من از کشتزار دیگری می‌روید...

لغزش‌های فرویدی

در این مقاله بخش هایی از درس‌گفتارهای مقدماتی روانکاوی درباره‌ی لغزش‌های کلامی یا پاراپراکسی که توسط هویتسون در سال ۲۰۱۰ آماده شده است خلاصه و ترجمه کرده‌ایم. از آنجایی‌که هدف از این سخنرانی‌ها آشنایی خواننده با نظریه روانکاوی است، نیازی به خلاصه‌کردن متن نیست، فروید خود بهترین مقدمه را برای آثار خود ارائه کرده است. بنابراین، آنچه در ادامه می‌آید فهرستی از برخی از استدلال‌ها علیه روانکاوی است که فروید با آن‌ها روبرو می‌شود و سعی می‌کند در گفتگوهای خود با یک «شخص بی‌طرف» به آنها پاسخ دهد. به پاراپراکس‌ها (یا «لغزش‌های فرویدی») پرداخته‌ایم. اول، چرا اصلاً پاراپراکسی را مطالعه کنیم؟ آیا بهتر نیست به موضوعات دیگری در روان‌شناسی بپردازیم که بیشتر در خور توجه هستند؟ به عنوان مثال چرا برخی از مردم توهمات وحشتناکی دارند، معتقدند که توسط بستگان یا نزدیک‌ترین دوستان خود مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، یا غیر واقعی‌ترین هذیان‌های کاملاً غیرمنطقی را در سر دارند؟ آیا بهتر نیست این سؤالات موردتوجه روانکاوی باشد؟ فروید می‌گوید این انتقاد وسعت مسئله را با آشکار بودن آنچه به آن اشاره می‌کند اشتباه می‌گیرد. گاهی اوقات تنها با دیدن کوچک‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین چیزها به مهم‌ترین چیزها پی می‌بریم. برای مثال، مردی که سعی می‌کند به زنی اظهار عشق کند، ممکن است با نگاهی که به او می‌کند، یا اینکه زن دستش را چند ثانیه بیشتر از آنچه که باید فشار می‌دهد، نشانه‌ای از محبتش را تشخیص دهد. یا کارآگاهی که صحنه جنایت را بررسی می‌کند، انتظار ندارد به دنبال عکسی از جنایت‌کار باشد که آدرس او در پشت آن نوشته شده باشد. او در عوض به دنبال هرگونه نشانه‌ای از جابه‌جایی یا ناراحتی در مظنون تحت بازجویی (مثل نحوه‌ی به ‌هم‌ ریختن کلماتش و غیره) می‌گردد (ص.26-27). اولین واکنش به لغزش‌های فرویدی چیست؟ «اوه، آنها اهمیتی ندارند، مهم نیستند.» فروید می‌گوید که این غیرعلمی است: دلیلی برای رخ دادن هر چیزی وجود دارد، کل علم اگر بر این شرط استوار باشد که همه چیز، هر چقدر هم که محتاطانه/ غیرمحسوس[1] باشد، قابل توضیح است.. در واقع، حتی در دین هم امور در نهایت به دلیل خواست خدا رخ می‌دهند (ص 28). آیا مردم به دلایل فیزیولوژیکی دچار لغزش‌های فرویدی نمی‌شوند؟ برای مثال،آیا خستگی یا حواس‌پرتی که باعث تغییر در خون‌رسانی به سیستم عصبی مرکزی می‌شود، علت آن نیست؟

در این مقاله بخش هایی از درس‌گفتارهای مقدماتی روانکاوی درباره‌ی لغزش‌های کلامی یا پاراپراکسی که توسط هویتسون در سال ۲۰۱۰ آماده شده است خلاصه و ترجمه کرده‌ایم.


از آنجایی‌که هدف از این سخنرانی‌ها آشنایی خواننده با نظریه روانکاوی است، نیازی به خلاصه‌کردن متن نیست، فروید خود بهترین مقدمه را برای آثار خود ارائه کرده است. بنابراین، آنچه در ادامه می‌آید فهرستی از برخی از استدلال‌ها علیه روانکاوی است که فروید با آن‌ها روبرو می‌شود و سعی می‌کند در گفتگوهای خود با یک «شخص بی‌طرف» به آنها پاسخ دهد. به پاراپراکس‌ها (یا «لغزش‌های فرویدی») پرداخته‌ایم.

