این مقاله ترجمهی نوشتهای با عنوان «Humor» تالیف زیگموند فروید (۱۹۲۷) است که به ترجمه یاسمن سواری برای انتشار در ویژهنامه فروید در گروه روانکاوی دیگری آماده شده است.
در کتابم با عنوان لطیفه و ارتباطش با ناخودآگاه[۱] (c[۲]۱۹۰۵)، شوخطبعی را صرفاً از دیدگاه اقتصادی [۳] بررسی کردهام. هدفم این بود که منشأ لذتی[۴] را که از شوخطبعی به دست میآید، کشف کنم و فکر میکنم توانستم نشان دهم که منبع این لذت حاصل از شوخطبعی، صرفهجویی در مصرف احساسات است. [ر.ک. به: ویرایش استاندارد بازنگریشده مجموعه آثار روانشناسی فروید[۵]، جلد ۸، صفحات ۲۰۴–۲۰۵]. فرآیند شوخطبعی میتواند به دو شکل رخ دهد. در یک حالت، این فرآیند در رابطه با یک فرد واحد اتفاق میافتد؛ طوری که خودش موضع شوخطبعانه اتخاذ میکند، در حالیکه شخص دومی بهعنوان تماشاگر از آن لذت میبرد. در حالت دیگر، فرآیند شوخطبعی بین دو نفر روی میدهد که در آن یکی اصلاً در تولید شوخطبعی نقشی ندارد، بلکه موضوعِ[۶] نگاه شوخطبعانهی دیگری قرار میگیرد.
برای مثال، در شکل بسیار ساده آن [همان، ص ۱۹۹]، مجرمی که روز دوشنبه در راه چوبهی دار بود، گفت: «خب، هفتهام خوب شروع شد!» — در اینجا، خودش تولیدکنندهی شوخطبعی است؛ فرآیند شوخطبعی در وجود خود او کامل میشود و بهوضوح برایش نوعی احساس رضایت به همراه دارد. من، شنوندهای که در این فرآیند دخیل نیستم، بهنوعی غیرمستقیم تحتتأثیر این گفتهی شوخطبعانهی مجرم قرار میگیرم؛ شاید مانند خود او، احساس لذت حاصل از شوخطبعی را تجربه میکنم. نمونهای از حالت دوم شوخ طبیعی وقتی پیش میآید که نویسنده یا راوی، رفتار انسانهایی واقعی یا خیالی را بهصورت شوخطبعانه توصیف میکند. در این مورد، نیازی نیست آن افراد خودشان شوخطبعی از خود نشان دهند؛ این نگرش شوخطبعانه صرفاً مربوط به فرد ناظر است و مثل نمونهی قبل، خواننده یا شنونده نیز در این لذت شریک میشود. در نتیجه، میتوان چنین خلاصه کرد که نگرش شوخطبعانه—فارغ از اینکه از چه عناصری تشکیل شده باشد—میتواند معطوف به خودِ سوژه یا بهسوی دیگران باشد. و فرض بر این است که برای فردی که این نگرش را اتخاذ میکند، لذتی در پی دارد و تماشاگر غیرمشارکتکننده نیز از آن سهم مشابه میبرد. ما زمانی بهتر میتوانیم منشأ لذت حاصل از شوخطبعی را درک کنیم که فرآیند را در شنوندهای که با آن مواجه میشود، بررسی کنیم. او فرد دیگری را در موقعیتی میبیند که انتظار میرود نشانههایی از یک هیجان بروز دهد—که خشمگین شود، شکایت کند، درد را ابراز کند، بترسد، وحشتزده شود یا حتی به ناامیدی بیفتد؛ شنونده آماده است که او را درک کند و همان تکانههای هیجانی[۷ را در خود برانگیزد. اما این انتظار عاطفی برآورده نمیشود؛ آن شخص هیچ هیجانی ابراز نمیکند و در عوض شوخی میکند. احساسی که قرار بود خرج شود اما نشد تبدیل به لذت شوخطبعانه در شنونده میشود. تا اینجا فهم موضوع آسان است. ولی خیلی زود متوجه میشویم که فرآیندی که در خودِ «فرد شوخطبع» اتفاق میافتد نیاز به توجه بیشتری دارد. بدون شک، ماهیت شوخطبعی در این است که فرد خود را از تجارب هیجانی که بهطور طبیعی در آن موقعیت پیش میآید، معاف میکند و بهجای آن با شوخی واکنش نشان میدهد. تا اینجا، میتوان گفت که فرآیند در شخص شوخطبع باید با فرآیند در شنونده منطبق باشد—یا دقیقتر بگوییم، آنچه در شنونده رخ میدهد، در واقع بازتابی است از آنچه در شوخطبع اتفاق میافتد.

