من از کشتزار دیگری می‌روید...

نوزاد، تنهایی و جنون

این مقاله به تالیف مسعود خان[1]، ترجمۀ آرمین دارابی‌‌نژاد، و ویراستۀ مریم نکوسرشت است.


 

نوزاد انسان تنها ارگانیسم زنده‌‌ای است که همزمان با روانی زخمی و جسمی نابالغ سر از زهدان بیرون آورده و پا به محیطِ نو می‌گذارد؛ بنابراین، ضرورت دارد مادر یا جانشین‌‌هایش او را درازمدت و همه‌سویه مراقبت کنند.

قطع به یقین فروید نخستین کسی است که از این توازن سخن به میان آورده. با این ‌‌همه تنها بیست‌و‌اندی سال است که ما این موضوع را نه به عنوان یک مفهوم تجریدی که یک واقعیت عینی تلقی کرده و بدان می‌پردازیم. این رهیافت مرهونِ کوشش‌های سه روان‌‌کاو است: آنا فروید، ملانی کلاین و وینیکات.

قصد ندارم در این نوشتار خود را درگیرِ سرنوشت‌های بی‌شمارِ رابطه‌‌ی نوزاد و مادر کنم که نهایتاً منتهی به سایکوپاتولوژی خواهند شد. من میل دارم از نوزادِ مراقبت‌خواه سخن بگویم که در نوعی وضعیت سعادت‌مندانۀ خاموش و بی‌صدا، با خودش تنها به سر می‌برد. بخش عظیمی از ایام نوزادی و اوایلِ دوران کودکی در این وضعیت طی می‌شود و روان‌کاوان، همه مگر وینیکات، بسیار کم از آن نوشته‌اند.

تنهایی نوزاد چه ماهیت و کارکردی دارد؟ در وهلۀ نخست، فضا و زمان لازم را فراهم می‌سازد تا ظرفیت‌های بیولوژِیکیِ ذاتی نوزاد به عنوان نوعی وضعیتِ روانیِ شخصی‌شده تحقق یابند. رفته‌رفته نوزادِ تکین ما نوزادی می‌شود از نوزادان:[2] شخصی صاحب حق‌وحقوق و صاحب فضای خصوصی.

در وهلۀدوم، بخش اعظم هرآنچه نوزاد در ابتدای رشد خود نمی‌تواند آن را در قاموس روان تجربه کند رهسپار فراموشی می‌شود. به گمانم مفهومِ پس‌‌رانش نخستین[3] فروید به همین امر اشاره دارد. اما به فراموشی سپردن، گم کردن نیست؛ آنچه از یاد رفته باری دیگر در وضعیت‌های هستیِ خصوصی و مجنون ما نمایان می‌شود. در اینجا به عمد واژۀ مجنون (mad) که متمایز از مفهومِ روان‌پریش (psychotic) است را وام می‌گیرم زیرا هر بزرگ‌سالی به شیوۀ خود مجنون و البته تنها است.

پرسش بعدی آنجا است که چگونه این جنون و تنهایی را در زیستِ بزرگسالی تجربه کرده، تحقق و واقعیت می‌‌بخشیم. به سه طریق: هنر و ادبیات، ارتباط بهنجار با دیگری و  زیستِ عرفانی (همچون صوفی‌‌های فارسی یا راهبانِ ذن).

گرفتاری روان‌کاو آن‌جا است که آنالیزان جنون و نیازش به تنهایی را با خود به جلسه می‌‌آورد. روان‌کاو اغلب این نیاز به تنهایی را با مقاومت اشتباه می‌‌گیرد و آنالیزان نیز نیاز راستینش را پنهان و آن را در حجابی از اذعان و پذیرش گناه می‌پوشاند.

