ژاک ماری امیل لکان (متولد آوریل ۱۹۰۱، پاریس) روانکاو و فیلسوف برجستهٔ فرانسوی، فرزند ارشد آلفرد (تاجر صابون و روغن) و امیلی (از خانوادهای متمول و مذهبی) بود. در سال ۱۹۱۹، با حمایت عمهاش که به استعداد وی پی برده بود، در کالج یسوعی استانیسلاس ثبتنام کرد. وی در سال ۱۹۲۰ بهدلیل وضعیت جسمانی از خدمت سربازی معاف شد و بلافاصله تحصیلات پزشکی خود را آغاز کرد. در سال ۱۹۲۶، در بیمارستان سنت-آن بر روانپزشکی متمرکز شد و همزمان به مطالعهٔ فلسفه، بهویژه آثار کارل یاسپرس و مارتین هایدگر، پرداخت. حضور در سمینارهای الکساندر کوژِو دربارهٔ هگل نیز تأثیر عمیقی بر اندیشهٔ او گذاشت. بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۸، لکان تحت روانکاوی رودولف لوونشتین قرار داشت، تجربهای که بعدها در شکلگیری نظریات روانکاوانهٔ او نقش مهمی ایفا کرد.
فهرست مطالب
ژاک لکان کیست؟ اینجا بخوانید.
مفاهیم بنیادین روانکاوی لکانی
۱. نظریهٔ ساحتها
نظریهٔ سهساحتِ خیالی، نمادین و واقعی، چارچوب اساسی اکثر مفاهیم و مراحل فکری روانکاوی لکانی را تشکیل میدهد. تعاریف او از هر یک از این ساحتها و همچنین روابط متقابل میان آنها، در طول سالها فعالیتش دستخوش بازبینیها و تحولات متعددی شده است. همانطور که در ادامه آشکار خواهد شد، اکثر مفاهیم لکانی در ارتباط با هر سه ساحت تعریف میشوند. تا دههٔ ۱۹۷۰، لاکان با تأمل بر شکل توپولوژیک گره برومه که در آن سه حلقه به گونهای درهمتنیده شدهاند که گسست هر یک، موجب رهایی هر سه حلقه میشود؛ بر وابستگی متقابل این ساحتها به یکدیگر تأکید میورزد. از اینرو، به بیان ساده، میتوان ساحتهای خیالی، نمادین و واقعی را سه بُعدِ بنیادین سوبژکتیویتهٔ روانی[۱] در روانکاوی لکانی دانست.
گره برومه چیست؟
این گره از نام خانواده اشرافی ایتالیایی بورومیو Borromeo گرفته شده است که آن را به عنوان نماد خانوادگی خود روی نشان خانوادگی داشتند. این خانواده در قرن ۱۵ میلادی در شمال ایتالیا (میلان) زندگی میکردند. این گره نمادی از پیوند ناگسستنی است، بهطوری که اگر یکی از حلقهها حذف شود، دو حلقه دیگر آزادانه از هم جدا میشوند. این ویژگی به عنوان استعارهای برای روابط خانوادگی، اتحادها یا سیستمهای به هم پیوسته استفاده میشود. در فیزیک، ریاضیات، هنر و روانکاوی لکانی کاربرد دارد.

علاوه بر این، پژوهشگران گاه سیر تکامل روانکاوی لکانی و اندیشهٔ او را به سه دورهٔ اصلی تقسیم میکنند که هر دوره با اولویتیافتن یکی از ساحتها مشخص میشود:
- دورهٔ نخست (خیالی[۲]): دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰
- دورهٔ میانی (نمادین[۳]): دههٔ ۱۹۵۰
- دورهٔ متأخر (واقعی[۴]): دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰
با این حال، چنین دورهبندیِ بهظاهر روشن و منسجم را باید با احتیاط پذیرفت؛ چرا که در سراسر آموزههای روانکاوی لکانی پیوستگیها و گسستهای پیچیدهای وجود دارد که در این چارچوبِ سهگانه (ابتدایی-میانی-متأخر) نمیگنجد.