اما سؤال این است که چگونه فرد شوخطبع به این نگرش روانی[۸] میرسد که در آن تخلیهی هیجانی دیگر لازم نیست؟ پویایی[۹] که منجر به شکلگیری «نگرش شوخطبعانه» میشود، چیست؟ مسلما، پاسخ این پرسش را باید در خودِ فرد شوخطبع جستوجو کرد؛ چرا که در شنونده فقط میتوان فرض کرد که بازتاب یا الگوبرداری از این فرآیند ناشناخته وجود دارد. اکنون وقت آن رسیده که با چند ویژگی شوخطبعی آشنا شویم. مانند لطیفه و امر خنده دار[۱۰]، شوخطبعی نیز جنبهای رهاییبخش در خود دارد؛ ولی علاوه بر این، چیزی از عظمت و تعالی نیز در خود دارد—چیزی که در آن دو شیوهی دیگر کسب لذت از فعالیت فکری نیست. عظمت شوخطبعی بهطور قطع در پیروزی نارسیسیسم[۱۱] نهفته است، در تأکید پیروزمندانهی ایگو[۱۲] بر آسیبناپذیریاش. ایگو از آنچه واقعیت بر او تحمیل میکند، دچار رنج نمیشود و حاضر نیست خود را مجبور به رنج کشیدن ببیند.
او اصرار دارد که نمیتوان تحت تأثیر تروماهای جهان بیرونی قرارش داد؛ بلکه در واقع نشان میدهد که این تروماها صرفاً بهانهای هستند برای کسب لذت. این ویژگیِ اخیر، عنصری کاملاً اساسی در شوخطبعی است. فرض کنیم که همان مجرم اینطور میگفت: «برایم مهم نیست. اصلاً چه فرقی میکند اگه یک نفر مثل من اعدام شود؟ دنیا که تمام نمیشود!». ما باید بپذیریم که این حرف واقعاً همان شکوه و بزرگی را در برابر وضعیت واقعی نشان میدهد. این حرف عاقلانه و درست است؛ اما ذرهای از شوخطبعی در آن نیست. در واقع، این جمله بر پایهی ارزیابیای از واقعیت است که کاملاً در تضاد با ارزیابیای است که در شوخطبعی صورت میگیرد. شوخطبعی تسلیم نیست؛ شورشی است. نه تنها پیروزی ایگو، بلکه پیروزی اصل لذت[۱۳] را نیز نشان میدهد—اصلی که اینجا توانسته است در برابر بیرحمی شرایط واقعی، خود را تحمیل کند. این دو ویژگی آخر—یعنی رد درخواستهای واقعیت و بهکرسینشاندن اصل لذت—شوخطبعی را به فرآیندهای واپسرو[۱۴] یا دفاعی نزدیک میکند که ما در آسیبشناسی روانی زیاد با آنها سر و کار داریم. دفاع[۱۵] شوخطبعی در برابر امکان رنج کشیدن، آن را در زمرهی روشهای مهمی قرار میدهد که روان انسان[۱۶] برای فرار از اجبار به رنج ابداع کرده است—زنجیرهای که با نِوروز آغاز میشود و به جنون ختم میشود و دربرگیرندهی سرمستی، درخودفرورفتگی و وجد نیز هست[۱۷]. بهواسطهی همین پیوند، شوخطبعی دارای شأن و منزلتیست که در لطیفهها دیده نمیشود؛ زیرا لطیفهها یا صرفاً برای تولید لذتاند یا لذت کسبشده را در خدمت پرخاشگری قرار میدهد. پس، نگرش شوخطبعانه دقیقاً چیست؟ نگرشی که فرد با آن از رنج میگریزد، بر آسیبناپذیری ایگویش در برابر جهان بیرونی تکیه میکند، اصل لذت را پیروزمندانه حفظ میکند—و همهی اینها را، برخلاف دیگر روشهای مشابه، بدون عبور از مرزهای سلامت روانی انجام میدهد؟ این دو دستاورد —هم پیروزی بر رنج، هم حفظ سلامت روان— ظاهراً با یکدیگر ناسازگارند. اگر به موقعیتی بپردازیم که در آن فرد، نگرش شوخطبعانهای نسبت به دیگران اتخاذ میکند، دیدگاهی[۱۸] که قبلا بهطور ضمنی در کتابم دربارهی لطیفه مطرح کردم، خود را نشان میدهد: سوژه با دیگران طوری رفتار میکند که یک بزرگسال با یک کودک رفتار میکند، وقتی که بیاهمیتیِ علایق و رنجهایی را که برای کودک بسیار بزرگ هستند، متوجه میشود و لبخند میزند [همان، ص. ۲۰۳].