در مقام بالینگر ما جرمی سنگین‌تر نیز مرتکب می‌شویم و سعی می‌کنیم از لاطائلات حاضر در جنونِ به‌کلام‌درآمدۀ آنالیزان، معنایی بیرون بکشیم دمساز با واژگان و مفاهیمی که به میانجیگریِ آن‌ها خو گرفته‌ایم به شنیدنِ محتوای پاتولوژیک یا معمول آنالیزان و تفسیر آن. ما به اشتباه اما از سرِ نگرانی و دغدغه‌مندی تلاش می‌‌کنیم واقعیت‌ها(وینیکات) یا فانتزی‌های (کلاین) نوزادی را بازسازی کنیم و معنایی از دل این لاطائلات بیرون بکشیم؛ دو کارِ بس عبث زیرا ظرفیتِ خلاقِ جنون باری دیگر رهسپار فراموشی می‌شود و آنالیزان دیگر نه مجنون است و نه تنها؛ بلکه صرفاً بی‌کس می‌شود و گم.

 

شرحی مختصر از احوالات مسعود خان: روان‌کاوی از پاکستان

 پاره‌ای که در بالا خواندید را از کتابی تحت عنوان HIDDEN SELVES: Between Theory and Practice in Psychoanalysis  ترجمه کرده‌ام که مسعود خان در سال 1983 نوشت. 

محمد مسعود رضا خان در 21 ژوئیۀ 1924 در پنجاب پاکستان به دنیا آمد و دومین  فرزند از چهارمین همسر پدرش، رقاصه‌‌ای زیبا اما نه چنان که بایست فرهیخته، بود. خان و برادر بزرگش طاهر و خواهر کوچکترش محموده با هم بزرگ شدند. به رغم اینکه پدر مردی بود مال‌دار بود و از متمولین پنجاب، خان در سراسر کودکی با احساسی غم‌بار دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد که آن را سال‌ها بعد در قالب چهار واژه این‌گونه برای ما خلاصه می‌کند: «ما در تنهایی بزرگ شدیم… .» البته او به رغم ارتباط پرکشمکشی که با مادرش داشت و به یک معنا سراسر زندگانی خود را نیز وقف جستن او ‌کرد، پدر را آرمان و ایده‌آل خود می‌دانست و به رسم عادت همیشه می‌گفت: «من پدرم را نه فقط در مقام والد که چون سنت در خویشتنم نهادینه کرده‌‌ام.»

با ورود به دوران جوانی، خان در 1942 به دانشگاه پنچاب رفت و مدرک لیسانس و فوق لیسانس خود را در رشتۀ ادبیات انگلیسی دریافت کرد. 1942 همچنین سالی بود که خواهر 16 سالۀ خود را از دست داد و به دنبال آن، یک سال بعد، پدرش را. محنت حاصل از این دو واقعه چنان او را فرسود که راهی مگر کمک گرفتن از روان‌‌درمانی مقابل خود ندید و بدین ترتیب، نخستین مواجهۀ خان با روان‌کاوی برمی‌‌گردد به سال‌‌های 1943 تا 1945 که او پنج روز در هفته به «دکتر لطیف» مراجعه می‌‌کرد. دکتر لطیف روان‌‌شناسی بود حاذق که آنا فروید را می‌‌شناخت و بعدها به خان پیشنهاد کرد تا برای روان‌کاوی شدن نزد روان‌کاوان بریتانیایی برود. خان در 1946 به لندن مهاجرت کرد و دانشجوی انستیتوی روان‌کاوی بریتانیا شد.

در انگلستان جلسات روان‌کاویش را با الا فریمن شارپ، روان‌کاو شهیر انگلیسی که او را به خاطر آثارش در باب تکنیک روان‌‌درمانی می‌شناسیم، آغاز کرد. البته این جلسات دیری نپایید زیرا شارپ یک سال بعد در 1947 از دنیا رفت و خان بلافاصله برای از سرگیری جلسات خود نزد جان ریکمن، روان‌کاوی کلاینی که برخلاف شارپ علاقه‌‌ای وافر به روان‌‌پریشی داشت، رفت تا از سال 1947 تا 1951 روان‌‌کاوی شود و علاوه بر آن از او بیاموزد. البته ریکمن نیز، همانند شارپ، پیش از آنکه روان‌کاوی خان به پایان برسد از دنیا رفت تا خان برای بار سوم، در 1951، جلسات روان‌کاوی خود را با روان‌‌کاو دیگری پی بگیرد؛ این بار با دونالد وینیکات.

