فشار عشق و زخم دلبستگی

فشار عشق و زخم‌های دلبستگی

این مقاله ترجمه‌ی مقاله‌ای با عنوان When Love Feels Like Pressure: The Pains of Attachment منتشر شده در وب‌سایت مدرسه زندگی است.


یکی از خطرات وحشتناک در عشق زمانی است که رابطه‌ای که به خوبی می‌توانست پایدار بماند، به دلیل سوءتفاهم متقابل درباره سبک‌های دلبستگی فرو می‌پاشد. دو نفری که شاید در آستانه ساختن دنیایی کامل با هم بودند از هم جدا می‌شوند، هر دو با حسی از بی‌مهری و سوءرفتار در دل؛ بدون اینکه کاملاً درک کنند چرا یا چگونه. این تا حدودی یک نقشه است.

مشکل از جایی شروع می‌شود که فردی با سبک دلبستگی مضطرب[۱] با فردی با سبک دلبستگی اجتنابی-هراسان[۲] روبرو می‌شود.

تجربه دوران کودکیِ فرد مضطرب این است که عشق همیشه در خطر است و فقط با هوشیاری و اعتراض مداوم می‌توان آن را تضمین کرد. در هر لحظه، کسی که دوستش دارد ممکن است از دست برود – احتمالی که باید با شکایت، خشم و مراقبت مصرانه دفع شود. برای فرد مضطرب، فاصله همیشه یک بحران است. سکوت همواره باید وحشتناک باشد. و بنابراین، خواسته‌هایش را تشدید می‌کند، از شریک‌ش می‌پرسد امروز بعدازظهر کجا بوده، او را به‌خاطر کمی تأخیر در ارسال پیام سرزنش می‌کند و مطمئن می‌شود که بداند از داشتن دوستان یا تنها رفتن به سفر خوشش نمی‌آید.

شاید این به نظر بهترین راه برای حفظ عشق بیاید، اما در واقع (در برخی موارد) استراتژی‌ای کاملاً محکوم به شکست است. متأسفانه، برای این روح مضطرب و سرگردان (که در این موقعیت هیچ کس شرور نیست، بلکه همه زخمی و آسیب‌دیده‌اند)، [این استراتژی] ناخواسته دقیقاً همان چیزی را به وجود می‌آورد که شریک‌‌ش در عشق از آن بیشتر می‌ترسد: حس بلعیده شدن و غرق شدن[۳].

نوع متفاوتی از دوران کودکی، که معمولاً هر دو طرف از آن بی‌خبرند، باعث شکل‌گیری مشکلی کاملاً متفاوت در شریک زندگی می‌شود: چیزی که به آن سبک دلبستگی اجتنابی-هراسان می‌گویند. برای این فرد، سال‌های ابتدایی زندگی نشان داده‌اند که دیگر انسان‌ها به احتمال زیاد منبع دردسر و مشکل‌اند؛ آن‌ها وارد حریم شخصی می‌شوند، یکپارچگی فرد را می‌شکنند، نصیحت‌های کج و کوله می‌دهند، محبت‌شان را به شکل تصادفی به خواهر یا برادر منتقل می‌کنند، خواسته‌های غیرقابل‌تحمل دارند و نسبت به غم‌ها و نگرانی‌های واقعی فرد بی‌توجه‌اند. از این تجربه، این شخص به این نتیجه می‌رسد که تنها راه امن ماندن، عقب‌نشینی و گذاشتن دیوار است. هرچقدر هم که مشتاق عشق باشد، در قلبش تنها زمانی احساس امنیت واقعی می‌کند که تنها باشد. پنهان‌کاری این آدم‌های اجتنابی-هراسان، بی‌دلیل یا برای دل‌خوشی نیست؛ تجربه به آنها آموخته است که کسی واقعاً نیست که بتواند آنها را تحمل کند.

فشار عشق و زخم دلبستگی

آنچه فرد اجتنابی-هراسان در عشق نیاز دارد، فضا و زمان برای عادت کردن به یک ایده کاملاً جدید است: اینکه کسی که به او نزدیک است ممکن است واقعاً به او اهمیت دهد. با عمیق‌تر شدن رابطه، این افراد نیاز بیشتری به لحظات رهایی و فاصله گرفتن احساس می‌کنند. اینطور نیست که آن‌ها عاشق نباشند؛ بلکه فقط باید با سرعت خودشان و در دوره‌هایی از استراحت این عشق را تجربه کنند. دوستی‌هایشان دقیقاً زمانی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که نقش معشوق‌شان پررنگ‌تر می‌شود. با افزایش تعهدشان به رابطه، وحشت آنها از گم شدن، ناامنی یا زندانی شدن نیز بیشتر می‌شود. آنها ممکن است (بدون اینکه کاملاً بفهمند چرا) شروع به خیالپردازی درباره سکس با غریبه‌ها کنند و دیگر مثل گذشته با دقت و صمیمیت به پیام‌ها پاسخ ندهند. هیچ‌کدام از این رفتارها نشانه این نیست که آن‌ها واقعاً و به‌طور انحصاری خواهان ترک رابطه‌اند؛ این فقط راه غریزی آنها برای مقابله با ترس[۴] است.