به این ترتیب، شوخطبع با گرفتن نقش بزرگسال و تا حدی همانندسازی با پدرش نوعی برتری برای خود دستوپا میکند، در حالی که دیگران را به سطح کودکان تقلیل میدهد. این دیدگاه احتمالاً مطابق با واقعیتها است، اما بهنظر نمیرسد قطعی و قانع کننده باشد. این سوال پیش میآید که چه چیزی باعث میشود که شوخطبع این نقش را برای خودش در نظر بگیرد؟ در اینجا باید به حالت دیگری از شوخطبعی برگردیم که احتمالاً ابتداییتر و مهمتر است: زمانی که فرد نسبت به خودش شوخطبعانه رفتار میکند تا از رنج بالقوه جلوگیری کند. آیا منطقیست بگوییم فرد دارد خودش را مثل کودک فرض میکند، و همزمان نقش یک بزرگسال را هم بازی میکند که نسبت به آن کودک احساس برتری دارد؟ این تصور[۱۹] شاید چندان محتمل بهنظر نرسد، ولی اگر به مشاهدات آسیبشناسانه دربارهی ساختار[۲۰] ایگو توجه کنیم، پشتوانهای محکم پیدا میکند.

ایگو ساختاری ساده نیست؛ در درون خود گویی هسته یا عامل خاصی به نام سوپرایگو[۲۱] دارد[۲۲]. گاهی ایگو و سوپرایگو آنقدر به هم نزدیک میشوند که تمایزشان سخت میشود و گاهی هم بهوضوح از هم متمایزند. از نظر تحولی[۲۳]، سوپرایگو وارث صدای والدین است— غالباً ایگو را در وابستگیای سخت نگه میدارد و با آن مانند والد یا پدری رفتار میکند که در دوران اولیهی زندگی، کودک را هدایت میکرد.
در نتیجه، اگر فرض کنیم که در شوخطبعی، فرد ضربه روانی[۲۴] را از ایگوی خود برداشته و آن را به سوپرایگو منتقل کرده، میتوانیم برای نگرش شوخطبعانه، توضیحی پویشی [دینامیک] ارائه دهیم. سوپرایگو به اینگونه متورمشده، ایگو را کوچک و علایقش را بیاهمیت میبیند و با این بازتوزیع انرژی، سوپرایگو میتواند بهآسانی واکنشهای ایگو را سرکوب[۲۵] کند. اگر بخواهیم از اصطلاحات دقیقتر روانتحلیلگرانه استفاده کنیم، بهتر است بهجای «انتقال نیروی روانی»، از جابهجایی[۲۶] مقدار زیادی از نیروگذاری روانی[۲۷] صحبت کنیم. سؤال این است که آیا میتوان چنین جابجایی وسیعی از یک بخش دستگاه روان[۲۸] به بخشی دیگر را فرض کرد؟ ممکن است به نظر برسد این فرضیه فقط برای توضیح این موقعیت و موقتی ساخته شده است. با اینحال، باید یادآوری کنیم که ما قبلاً بارها (هرچند نه بهاندازهی کافی) در ترسیم تصویری[۲۹] متاسایکولوژیک[۳۰] (فراروانشناسی) از رخدادهای روانی چنین سازوکاری در نظر گرفته ایم. برای مثال، فرض کردهایم که تفاوت بین سرمایهگذاری روانیِ در «شیفتگی ساده» و «عاشقبودن» این است که در حالت دوم، مقدار بسیار بیشتری انرژی روانی به ابژه اختصاص داده میشود و ایگو گویی خودش را خالی میکند تا در خدمت ابژه باشد[۳۱]. در بررسی بعضی بیماران پارانوییا[۳۲] نیز دیدهام که افکار گزند از ابتدا شکل میگیرند و مدتها باقی میمانند بدون اینکه اثر محسوسی داشته باشند، تا اینکه با رویدادی خاص، نیروگذاری روانی کافی دریافت میکنند که فعال شوند[۳۳]. درمان اینگونه حملات پارانویید[۳۴] هم نه به تصحیح یا حل افکار هذیانی، بلکه به پسگیری نیروگذاری روانی وابسته است که پیشتر به آنها داده شده است. نوسان بین مالیخولیا[۳۵] و مانیا[۳۶]، بین