۱.۱. ساحت خیالی
لکان عمدتاً (هرچند نه به صورت انحصاری) ساحت خیالی را با قلمروهای محدودشدهٔ خودآگاهی و هشیاری مرتبط میداند. در روانکاوی لکانی این ساحت نزدیکترین پیوند را با آنچه مردم به عنوان واقعیت روزمرهٔ غیرروانکاوانه تجربه میکنند دارد. تصورات فرد از هویت دیگران، تفسیرهایش از مقاصد دیگران در تعاملات ارتباطی، تصوراتش از خودش (حتی از منظر فرضی دیگران)، همگی در این ساحت جای میگیرند. چنین توصیفی نشان میدهد که چگونه ساحت خیالی به مفاهیم تحلیلی کلیدی مانند انتقال، فانتزی و ایگو اشاره دارد. به ویژه، این ساحت در تبیین روانکاوی لکانی از شکلگیری ایگو (مطابق مرحله آینهای) نقش محوری دارد.

- آنچه واقعی است به عنوان نمادین شناخته میشود (بهعنوان مثال در برخی سیمپتومهای وسواسی-عصبی و پارانوئید-سایکوتیک، رویدادهای تصادفی و فاقد معنا در «جهان مادی اشیاء غیرانسانی» به عنوان نشانههای پراهمیتی تفسیر میشوند که باید رمزگشایی شوند
- و آنچه نمادین است به عنوان واقعی درک میشود (بهعنوان مثال در سیمپتومهای «تبدیلی» روانتنی، تعارضات ناخودآگاه ذهنی که در زبان و ایدهها رمزگذاری شدهاند، به شکل رنجهای جسمانی تجربه میشوند).
- نخست آنکه، به عنوان یکی از سه ساحتِ بنیادیِن روانکاوی لکانی، ساحت خیالی بعدی ذاتی و گریزناپذیر از وجود سوژههای سخنگوی روانی است. همانگونه که تحلیل روانکاوانه نمیتواند (و نباید) ناخودآگاه را از تحلیلشونده بزداید، زدودن هذیانهای این ساحت نیز نه ممکن است و نه مطلوب.
- دوم آنکه این انتزاعات تخیلی، به هیچ وجه صرفاً «غیرواقعی» به مثابه پدیدههای ثانوی بیاثر نیستند، بلکه جزئی جداییناپذیر از واقعیتهای انسانی بوده و اثراتی کاملاً ملموس بر زندگی عینی افراد برجای میگذارند.
۱.۲. ساحت نمادین
لکان در مرحله اولیه نظریهپردازی خود درباره ساحت نمادین، از چارچوبهای مفهومی ساختارگرایی بهره میگیرد. این ساحت از یک سو به نظام زبانهای طبیعی، آنگونه که فردینان دو سوسور[۱۲] و شماری از پیروان برجستهاش توصیف کردهاند، وابسته است؛ و از سوی دیگر شامل کلیه نهادها، قوانین، آداب، هنجارهای اجتماعی، مناسک، سنتها و ساختارهای فرهنگی میشود (که همگی به شیوههای پیچیدهای با نظام زبانی درهم تنیدهاند). او با اصطلاح «نظم نمادین» که تمامی این عناصر را دربرمیگیرد، مفهومی را طرح میکند که تقریباً معادل با «روح عینی»[۱۳] هگل محسوب میشود. این جهان غیرطبیعی، مجموعهای پیچیده از بافتهای بین سوژگانی[۱۴] و فراسوژگانی[۱۵] است که انسانها از بدو تولد در آن «پرتاب شدهاند» (به تعبیر هایدگری Geworfenheit). این نظمی از پیش موجود [۱۶] است که جایگاه افراد را از پیش تعیین میکند و بر فراز و نشیبهای زندگی بعدی آنها تأثیر میگذارد. این جهان نمادین که ماهیتی کاملاً غیرطبیعی دارد، شبکهای پیچیده از روابط بینسوژگانی و فراسوی ذهنیت فردی است که انسانها از بدو تولد در آن «پرتاب شدهاند» (به تعبیر هایدگر در وضعیت «در-جهان-پرتابشدگی»[۱۷] قرار دارند). این نظم پیشموجود، جایگاه سوژهها را از پیش تعیین نموده و تحولات زندگی آتی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. معمولاً در فارسی به «پرتابشدگی» یا «در-جهان-پرتابشدگی» ترجمه میشود – یک مفهوم کلیدی در فلسفه مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی (۱۸۸۹–۱۹۷۶) است. این اصطلاح در کتاب مهم او، «هستی و زمان» (۱۹۲۷)، مطرح شده و به وضعیت بنیادین انسان در جهان اشاره دارد.
