من از کشتزار دیگری می‌روید...

انتخاب معشوق

چطور در انتخاب معشوق بهتر عمل کنیم؟ ممکن است، برای مدت طولانی چنین به نظر برسد که در امر عشق «بدشانس» هستیم. سه سال را با یک نفر گذراندیم ولی متأسفانه او خیلی آشفته بود و در نهایت ما را به خاطر یکی از همکارانش ترک کرد. سپس شریک‌عاطفی دیگری آمد که پس از یک شروع امیدوارکننده، نسبتاً سرد و تحقیرکننده بود. پس از آن، آخرین دوست ما، اگرچه بدون شک در بخش‌هایی از رابطه با ملاحظه و مهربان بود، اما هرگز نمی‌توانست در رابطه حضور کامل داشته باشد، یا به آن متعهد باشد. همه این‌ها می‌تواند مانند زنجیره‌ای از تصادف به نظر برسد. تا زمانی که، به‌تدریج، شاید با کمک یک دوست یا درمانگر مهربان و باهوش، به اندازه‌ای رشد کنیم که بتوانیم الگوهای رابطه‌ای خود را بررسی کنیم. فارغ از این که چه چیزی به خودمان می گوییم، احتمالا برای مدتی طولانی در حال انتخاب شخصیت‌هایی بودیم که (باید جایی در درون خودمان بدانیم که) اجازه نمی‌دادند مسائل‌مان شکوفا شوند. احتمالا ما با این کار از یک از یک احتمال به شدت نگران‌کننده اجتناب کرده‌ایم:از عشق متقابل. و شاید ما این کار را انجام می‌دهیم چراکه در دوران کودکی، در تطابق با والدینی دشوار یا غیرقابل دسترس ماهر شده‌ایم. در سال‌های اولیه زندگی، اولویت عاطفی مهم ما این بود:«چگونه می‌توانم در کنار کسی که باید من را کاملا دوست بدارد اما دوستم ندارد، زنده بمانم؟» حتی مهمتر، این که «چگونه می‌توانم بقای خود را تضمین کنم در حالی که حتی از محرومیت خود آگاه نیستم؟». هنگامی که کودکان چاره‌ای جز رنج کشیدن ندارند، امکانات بسیار آزاردهنده و در عین حال ضروری برای نادیده گرفتن یا تنظیم مجدد منابع غفلت خود دارند. چه خوب که ممکن است دچار کوری انتخابی شده باشیم، کوری انتخابی احتمالا بر نحوه برخورد ما با هر معشوق بالقوه‌ای که در مسیرمان قرار می‌گیرد، اثر می‌گذارد. به منظور مبارزه با این کاستی (کوری انتخابی) خود، بهتر است پس از تعدادی قرارعاشقانه‌ی امیدوار کننده، از خود یک سوال صریح بپرسیم: «آیا واقعاً فکر می‌کنیم که این شخص تجهیزات روان‌شناختی برای ایجاد یک رابطه با محبت و از نظر عاطفی بالغانه را داشته باشد؟» برای بررسی بیشتر می توانیم سئوالات زیر را از خودمان بپرسیم:

چطور در انتخاب معشوق بهتر عمل کنیم؟ ممکن است، برای مدت طولانی چنین به نظر برسد که در امر عشق «بدشانس» هستیم. سه سال را با یک نفر گذراندیم ولی متأسفانه او خیلی آشفته بود و در نهایت ما را به خاطر یکی از همکارانش ترک کرد. سپس شریک‌عاطفی دیگری آمد که پس از یک شروع امیدوارکننده، نسبتاً سرد و تحقیرکننده بود. پس از آن، آخرین دوست ما، اگرچه بدون شک در بخش‌هایی از رابطه با ملاحظه و مهربان بود، اما هرگز نمی‌توانست در رابطه حضور کامل داشته باشد، یا به آن متعهد باشد.

همه این‌ها می‌تواند مانند زنجیره‌ای از تصادف به نظر برسد. تا زمانی که، به‌تدریج، شاید با کمک یک دوست یا درمانگر مهربان و باهوش، به اندازه‌ای رشد کنیم که  بتوانیم الگوهای رابطه‌ای خود را بررسی کنیم. فارغ از این که چه چیزی به خودمان می گوییم، احتمالا برای مدتی طولانی  در حال انتخاب شخصیت‌هایی بودیم که (باید جایی در درون خودمان بدانیم که) اجازه نمی‌دادند مسائل‌مان شکوفا شوند. احتمالا ما با این کار از یک از یک احتمال به شدت نگران‌کننده اجتناب کرده‌ایم:از عشق متقابل.