سرکوب شدید ایگو توسط سوپرایگو و سپس رهایی آن، بیانگر تغییر نیروگذاری روانی از این دست است؛ تغییری که برای توضیح بسیاری از پدیدههای زندگی روانیِ عادی نیز باید در نظر گرفته شود[۳۷]. اگر تا بهحال تنها بهطور محدود از این ایده استفاده کردهایم، دلیلش همان احتیاط همیشگی ماست—و این احتیاط، خود شایستهی تحسین است. حیطهای که ما در آن احساس اطمینان داریم، آسیبشناسی روانی است؛ در همینجاست که مشاهدات خود را انجام میدهیم و به باورهای خود دست مییابیم.
فعلاً تنها تا آنجا به داوری دربارهی روانِ بهنجار دست میزنیم که بتوانیم از خلال آنچه در مواد آسیب شناختی بهصورت منزویشده یا تحریفشده نمایان میشود، عناصر بهنجار را تشخیص دهیم. ولی زمانی که بر این تردید غلبه کنیم، خواهیم دید که شرایط ایستا و تغییرات پویای کمیت نیروگذاری روانی سهم بزرگی در درک فرآیندهای روانی دارند. بنابراین، فکر میکنم امکانی که اینجا مطرح کردهام—اینکه در موقعیتی خاص، سوژه بهطور ناگهانی به سوپرایگوی خود نیروگذاری فراوانی میکند و سپس با گذر از آن، واکنشهای ایگو را تغییر میدهد—ارزش بررسی دارد. علاوه بر آن، آنچه دربارهی شوخطبعی گفتهام، در حوزهی خویشاوندیاش با لطیفهها نیز مشابهتی چشمگیر دارد. در خصوص منشأ لطیفهها، من به این فرض رسیدم که یک فکر پیشآگاه[۳۸] برای لحظهای به ناخودآگاه سپرده میشود تا مورد بازبینی قرار گیرد [همان، ص. ۱۴۴].

بنابراین، لطیفه سهمی است که ناخودآگاه به امر خندهدار اضافه میکند [همان، ص. ۱۸۰]. به همین ترتیب، شوخطبعی نیز سهمی است که از جانب سوپرایگو به امر خندهدار ارائه میشود. در زمینههای دیگر، ما سوپرایگو را بهعنوان اربابی سختگیر میشناسیم. ممکن است گفته شود که فرو آمدن سوپرایگو به حدی که به ایگو اجازه دهد کمی لذت ببرد عجیب و ناسازگار به نظر میرسد. درست است که لذت حاصل از شوخطبعی هرگز به اندازهی لذت لطیفه یا امر خندهدار نمیرسد، و هرگز به خندهی دلچسب نمیانجامد. همچنین، در ایجاد نگرش شوخطبعانه سوپرایگو عملا واقعیت را انکار میکند و در خدمت توهم درمیآید، اما بیآنکه دقیقاً بدانیم چرا، این لذت ملایم را لذتی گرانقدر، رهاکننده و تعالیبخش احساس میکنیم. از این گذشته، شوخیای که در شوخطبعی بیان میشود، امر اصلی نیست؛ ارزشی مقدماتی دارد.
آنچه اساسیست، نیّت نهفته در شوخطبعی است—چه در رابطه با خود و چه با دیگران. یعنی: «ببین! این جهانی که اینطور خطرناک بهنظر میرسد، چیزی نیست جز یک بازی کودکانه—فقط در حد یک شوخی ارزش دارد!». اگر واقعاً این سوپرایگو است که در شوخطبعی اینگونه کلمات مساعد به ایگوی ترسیده میگوید، آنگاه باید بدانیم که هنوز چیزهای زیادی هست که باید دربارهی ماهیت سوپرایگو یاد بگیریم. علاوه بر این، هر کسی قادر به اتخاذ نگرش شوخطبعانه نیست. این نگرشیست کمیاب و ارزشمند. بسیاری حتی توانایی لذت بردن از شوخطبعیای را که برایشان عرضه میشود، ندارند. و سرانجام، اگر سوپرایگو تلاش کند با میانجیگری شوخطبعی، ایگو را تسلی دهد و از رنج محافظت کند، این امر در تضاد با منشأ والدینیِ او نخواهد بود.
