این مقاله ترجمهی مقاله ای با عنوان «Are we rejecting them because they’re wrong – or because we’re hurt inside» منتشر شده در وبسایت مدرسه زندگی است که توسط سها آیتمهر ترجمه و برای انتشار در گروه رواکاوی دیگری آماده شده است.
در ظاهر، «عدم تمایل» به فردی دیگر در بازیِ دوستیابی، حقی مسلم و شخصی تلقی میشود. چه کسی میتواند سلیقهٔ ما را به پرسش بکشد اگر—پس از ترک یک رستوران یا موزه— از بلندپروازیِ بیشازحد، حماقت، ضعف، یا گرایشهای فراطبیعیِ طرف مقابل شکایت کنیم؟ اگر بگوییم از چانهشان خوشمان نمیآید، یا چیزی در فرم کمرشان نامتعارف به نظر میرسد؟ بیشک، این حق هر فرد است که بر اساس تپشهای قلب خود تصمیم بگیرد—و بر همین مبنا، انتظار همدلیِ متناسب را داشته باشد وقتی که، علیرغم تلاشهای مکرر، در یافتن فردی شایستهٔ وقت و میل خود ناکام مانده است.
با این حال، پس از مواجهه با تعداد مشخصی از نامزدهای عاطفی، پس از بازگشت از بیستمین یا هشتادوهفتمین قرار ملاقات بیثمر، و پس از آنکه (در سن ۴۲ یا ۵۵ سالگی) یکبار دیگر دریافتیم که طرف مقابلمان «کاملاً مناسب» نبوده است، شاید لازم باشد چند پرسش هشیارانه را با خود مطرح کنیم. این پرسشها به ما کمک میکنند تا ارزیابی کنیم که آیا مسئله واقعاً از سوی آنهاست، یا—به بیان ظریفتر—ممکن است ارتباطی با خودِ ما داشته باشد؛ بازنماییای از یک اجتناب عاطفی عمیقتر[۱] در روابط.
اگرچه بیتردید بسیاری از افراد دارای کاستیهایی در ابعاد مختلف هستند، اما در مواردی، آن «نادرستی» که در دیگران تشخیص میدهیم، در واقع بازتابی از پویایی روانی درونی خود ماست سوگیری برای طردکردن که نه از نامناسب بودن ذاتی دیگری، بلکه از این واقعیت سرچشمه میگیرد که در لایههای زیرین هشیاری روزمرهمان، نزدیکی عاطفی (حتی با افراد شایسته و مناسب) به صورت ناخودآگاه با مفاهیم خطر و تجاوز به حریم پیوند خورده است.
زمانی که صمیمیت به مثابه تهدید ادراک میشود
اگرچه ممکن است با لحنی به غایت تاثربرانگیز ابراز کنیم که مشتاق یافتن عشق هستیم، اما در واقعیت، امکان محقق شدن این خواسته به هیچ وجه ساده نیست. این احتمال وجود دارد که چنین چشماندازی، ترسهای عمیق مرتبط با ناامیدیها یا وفاداریهای وارونهشده[۲] دوران کودکی را شعلهور سازد – ترس از آنچه ممکن است در صورت وقوع عشق واقعی رخ دهد.
در گذشته، دلبستگی ما به اولین مراقبان ممکن است این درس را به ما آموخته باشد که دوست داشتن دیگران در واقع نه امن است و نه توصیه میشود.
چه کسی از صمیمت میترسید؟

ما ممکن است در نوسانات زندگی خانوادگی یاد گرفته باشیم که اعتماد به افراد به احتمال زیاد با ناامیدی همراه خواهد بود. که آنهایی که از نزدیک ما را میشناسند مستعد خیانتهای فاجعهبار هستند. که آسیبپذیر نشان دادن خود موجب سوءاستفاده خواهد شد. که مهربانی سودی ندارد. که ملایمت راهی به سوی بهرهکشی است. یا به عبارتی دیگر، که دوست داشتن کسی خارج از حلقه خانواده به معنای ناامید کردن افرادی است که به نظر میرسد بدون ما نمیتوانند به زندگی ادامه دهند.
ممکن است حین بازی دوستیابی از به دوشکشیدن چنین میراثهای عاطفی پیچیده و تنگناهای دوگانه آگاه نباشیم. ممکن است صادقانه باور داشته باشیم که بیش از هر چیز دیگری مشتاق عشق هستیم و اگر روزی فرا برسد، آن را با آغوشی باز خواهیم پذیرفت – و با این حال، بخشی از وجودمان ممکن است در جایی در پسزمینه، بیوقفه در حال کار باشد تا مطمئن شود هر نامزد جدیدی که برنامههای دوستیابی یا دوستانمان معرفی میکنند، پیش از آنکه بتواند انزوای ما را تهدید کند، به شکلی بیرحمانه مورد بررسی قرار گرفته و قطعاً رد شود.