و شاید ما این کار را انجام می‌دهیم چراکه در دوران کودکی، در تطابق با والدینی دشوار یا غیرقابل دسترس ماهر شده‌ایم. در سال‌های اولیه زندگی، اولویت عاطفی مهم ما این بود:«چگونه می‌توانم در کنار کسی که باید من را کاملا دوست بدارد اما دوستم ندارد، زنده بمانم؟» حتی مهمتر، این که «چگونه می‌توانم بقای خود را تضمین کنم در حالی که حتی از محرومیت خود آگاه نیستم؟». هنگامی که کودکان چاره‌ای جز رنج کشیدن ندارند، امکانات بسیار آزاردهنده و در عین حال ضروری برای نادیده گرفتن یا تنظیم مجدد منابع غفلت خود دارند.

چه خوب که ممکن است دچار کوری انتخابی شده باشیم، کوری انتخابی احتمالا بر نحوه برخورد ما با هر معشوق بالقوه‌ای که در مسیرمان قرار می‌گیرد، اثر می‌گذارد. به منظور مبارزه با این کاستی (کوری انتخابی) خود، بهتر است پس از تعدادی قرارعاشقانه‌ی امیدوار کننده، از خود یک سوال صریح بپرسیم: «آیا واقعاً فکر می‌کنیم که این شخص تجهیزات روان‌شناختی برای ایجاد یک رابطه با محبت و از نظر عاطفی بالغانه را داشته باشد؟» برای بررسی بیشتر می توانیم سئوالات زیر را از خودمان بپرسیم:

  • آیا آنها می‌توانند مسئولیت‌های مشابه ما بپذیرند یا ما ملزم هستیم که همیشه نگهدارنده‌ی همه چیز باشیم؟
  • آیا آنها می توانند به‌اندازه‌ای که ما از آنها مراقبت می‌کنیم، از ما مراقبت کنند؟
  • احتمالاً تا دو سال دیگر این وضعیت کجا خواهد بود؟ و پنج یا ده؟
  • ممکن است دوست داشتنی به نظر برسند، اما چقدر عاقل و باثبات هستند، چه میزان اندوخته‌ی خوبی و نیکی دارند؟
  • ممکن است مجذوب شوخ طبعی و حال و هوای نمایشی بشویم، اما آیا می‌توانند نقش کودک را رها کنند و نقش بزرگسالانه بپذیرند؟
  • ممکن است هوای غم‌زده و غیرصمیمی آنها ما را تحت تأثیر قرار دهد، اما مشکلات‌شان تا چه حد به آنها اجازه می‌دهد که با دیگران درگیر شوند؟
  • آنها ممکن است حرفه‌ای چشمگیر داشته باشند، اما آیا گاهی اوقات می‌توانند آن را به خاطر ما کنار بگذارند؟
  • به طور خلاصه، اگر زندگی ما به این رابطه وابسته بود (و به نوعی وابسه است)، آیا باید ادامه دهیم؟

ما باید گوش و چشم‌مان را نسبت به دیدن و شنیدن نشانه‌های حاکی از خودداری عاطفی، ناپختگی، حیله‌گری و گیر افتادن در روابط معیوب تیز کنیم. بتدریج باید یاد بگیریم کاری را انجام دهیم که همیشه ادعا می‌کردیم: به دنبال عشق باشیم، نه عذاب نشاط‌آور یا بی‌تفاوتی جذاب، طفره رفتن طاقت‌فرسا یا رها شدن تلخ و شیرین.

ما باید با افتخار دانش جدید خودمان را مبنی بر این که «این شخص می‌تواند بالغانه من را دوست بدارد»، که به تازگی کشف کرده ایم، به هر کسی که سر راهمان قرار می‌گیرد، تحمیل کنیم. این ممکن است یکی از مهم‌ترین توانایی‌هایی باشد برای مهربان بودن با خودمان پرورش داده‌ایم.

 

 

برای آشنایی با گرفتاری‌های عشق مقاله‌ی «عشق آسان نیست» و مقاله‌ی «خلق معشوقی که نمی خواهیم» را بخوانید.

 

منبع

این مقاله ترجمه‌ی مقاله‌ی زیر است:

The school of  life. (n.d). Getting better at picking lovers. https://www.theschooloflife.com/article/getting-better-at-picking-lovers/

Photo: Georges émile lebacq