پینوشتها
[۱] Jokes and their Relation to the Unconscious
[۲] این اثر سومین اثر فروید در سال ۱۹۰۵ بوده است، طبق ترتیب در فهرست رسمی آثار او
[۳] Economic
[۴] Lust
[۵] RSE: The Revised Standard Edition of The Complete Psychological Works of Sigmund Freud
[۶] Object
[۷] Gefühlsregungen: emotional impulses
[۸] Psychical attitude
[۹] Dynamic
[۱۰] Comic
[۱۱] Narcissism
[۱۲] Ich است (ego) واژهی آلمانی برای
[۱۳] Lustprinzip است (pleasure principle) واژهی آلمانی برای
[۱۴] Regressive
[۱۵] Abwehr
یعنی «دفع» یا «دفاع» به زبان آلمانی، که در روانکاوی به مکانیسمهای ناخودآگاه اطلاق میشود که برای جلوگیری از رنج fending off یا تعارض روانی فعال میشوند.
[۱۶] Seelenleben: human mental life
[۱۷] ر.ک. به بحث مفصل بعدی دربارهٔ این شیوههای مختلف اجتناب ازرنج، درفصل دوم کتاب تمدن وملالتهای آن (۱۹۳۰الف)، صفحهٔ۷۰ به بعد.امّا فروید پیشترنیزبه کارکرد دفاعی شوخطبعی درکتاب لطیفه و و ارتباطش با ناخودآگاه (۱۹۰۵ج) اشاره کرده بود؛ ویرایش استاندارد آثار، جلد۸، صفحات۲۰۲ تا ۲۰۳
[۱۸] Auffassung: view
[۱۹] Idea: Vorstellung
[۲۰] Struktur : Structure
[۲۱] Über-Ich: Superego معادل کلمه سوپرایگو در زبان آلمانی
[۲۲] میتوان یادآورشد که فروید در یادداشتی در پاورقی آغاز فصل سوم کتاب اید و ایگو (۱۹۲۳ب) میگوید که: «تنها میتوان دستگاه ادراک−هشیار [Pcpt.−Cs. را بهعنوان هستهٔ ایگو در نظر گرفت.» ویرایش استاندارد آثار، جلد۱۹، صفحه۲۴، پاورقی شماره۲
[۲۳] Genetisch: Genetically
[۲۴] Psychical accent
[۲۵] Suppress
[۲۶] Verschiebung: Displacing
معادل کلمه جابجایی در زبان آلمانی؛ یکی از مکانیسمهای دفاعی که طی آن انرژی روانی از یک موضوع به موضوعی دیگر منتقل میشود.
[۲۷] Besetzungsmengen: Cathexis معادل کلمه نیروگذاری روانی در زبان آلمانی، یعنی اختصاص دادن انرژی روانی (لیبیدو)
[۲۸] Mental apparatus
[۲۹] Picture: Vorstellung
[۳۰] Metapsychological
[۳۱] ر.ک. فصل هشتم کتاب روانشناسی گروهی وتحلیل ایگو (۱۹۲۱ج)،همان، جلد۱۸، صفحات۱۰۴–۱۰۵.
[۳۲] Paranoia
[۳۳] ر.ک. بخش ب مقالهٔ «برخی سازوکارهای نوروتیک درحسادت، پارانویا وهمجنسخواهی»(۱۹۲۲ب)،همان،جلد۱۸،صفحات۲۱۹–۲۲۰.
[۳۴] Paranoic attacks
[۳۵] Melancholia
[۳۶] Mania
[۳۷] ر.ک. مقالهٔ ماتم ومالیخولیا (۱۹۱۶–۱۷) [۱۹۱۵)، ویرایش استاندارد آثار فروید، جلد ۱۴، صفحات ۲۲۶ تا ۲۲۸.]
[۳۸] Preconscious