اول، چرا اصلاً پاراپراکسی را مطالعه کنیم؟ آیا بهتر نیست به موضوعات دیگری  در روان‌شناسی بپردازیم که بیشتر در خور توجه هستند؟ به عنوان مثال چرا برخی از مردم توهمات وحشتناکی دارند، معتقدند که توسط بستگان یا نزدیک‌ترین دوستان خود مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، یا غیر واقعی‌ترین هذیان‌های کاملاً غیرمنطقی را در سر دارند؟ آیا بهتر نیست این سؤالات موردتوجه روانکاوی باشد؟

فروید می‌گوید این انتقاد وسعت مسئله را با آشکار بودن آنچه به آن اشاره می‌کند اشتباه می‌گیرد. گاهی اوقات تنها با دیدن کوچک‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین چیزها به مهم‌ترین چیزها پی می‌بریم. برای مثال، مردی که سعی می‌کند به زنی اظهار عشق کند، ممکن است با نگاهی که به او می‌کند، یا اینکه زن دستش را چند ثانیه بیشتر از آنچه که باید فشار می‌دهد، نشانه‌ای از محبتش را تشخیص دهد. یا کارآگاهی که صحنه جنایت را بررسی می‌کند، انتظار ندارد به دنبال عکسی از جنایت‌کار باشد که آدرس او در پشت آن نوشته شده باشد. او در عوض به دنبال هرگونه نشانه‌ای از جابه‌جایی یا ناراحتی در مظنون تحت بازجویی (مثل نحوه‌ی به ‌هم‌ ریختن کلماتش و غیره) می‌گردد (ص.26-27).

اولین واکنش به لغزش‌های فرویدی چیست؟ «اوه، آنها اهمیتی ندارند، مهم نیستند.»

فروید می‌گوید که این غیرعلمی است: دلیلی برای رخ دادن هر چیزی وجود دارد، کل علم اگر بر این شرط استوار باشد که همه چیز، هر چقدر هم  که محتاطانه/ غیرمحسوس[1] باشد، قابل توضیح است.. در واقع، حتی در دین هم امور در نهایت به دلیل خواست خدا رخ می‌دهند (ص 28).

آیا مردم به دلایل فیزیولوژیکی دچار لغزش‌های فرویدی نمی‌شوند؟ برای مثال،آیا  خستگی یا حواس‌پرتی که باعث تغییر در خون‌رسانی به سیستم عصبی مرکزی می‌شود، علت آن نیست؟

فروید می‌پذیرد که واقعاً دلایل فیزیولوژیکی وجود دارد که باعث می‌شود افراد لغزش کلامی یا حرکاتی را انجام دهند، اما این‌ها در افرادی رخ می‌دهد که خسته یا حواس‌پرت نیستند، بلکه احساس کاملاً طبیعی دارند. البته، مگر این‌که به دلیل پاراپراکسی بودن، خستگی را به آنها نسبت دهیم و شما نمی‌توانید پاراپراکسی‌ها را بر این ‌اساس توضیح دهید که وقتی کسی یک پاراپرکسی به وجود می‌آورد حواسش پرت شده است. انجام کارهای ساده (که در پاراپراکسی‌ها به هم ریخته‌اند)، حتی اگر ذهن خود را به آنها معطوف نکنیم، برای ما بسیار آسان است. مثلاً وقتی برای پیاده‌روی می‌رویم، ممکن است به مقصدی که می‌رویم فکر نکنیم، اما با این‌ وجود موفق می‌شویم در یک خط مستقیم راه برویم. ما آن را به طور خودکار انجام می‌دهیم. در واقع، پاراپراکسی‌ها اغلب زمانی اتفاق می‌افتند که توجه ما به‌شدت روی چیزی متمرکز باشد.

آیا این پدیده نمی‌تواند به این دلیل باشد که ما عصبی یا هیجان‌زده هستیم؟

اما چرا نباید هیجان‌زدگی یا عصبی بودن باعث افزایش توجه به یک تکلیف (تسک) شود؟ اگر یک لغزش فرویدی انجام دهید که به‌موجب آن چیزی که در واقع می‌گویید دقیقاً برعکس آن چیزی است که قصد گفتن آن را داشتید، توضیح آن با این استدلال که شما به آنچه می‌گویید توجه بسنده نداشته‌اید کافی به نظر نمی‌رسد. اگر فقط به این دلیل بود که تمرکز نداشتید یا دلایل فیزیولوژیکی داشت، چرا کاملاً برعکس آنچه قصد داشتید را گفته‌اید؟ (ص 29-30).

بسیار خب، ممکن است بتوانیم بدون این‌که واقعاً فکر کنیم راه برویم یا صحبت کنیم، اما هر چند وقت یک‌بار مطمئناً دچار لغزش کلامی خواهیم شد؟

خوب انجام‌دادن کاری، یا انجام زیاد آن، نباید احتمال اشتباه را افزایش دهد. برای یک نوازنده پیانو، نوازندگی، بدون نیاز به توجه، کاملاً خودکار است. این مسئله نمی‌تواند صرفاً موضوعْ «توجه» باشد، زیرا برای مثال وقتی نامی را فراموش می‌کنیم، هیچ توجهی نمی‌تواند به ما کمک کند تا آن را به‌خاطر بیاوریم. (ص.30-31)

چرا نمی‌توانیم بگوییم که پاراپراکسی زمانی رخ می‌دهد که فرد بیمار است، زمانی که خسته ست، و یا زمانی که حواسش پرت است؟

فروید می‌پذیرد که این‌ها تأثیر می‌گذارند، اما این شرایط فقط تولید لغزش کلامی را تسهیل می‌کند یا به نفع آن است. آنها توضیح کافی برای لغزش کلامی ارائه نمی‌کنند. فروید مَثَلی را بیان می‌کند: اگر شب تا دیروقت بیرون باشید و شخصی بیاید و کیف‌تان را بدزدد، آیا می‌روید به اداره پلیس و می‌گویید: تاریکی و تنهایی کیفتان را ربوده است؟ (ص 45-46). (مترجم؛ تاریکی دزدی را تسهیل می‌کند اما دلیل کافی برای آن نیست؛ همان‌طور که ممکن است حواس‌پرتی در لغزش کلامی باشد اما توضیح‌دهنده‌ی کامل آن نیست).

