برای بسیاری از ما، عده ی اندکی به اندازه افراد اجتنابی جذاب هستند. کسانی (افراد اجتنابی) که همیشه کمی مرموزند. آنقدر کم صحبت میکنند که اصلا متوجه نمیشویم کسی دور و اطراف ماست. در چشمانشان نگاهی دور همراه با حزنی ویژه نشسته است. اندوهِ جانشان را حس میکنیم و تمنای لمسش را داریم، اما هرگز نمیتوانیم به آن اندوه راه بیابیم: افرادی که به نظر میرسد به ما قول صمیمیت و ارتباط میدهند، و در عین حال فارغ از این که مدتی طولانی با آنها بودهایم، بهطور مسحورکنندهای غیر اطمینانبخش باقی میمانند.
جای تعجب نیست که معشوق یک فرد اجتنابی بودن چندان آسان نیست. اغلب، پس از روزهای پرهیجان اولیه، ناگزیریم در برابر ناامنیهایی که در نهایت در ما ایجاد میکنند، تسلیم شویم: ناامنیهایی از قبیل آیا واقعاً به من اهمیت میدهد؟ آیا من را دوست دارد؟ چرا هرگز او تلفن نمیزند؟
از چنین سؤالاتی به ستوه میآییم، و ممکن است بدعنق، گریان یا دلخور شویم. ممکن است آنها را به غفلت و خودخواهی، خیانت یا خود محوری متهم کنیم. این پرسوجوهایی همگی به شکست منتهی میشود. با اولین نشانههای انتقاد و پرسشگری، افراد اجتنابی پل متحرک را بالا میکشند (مترجم؛ دفاعی میشوند). آنها در فرار از عواقبِ ناگوارِ اشتیاقِ دیگران به خودشان متخصص هستند. آنها سراغ ورزش، یک سفر طولانی یا کشف مسئولیتهای جدید در دفتر میروند؛ و شما میمانید که بیهوده بر دروازههایِ قلعهیِ آنها (مترجم؛ به امید این که روزنهای برای ارتباط گشوده شود) میکوبید.
در روزی بد یُمن، آنها در پاسخ به خشم ما عصبانی میشوند. آنها منکر این خواهند شد که ما اصلاً نقطه نظری یا مقصودی از صحبتهایمان داریم. نه اینکه تلاش کنند ما را فریب بدهند، نه؛ آنها واقعاً نمیتوانند موضوع را ببینند. آنها با غَضَبِ فزایندهای به ما اطمینان میدهند که دور و سرد نیستند، بلکه صرفاً خیلی گرفتارند هستند و اهل غلو کردنِ زیادی در مورد احساسات نیستند. این ما هستیم که به قول آنها نیازمند، ضعیف، هیستریک و بیش از حد طلبکاریم؛ این ماییم که مشکل داریم.
به نظر میرسد، باید به این ایده پایبند باشیم که افراد اجتنابی به رغمِ ظاهرِ بیرونیِ قوی، برای دوام آوردن و ادامه دادن زندگی بیش از هر چیزی، میترسند. یخ زدگی آنها نتیجهی ترس است تا بیتفاوتی؛ میترسند که گارد خود را پایین بیاورند و سپس با خیانت و رها شدن روبرو شوند. دِژ بیرونی آنها از یک فضای داخلی ژلاتینی محافظت میکند.
قطعا در پسِ ترسهایِ قدیمی و نهانیِ آنها موضوعات تکاندهندهای وجود دارد؛ به احتمال زیاد گذشته، توسط کسی که خیلی به او وابسته بودند، درست در زمانی که بیدفاع بودند، ناامید شدند. در پاسخ به ناامیدیِ شدیدِ دوران کودکی، پوستشان کلفتتر شد و خود را با زره پوشاندند. آنها با خودشان عهد کردند، به هر نحوی که ممکن است، دیگر هرگز به کسی اعتماد کامل نکنند.