در خلال این سالیان خان تقریباً تمام وقت خود را صرف خواندن آثار روان‌‌کاوی می‌‌کرد و دیری نپایید که فروید را چنان از بر بود که با معلمان خود بحثش می‌شد. شاید همین دانشِ او از فروید بود که عاطفه و تحسین آنا فروید را برانگیخت چنان‌که دختر فروید متعقد بود خان یکی از خلاق‌ترین روان‌کاوانی است که تا به آن ‌روز زاده شده‌‌اند و در سال 1975، هنگامی که خان هراسان از خبر سرطانش برای روان‌کاوی شدن نزد او رفت، آنا در پاسخ از او خواست تا به جای روان‌کاوی شدن برای سوپرویژن نزد او برود.

خان در 1950 و زمانی که تنها 26 سال داشت به عنوان روان‌کاو شناخته شد. او روان‌‌کاوی خود را با برخی از بهترین روان‌کاوان انگلیسی (شارپ، ریکمن و وینیکات) پیش برد و تحت نظر سوپروایزرهای بزرگی همچون آنا فروید و ملانی کلاین بود و در تمام دوران حرفه‌‌ای خود بی‌‌امان کار کرد. خان اندیشه‌ورزی نظام‌مند داشت و نظریات خود را با موارد بالینی می‌‌آمیخت و با نثری ادیبانه به رشتۀ تحریر در می‌‌آورد. همچنین ویراستار مقالات وینیکات بود و طی بیست سال نزدیکی‌‌ای که به او داشت، زحمت بسیاری برای شناساندن ایده‌های این بالینگرِ انگلیسی به روان‌کاوان جوان کشید.

مهم‌ترین کتاب های خان عبارتند از The Privacy of the Self به سال 1974و  Alienation in Perversions به سال 1979 و همچنین Hidden Selves که شرح مبسوط‌تری از مضمون اسکیزوئید نزد او به خوانندگانش می‌‌دهد و می‌‌توان آن را مرجعی برای نظریات مختلف خان در نظر گرفت.

هیچ‌کدام از این آثار تا به امروز به فارسی ترجمه نشده‌اند.

 

آ. دارابی‌نژاد


منبع معرفی:

Cooper, j. (1993). Speak of Me As I Am: The Life and Work of Masud Khan. Routledge.

[1] مسعود خان ادبیات‌آشنا است و این آشنایی را در سبک و سیاق نوشتاری خود بازتاب می‌دهد؛ بنابراین، در این ترجمۀ کوتاه سعی کرده‌ام قدری این ویژگی لحن را نیز بازتاب دهم و انگلیسی او را «زیباتر و بیشتر» فارسی کنم. از آن رو دو واژۀ «زیباتر و بیشتر» را وام می‌گیرم که این دو واژگانی‌اند برای توصیف ترجمه‌های ادبی و دور از از زبان علمی -م.

[2] the infant becomes an infant

[3] در تداول درمانگران فارسی‌زبان، گاهی واژۀ «سرکوب» نیز به عنوان معادل واژۀ repression  به کار می‌رود و به نظرم معادل درخوری است. با این همه، من پس‌رانش را ترجیه می‌دهم زیرا 1) در فارسی نوآموزان روان‌کاوی بسامدی بیشتر دارد و 2) با ریشۀ لاتین این واژه که repressus (وجه وصفی از reprimere) است نزدیکی بیشتری دارد و در آن، ردی از پیشوند re که به معنای «پس و پشت و عقب» و مانند آن است نیز دیده می‌شود؛ به عبارتی مستقیم‌تر است. سرکوب به گمان من استعاری‌تر است و غیرمستقیم -م.