چرا فروید ادعا می‌کند که لغزش کلامی باید معنایی داشته باشد؟ چرا وقتی کسی اعتراض می‌کند که فقط یک لغزش کلامی بی‌اهمیت بوده و ممکن بود به‌جای آن چیز دیگری بگوید، صرفا نمی‌توانیم حرف او باور کنیم؟

فروید می‌گوید کهاین امر (مترجم؛ این که صرفا باور کنیم یک لغزش کلامی تصافی بوده) به معنای نادیده‌گرفتن حقیقت واقعی آن چیزی است که گفته شد. هنگامی که با لغزش کلامی مواجه می‌شویم که در آن یک کلمه معنادار جانشین، جایگزین کلمه موردنظر دیگر می‌شود، نمی‌توانیم این واقعیت را نادیده بگیریم که آن کلمه به‌کار رفته است. ما باید بپرسیم که چرا آن کلمه خاص به‌جای کلمه‌ی دیگری استفاده شده است، نمی‌توانیم این کلمه را به‌عنوان یک امر بی‌اهمیت نادیده بگیریم، زیرا می‌توانست کلمه دیگری باشد. مانند شیمی‌دانی است که چیزی را وزن می‌کند، وزن آن را می‌یابد، اما سپس یافته‌های و هر استنتاجی بر اساس وزن آن ماده را رد کند، چون شک می کند که ممکن است آن ماده وزن دیگری داشته باشد! این یک دلیل کاملاً نامعتبر برای رد حقایق در شیمی خواهد بود، بنابراین چرا  چنینی استدلالی را در مورد لغزش کلامی مشروع می‌دانیم؟ (ص 48-49).

ممکن است فردی پاراپراکسی انجام دهد و فروید اصرار کند که این یک معنای پنهان را آشکار می‌کند. فروید ممکن است بگوید: «خودتان از این کلمه استفاده کردید» و ممکن است فرد با او موافق باشد. اما چرا وقتی فرد اصرار دارد که منظورش این نبوده است، فروید عزم باورکردن آن فرد را ندارد؟ آیا به نظر نمی‌رسد که فروید فقط در زمان‌هایی که برایش مناسب است، یا زمان‌هایی که با تفسیری که ارائه کرده متناسب است، فرد را باور می‌کند؟

فروید می‌گوید که موقعیت تحلیل‌گر در این‌جا مشابه (اگرچه نه یکسان) با موضع یک قاضی در دادگاه است. اگر کسی به جرمی متهم شود و اعتراف کند، قاضی او را باور می‌کند. اما اگر آن شخص آن را انکار کند، قاضی نمی‌تواند انکار او را دلیلی برای باور او بداند، او باید به شواهد نگاه کند. در روانکاوی نیز تقریباً به همین صورت است. اگر فرد لغزش کلامی را بپذیرد، تحلیل‌گر او را باور می‌کند. اگر فرد لغزش کلامی را رد کند و از دادن اطلاعات بیشتر خودداری کند، تحلیل‌گر نمی‌تواند آن را دلیلی برای باور او بداند. در عوض، او باید بپذیرد که شواهد کافی برای اثبات تفسیر خود ندارد. با این حال، بر خلاف یک قاضی، روانکاو برای اثبات اتهام به شواهد غیر واقعی متکی نیست. اما درعین حال روانکاو نمی‌تواند شواهد غیرمرتبط را به طور کامل رد کند. در واقع، یکی از ویژگی‌های علم این است که با شواهد و قرائن کار کند، بر آن استوار باشد و در غیاب دلیل نهایی، به آن راضی باشد. فروید می‌گوید که در همه‌ی موارد پاراپراکسی، تحلیل‌گر باید از لغزش کلامی، برای گمانه‌زنی در مورد تفسیر استفاده کند؛ و دلیلی از این «شواهد موقعیتی» داشته باشد که چرا ممکن است تفسیرش موجه باشد (ص 50-51).

منبع:

Hewitson, O. (2010). Reading the Introductory Lectures on Psychoanalysis (SE Volume XVI- 1915 – 1916). https://www.lacanonline.com/2010/05/reading-the-introductory-lectures-on-psychoanalysis/

Ohoto: David Graeme Baker

ویراستاری علمی: بهار آیت‌مهر


[1] discreet