مشکل این است که هیچ یک از طرفین معمولاً قادر به درک ترس‌های خود (یا واکنش‌هایشان به آنها) نیستند، چه رسد به اینکه بتوانند آنها را برای دیگری توضیح دهند. فرد مضطرب نمی‌تواند ببیند که بی‌دلیل دچار وحشت شده و متوجه نمی‌شود رفتار سختگیرانه و سرزنش‌گرانه‌اش چقدر می‌تواند ترسناک به نظر برسد. درست همانطور که فرد اجتنابی-هراسان درک نمی‌کند که کناره‌گیری‌اش چقدر تهدیدآمیز به نظر می‌رسد. هر دو طرف، بی‌آنکه بدانند در درون‌شان چه می‌گذرد، قادر نیستند پیش از آن‌که دیر شود و در حالی‌که هنوز فضا برای مهربانی وجود دارد، کلمات لازم را پیدا کنند تا بگویند: “متأسفم، دارم زیادی سفت می‌چسبم” یا “ببخشید، قصد ندارم سرد به نظر برسم، فقط نیاز دارم نفس بکشم”.

کلماتی که می‌توانست همه چیز را نجات دهد، بیان نشده باقی می‌ماند و چرخه‌ای وحشتناک آغاز می‌شود. شریک مضطرب، که حس می‌کند معشوق اجتنابی-هراسان‌اش در حال عقب‌نشینی است، با شدت بیشتری فشار می‌آورد. نیمه‌شب‌ها پیام‌های بلند می‌نویسد و او را بابت این رفتار و آن رفتار سرزنش می‌کند. و در سوی مقابل، شریک اجتنابی هر روز بیشتر در خود فرو می‌رود و فهمیدنش سخت‌تر می‌شود. بهانه‌هایی پیدا می‌کند تا دیروقت بیرون بماند. پاسخ‌دادن‌هایش طولانی‌تر و دیرتر می‌شود. ناگهان تولدهای زیادی پیش می‌آید که باید به تنهایی در آن‌ها شرکت کند.

در نهایت، شریک مضطرب دیگر تاب نمی‌آورد و بحران را رقم می‌زند. با اینکه هنوز سرشار از عشق است، اعلام می‌کند که می‌خواهد رابطه را ترک کند؛ نه از سر میل، بلکه چون سطح نگرانی‌اش از حد قابل‌تحمل گذشته است. و در آن‌سو، شریک اجتنابی-هراسان، گرچه ممکن است هنوز ته‌مانده‌ای از محبت در دل داشته باشد، زیر فشار رابطه بی‌حس شده و منفعلانه نظاره‌گر فروپاشی آن می‌شود؛ خوشحال از اینکه این آشوب و تنش بالاخره تمام شده و حالا می‌تواند روی کارش یا احتمال شکل‌گیری رابطه‌هایی «سبک‌تر» تمرکز کند.

اگر کورسوی امیدی وجود داشته باشد، در این واقعیت نهفته است که این الگوها نام‌هایی دارند. آنها همیشه [و همه جا] رخ می‌دهند و با آگاهی بیشتر (و ماه‌ها روان‌درمانیِ خوب و دردناک) می‌شود از بسیاری‌شان پیشگیری کرد. در جایی که هر دو طرف خیلی خسته نیستند، آنجا که هنوز هر دو نفر کاملاً خسته نشده‌اند، و خوبی‌ها هنوز بر بدی‌ها فزونی دارند، یک انسان شجاع می‌تواند روزی دل به دریا بزند و این جستار را برای دیگری بفرستد و با مهربانی بنویسد: «وقتی اینو می‌خوندم، انگار یه‌جایی شبیه ما بود  متأسفم اگه ناخواسته باعث درد شدیم برای هم. اگه چیزی ازش به دلت نشست، کاش باهام در میون بذاری».

 

[۱] anxious attachment style

[۲] fearful-avoidant

[۳] feeling of being engulfed

[۴] Terror

Ref: Caldwell, Lesley, and Helen Taylor Robinson (eds), The Collected Works of D. W. Winnicott: Volume 6, 1960-1963 (New York, 2016; online edn, Oxford Academic, 1 Dec. 2016),

Winnicott, D. W. (1964). The value of depression. British Journal of Psychiatric Social Work, 7(3), 123-127.