بنابراین دور و مستعد ایجاد موانع در ارتباط هستند اما نه به این دلیل که اهمیتی نمیدهند، بلکه به این دلیل که مراقبتِ همراه با مهربانی در آنها احساسات ناآشنا و دلهرهآوری ایجاد میکند. آنها، ماهرانه، فرصتهای خود را برای صمیمیت تضعیف میکنند، زیرا هیچ تجربهای از عشقِ قابل اعتماد ندارند؛ و سعی میکنند با از میان بردنِ فرصتِ صمیمیت به خود ثابت کنند که صمیمیت نمیتواند واقعی باشد (و بنابراین چیز خیلی زیادی از دست ندادهاند).
ما باید از گیر افتادن در چرخه ادعا و ادعای متقابل، مبنی بر اینکه آنها خیلی سرد و ما خیلی گرم هستیم، اجتناب کنیم. بهتر است به ترس های موجود در زیر سطح توجه کنیم. به جای برانگیختن وحشت یا انکار آنها، باید، تا آنجا که مقدور است، احساس نزدیکی و صمیمیت را امن کنیم. ما باید به خاطر داشته باشیم که با کسی روبرو هستیم که آسیبپذیری را ترسناک میداند و بنابراین انگیزه خود برای فرار و اجتناب سرکوب نمیکند.
اما مهمتر این است که در طول مسیر، چند سوال کلیدی از خودمان بپرسیم؛ زیر این تفاوتهای سطحی و ظاهری، ما چقدر به آنها شباهت داریم؟ به راحتی میتوان ادعا کرد که میلی صریح برای نزدیک شدن داریم؛ البته تا زمانی که این میل ما مورد آزمایش قرار نگرفته باشد، زیرا به دقت فردی را انتخاب کردهایم که در این خصوص مشکل دارد. با این حال، نزدیکشدن و صمیمیت چقدر برای ما ساده است؟ آیا محتمل است که به اندازه آنها نترسیم، اما سهم خود را از این مشکل گردن آنها انداخته باشیم؟ آیا نباید به این موضوع مشکوک باشیم که چطور توانستیم افرادِ گرمِ دیگر را به نفع این شخصیت کنار بگذاریم؟ آیا واقعاً این اتفاقی است که ما با آنها هستیم؟ این شیوه از این جهت برای ما راضیکننده است که به ما امکان میدهد تا خواهان صمیمیت باشیم بیآنکه هزینههای آن را متحمل شویم؟
به واسطهی این پرسشها متوجه میشویم که به احتمال زیاد، ترس از نزدیکی در هر دو طرف وجود دارد. فقط این که فرد اجتنابی مستقیماً دوری میکند، ولی ما به واسطهی نمایندههایی دوری میکنیم[1]. میتوانیم به جای اینکه ضعفها و مشکلات شریکِ عاطفیمان را برجسته کنیم؛ بهعنوان یک زوج، ترس از وابستگی متقابل را در خودمان تحمل کنیم. میتوانیم با روشهایی که هرکدام از ما برای تسکین اضطراب استفاده میکند، همدلی کنیم و به یکدیگر کمک کنیم تا خطرات رایج عشق را بپذیریم. این آغازِ نزدیکی واقعی و شجاعت در هر دو طرف خواهد بود.
برای آشنایی بیشتر با موضوع رابطه با فرد اجتنابی مقالات «چه کسی از صمیمیت میترسد؟» و «تجربهی عشق در زمان طرد» را مطالعه کنید.
منبع:
این مقاله ترجمهی مقالهی زیر است:
The school of life. (n.d). How to Cope with an Avoidant Partner. https://www.theschooloflife.com/article/how-to-cope-with-an-avoidant-partner/
Photo: The Anniversary, Elizabeth Barrett Browning, 1909
[1] منظور مولف این است که ما با انتخاب افرادی که اجتنابیتر از ما هستند، مسئولیت دور شدن و نزدیک نبودن را به عهده آنها میگذاریم و آنها نمایندههای ما میشوند تا دور بودن و عدم صمیمیت در رابطه را تضمین کنند (مترجم).