درباره «فشار عشق و زخمهای دلبستگی» اینجا بخوانید.
ممکن است در ظاهر متعهد به یک رابطه باشیم، در حالی که در خلوت تنها به حالتی پایبندیم که با امنیت مرتبط میدانیم: تنهایی.
آیا مشکل از آنهاست یا اجتناب عاطفی در روابط؟
چگونه میتوانیم این تفاوت را تشخیص دهیم؟ چگونه دریابیم که آیا طرد دیگران ناشی از تمایل آسیبزا به تنها ماندن است – که ریشه در زخمهای کودکی دارد – یا به دلیل ویژگیهای آزاردهندهای مانند عادات گفتاری آشفتهکننده یا شکل غیرمعمول انگشت شست آنهاست؟
یک پرسش تشخیصی کلیدی که میتوانیم از خود بپرسیم این است: اگر این شریک احتمالی کمی کمتر مشتاق، کمی کمتر توجهکننده و کمی کمتر علاقهمند به دیدار مجدد بود – آیا برای ما جذابتر میشد؟ آیا فاصله گرفتن میتوانست موقعیت آنها را در نگاه ما بهبود بخشد؟
اگر این پرسش غیر منطقی به نظر برسد، اگر نتوانیم به هیچ وجه تصور کنیم که چرا این عوامل ممکن است تغییری ایجاد کنند، اگر عدم ارسال پیام توسط آنها برای چندین روز هیچ تأثیری بر مشکل تغییرناپذیر مربوط به چانه یا خندهشان نداشته باشد، در این صورت میتوان با اطمینان نتیجه گرفت که مشکل اساساً از جانب آنهاست. [به عبارت دیگر اگر کمتوجهیِ طرف مقابل (مثلاً پیام ندادن به مدت چند روز) هیچ تغییری در احساس شما نسبت به مشکلات ظاهری/رفتاریاش (مثلاً شکل چانه یا خندهاش) ایجاد نکند، پس مشکل واقعاً از خودِ اوست، نه از ترسها یا آسیبهای قدیمی شما].
با این حال، اگر بلافاصله پس از مطرح شدن این پرسش (که ممکن است موجب لبخندی ناخودآگاه شود) تشخیص دهیم که – به شکلی عجیب – بله، ظاهراً اگر آنها کمتر پیام میدادند، بیشتر دوستشان میداشتیم، اگر مشغولتر بودند، بیشتر تلاش میکردیم، و حتی اگر در نظرشان به اندازهٔ کافی خوب نبودیم، مشتاقشان میشدیم، آنگاه آنچه با آن مواجه هستیم نه یک نامزد نامناسب دیگر، بلکه فعالسازی مکانیسم دلبستگی خُلقی است که در نتیجهٔ تجربیات ما در کودکی آزاردهنده، غیرقابل اعتماد، محدودکننده یا غفلتآمیز شکل گرفته است.
درک کافی از گذشتههایمان تا حدی که در نهایت بتوانیم احساس انزجار یا سوءظن نسبت به کسانی که با عشق ما را «تهدید» میکنند متوقف کنیم، دستاوردی عمده محسوب میشود. زمانی که بتوانیم مهربانی را بهطور مستقیم بپذیریم. هنگامی که دیگر به دنبال نابودی یا تنبیه کسانی که خواهان همدلی با ما هستند نباشیم. این لحظهای سرنوشتساز است که بتوانیم درک کنیم مشکل اصلی کمتر از آنکه ناشی از تمایل آنها به ما باشد، از گذشتهای نشأت میگیرد که تحمل کنجکاوی و نیکخواهی دیگران را برایمان دشوار ساخته است. اینگونه است که فرآیند فرارَوی از اجتناب عاطفی در روابط آغاز میشود.
آشنایی با درمانگران دیگری
روانکاوی آنلاین برای مهاجران
پینوشتها
[۱] Deeper emotional avoidance
[۲] Perverse loyalties
منظور از وفاداری وارونه، تعهد ناخودآگاه به الگوهای رابطۀ آسیبزا است (مترجم)
منبع
The School of Life. (2025, July 16). Are we rejecting them because they’re wrong – or because we’re hurt inside? https://www.theschooloflife.com/article/are-we-rejecting-them-because-theyre-wrong-or-because-were-hurt-inside/