سوسور کیست و ساختارگرایی چیست؟
فردینان دو سوسور (۱۹۱۳-۱۸۵۷)، زبانشناس سوئیسی، با کتاب «دورهٔ زبانشناسی عمومی» (۱۹۱۶) بنیانهای ساختارگرایی را پیریزی کرد. ساختارگرایی یک رویکرد روششناختی در علوم انسانی است که بر تحلیل نظاممند ساختارهای زیربنایی پدیدهها تأکید دارد. این مکتب توسط اندیشمندانی مانند لوی-استروس، رولان بارت، ژاک لکان، و میشل فوکو به حوزههای دیگر (انسانشناسی، ادبیات، روانکاوی، فلسفه) گسترش یافت.

چرا تمایز نظام زبانی عام و خاص مهم است؟
لاکان تأکید میکند ناخودآگاه مانند سیستم کلی زبان(langage) عمل میکند، نه مثل یک زبان خاص(langue) مثل فارسی یا انگلیسی. یعنی ساختار آن مبتنی بر اصول جهانیِ معناست (مثل تقابلها، استعارهها و زنجیرههای دلالتی)، نه واژگان یا دستور زبانِ یک فرهنگ خاص. به عبارت دیگر، ناخودآگاه همهٔ انسانها از منطق مشترکِ نمادین پیروی میکند (مثلاً چگونه نشانهها به هم مرتبط میشوند)، اما محتوای آن (مثل تصاویر یا کلمات خاص) تحتتأثیر زبان مادری و فرهنگ فرد قرار میگیرد. این یعنی یک رویای ایرانی و یک رویای آمریکایی ممکن است از قواعد یکسانِ تداعی معنا استفاده کنند، اما با نمادهای متفاوت (بهعنوان مثال «دیو» در مقابل «زامبی») بیان شوند. بنابراین، در روانکاوی، هدف کشف گرامر پنهان ناخودآگاه است، نه ترجمهٔ تحتاللفظی نمادها.
اگرچه ساحت نمادین تنها در دوره ساختارگرایی روانکاوی لکانی در دهه ۱۹۵۰ به کانون توجه تبدیل میشود؛ اما بهواقع میتوان ردپای پیشنمونههای آن را در متون پیشین او نیز مشاهده کرد. پیشتر، در سال ۱۹۳۸، ایده «کمپلکس» در مقاله دانشنامهای لکان تحت عنوان «کمپلکسهای خانوادگی»، پیشبینی میکند که چگونه او کمپلکس ادیپ فرویدی را از طریق انسانشناسی ساختاری لوی-استروس[۲۴] بازتعریف خواهد کرد. بههمینترتیب، سناریوی معمای زندانیان[۲۵] که در مقالهی سال 1945 با عنوان «زمان منطقی و ادعای قطعیت پیشبینیشده[۲۶]» روایت شده است، نشان میدهد که چگونه یک دستگاه صوری و مبتنی بر نظریهی بازیها بر تجربیات زیستهی سوژههایی که در آن قرار میگیرند، حاکمیت دارد.
علاوهبراین، مقالهی سال 1949 با عنوان «مرحلهی آینهای»، به حضور زمینهسازِ یک محیط اجتماعی-نمادین (که بیش و پیش از هر چیزی در قالب مراقبان والدینی متجلی میشود) بهعنوان محرکی اشاره دارد که همانندسازی کودک با تصاویر آینهای خود را برمیانگیزد. (همانگونه که در ادامه به بحث دربارهاش خواهم پرداخت، این اشاره [(منظور ضرورت حضور زمینهسازِ یک محیط اجتماعی-نمادین)] در بازنگریهای لاکان در دههی 1960 دربارهی مرحلهی آینهای بسط و تکمیل میشود).
