردا وقت داری؟»، بگوییم «شاید یکی دو هفتۀ دیگه همدیگه رو ببینیم». تا دیدار چهارم دست کسی را نگیریم. فرض را بر این بگذاریم که نمیتوانیم خیلی زود بفهمیم چه کسی وارد زندگیمان شده است؛ برای همین نه او را به دوستانمان معرفی کنیم، نه پیامهای منظم بدهیم، نه حرفی از عشق بزنیم تا زمانی که دستکم یک فصل عوض شود.
چنین خویشتنداریای ممکن است غمانگیز و خسیسانه به نظر برسد. این همه خست برای چیست؟ مگر نه اینکه دنیای مدرن ما را از قید و بند آداب اجتماعی رها کرده؟ مگر قرار نبود به جای تشریفات، فقط از ندای قلبمان پیروی کنیم؟
اما کُندی الزاماً ربطی به خشکبودن یا رعایت آداب ندارد؛ (آرام پیش رفتن در رابطه) گاهی نتیجۀ درک عمیقتری از روان انسان و پیچیدگیهای عشق است. برخلاف چیزی که شاید به خودمان بگوییم، عشق تنها خواستۀ انسان نیست. با اینکه از دور رؤیایی و دلانگیز به نظر میرسد، در واقعیت میتواند همانقدر که لذتبخش است، ما را بترساند. عشق چیزیست که به همان اندازه که ما را جذب میکند، ممکن است دلمان بخواهد از آن فرار کنیم.

پس احتیاط منطقیست. قرارگرفتن در برابر انسانی دیگر، با تمام آسیبپذیری و درماندگی، و امیدداشتن به اینکه او ما را همانطور که هستیم بپذیرد و دوست داشته باشد، خطر واقعی و سنگینی دارد. اگر دلشکستگی میتواند ما را از پا درآورد (که کموبیش میتواند)، پس جای تعجبی ندارد اگر بخواهیم قدم اول را محتاطانه برداریم.
برای برخی از ما، ترس از عشق ریشهای عمیقتر دارد. شاید در خانوادهای بزرگ شدهایم که عشق در آن نایاب و ناپایدار بوده. شاید از کودکی مجبور بودهایم با کمبود محبت کنار بیاییم. شاید مادر غیرقابل دسترس و پدر خشنی داشتیم. شاید محیط پر از تمسخر بوده و جایی برای بیان احساسات یا نظرات ما نبوده. پس یاد گرفتهایم خودمان را عقب بکشیم، تنها بازی کنیم، و با کمترین میزان محبت بسازیم.
وقتی در بزرگسالی کسی سر راهمان قرار میگیرد و با سخاوت و محبت پیش میآید، وقتی مهربانی و توجه بیحد و مرز نثارمان میکند، واکنش اولمان ممکن است خوشحالی نباشد؛ بلکه شاید تهوع باشد، یا وحشت. شاید نتوانیم این حجم از عشق را جذب یا هضم کنیم و _ بیآنکه خودمان دقیقاً بدانیم چرا _ برای حفظ تعادلمان، راهی جز عقبنشینی نداشته باشیم. ممکن است بیدلیل از او انتقاد کنیم، بگوییم بیشازحد مهربان یا عجیب است، و بعد فرار کنیم. شاید بخواهیم به او بگوییم: لطفاً زیادی مهربان نباش. آنقدری سخاوتمند نباش که من را از پا دربیاوری. لطفاً به من هم فرصت بده تا راهی برای جبران پیدا کنم.
از سوی دیگر، ما هم _ یعنی آنهایی که گمان میکنیم بخشندهایم و با سرعت پیش میرویم _ باید شجاعت آن را داشته باشیم که رفتارمان را بازنگری کنیم. شاید ظاهر کارمان عاشقانه باشد (مثلاً دعوت به پاریس در قرار دوم! گذاشتن اسمهای خاص ظرف یک هفته!)، اما در پس این ظاهر، چیزی ناراحتکننده و پیچیده نهفته است: اضطرابی شدید و ناسالم. وقتی دو ساعت بیخبر میمانیم، آرامشمان را از دست میدهیم. طاقت این را نداریم که ندانیم طرف مقابل چه فکری میکند. زیاد میبخشیم، نه فقط چون دلمان میخواهد، بلکه چون به خودمان اطمینان نداریم. چون فکر میکنیم اگر همه چیز را ندهیم، کسی ما را نمیخواهد.
شروع عشق وقتی درگیر رابطه قبلی هستیم.
کنار امدن با شریک عاطفی اجتنابی
چه کسی از صمیمیت میترسد؟

از کودکی آموختهایم که عشق ناپایدار است، که هیچچیز قطعی نیست، که ما شایستۀ عشق نیستیم؛ و بهترین راه برای پیشگیری از طردشدن این است که تمام تلاشمان را یکباره بکنیم، خودمان را در محبت غرق کنیم، و کاری کنیم طرف مقابل پیش از آنکه ما را بشناسد، بگوید «بله».
اما عشق پخته، در میانۀ این دو حد نهایی مینشیند: نه آن عجلۀ ناشی از ترس، و نه آن عقبنشینی از سر وحشت. نشانههایش آرامش، اعتمادبهنفس و تعادل است. جوهرهاش صبوریست. انسانی که سالم عشق میورزد با خودش میگوید: «ازش خوشم میآد، اما هنوز خوب نمیشناسمش. دلم میخواد بمونه، اما اگه نموند هم میتونم زندگیم رو بکنم. جذبش شدهم، اما نیازی ندارم فوراً واکنشی نشون بدم. وقت هست…»
چنین نگرشی (آرام پیش رفتن در رابطه) ممکن است خردمندانه به نظر برسد، اما در واقع بیشتر نتیجۀ یک تربیت محبتآمیز و قابل اعتماد در کودکیست. و برای آنهایی که از این موهبت برخوردار نبودهاند (که موهبتی بزرگتر از این وجود ندارد)، هنوز هم میتوان آگاهانه تلاش کرد که ترسها و اغراقها را آرام کرد. میتوان بهتدریج به عشق نگاهی آرامتر، مطمئنتر و مهربانانهتر داشت. میتوان باور داشت که شایستۀ عشق هستیم، و آن را خواهیم یافت. میتوانیم از طردشدن جان سالم به در ببریم. میتوانیم به خودمان فرصت بدهیم، و با دقت و آرامش حس درونمان را بررسی کنیم. میتوانیم از ابراز تردید خجالت نکشیم و صادقانه دربارۀ آن صحبت کنیم. تا درنهایت روزی که احساس کنیم زمانش رسیده، بتوانیم با اطمینانِ خاطر، دست کسی را بگیریم، با آگاهی از اینکه هرچه پیش بیاید، ما از پسش برخواهیم آمد.
آشنایی با روانکاوان گروه دیگری
روانکاوی برای مراجعان خارج از کشور
منبع
The School of Life. (n.d.). The wisdom of taking it slowly. The School of Life.