علیرغم ظهور و برجستگیِ امر واقع در روانکاوی لکانی از حدود سالهای 1959–1960، «امر نمادین» تا آغاز دههی 1980 همچنان نقشهای محوری در روانکاوی لکانی ایفا میکند. برای نمونه، در سمینار هفدهم (1969–1970) و مصاحبهی همزمان او با عنوان «رادیوفونی»[۲۷]، وی نظریهی «چهار گفتمان» (گفتمان «ارباب»، «دانشگاه»، «هیستریک» و «تحلیلگر») را میسازد تا درهمآمیختگی جایگشتهای انواع مختلف «پیوندهای اجتماعی» را که روابط بین سوژههای سخنگو[۲۸] را تنظیم میکند، بازتاب دهد.

به طور کلیتر، لکان متأخر همچنان بر مفهوم وجوه واقعیِ نمادین تکیه دارد، که در آن دالها در وضعیتِ فاقدِ معنا و مادیتِ نامعقول خود به عنوان نشانههای دیداری و اصوات شنیداری ظاهر میشوند (یعنی «حروف» به معنای فنیِ مورد نظر او). این وجوه در تقابل با «وجوه خیالیِ نمادین» قرار میگیرند، جایی که دالها با مدلولها جفت میشوند تا نشانههای معنادار و دلالتگر را شکل دهند (مطابق با تبیین کلاسیک سوسور از ارتباط موفق از طریق زبان طبیعی). چنین دالهای بیمعنا و زنجیرههایشان، در خوانش متأخر لکانی، معادل فرآیندهای اولیهی فرویدی بهعنوان شیوهی تفکر متمایزِ ذهنیت ناخودآگاه هستند
وجوه واقعیِ امر نمادین و وجوه خیالیِ امر نمادین در روانکاوی لکانی به چه معناست؟
در روانکاوی لکانی، «امر نمادین» (ساحت زبان و قانون) دو وجه متمایز دارد که همزمان عمل میکنند:
وجه اول «واقعیِ نمادین» است، جایی که کلمات و نشانهها ناگهان ماهیت عجیب و بیگانه خود را نشان میدهند. این زمانی است که کلمات از معنا خالی میشوند و صرفاً به عنوان اشیاء مادی محض ظاهر میگردند؛ مثل وقتی که یک کلمه را آنقدر تکرار میکنی که ناگهان بیمعنا به نظر میرسد، یا وقتی یک صدا (مثل صدای خشخش ناگهانی) بدون هیچ معنایی ما را میترساند. در این حالت، دالها (کلمات و نشانهها) از زنجیره معنایی گسسته شده و به صورت تکههای مجرد و اضطرابآور ظاهر میشوند.
در مقابل، «خیالیِ نمادین» حالت عادی و روزمره زبان است که در آن کلمات و نشانهها به طور روان و بیدردسر به معانی خود اشاره میکنند؛ بهعنوان مثال وقتی کلمه «درخت» را میشنویم و بلافاصله تصویر ذهنی آن در ذهنمان ظاهر میشود. این همان کارکرد معمول زبان است که سوسور درباره آن صحبت میکند، جایی که دال و مدلول به طور ثابت به هم پیوند خوردهاند.
لاکان نشان میدهد که این دو وجه همزمان در زبان وجود دارند: از یک سو زبان به عنوان سیستمی منظم و معنادار (خیالیِ نمادین)، و از سوی دیگر به عنوان مجموعهای از تکههای گسسته و اضطرابآور (واقعیِ نمادین). این دوگانگی اساس نگاه او به سوژه انسانی است که همواره بین این دو وجه زبان در نوسان است. هم از زبان برای معنا بخشیدن به جهان استفاده میکند، و هم گاه با شکستهای معنایی در زبان مواجه میشود که هستی او را زیر سوال میبرند.
در روانکاوی لکانی هرگاه او از «ساختار» سخن میگوید (واژهای که مکرراً به آن توسل میجوید) عموماً به ساحت نمادینِ نظریهی خود اشاره دارد. در فاصله میان دوره «بازگشت به فروید» و آموزههای متأخرش، او مفهومپردازی خود را از آنچه تحت عنوان «همچون یک زبان»[۲۹] قرار داشت (و بخشی از ادعای بنیادین او مبنی بر اینکه «ناخودآگاه همچون زبان ساختار یافته است») را مورد بازاندیشی و اصلاح قرار میدهد. با این حال، از دهه 1950 تا پایان عمر، برداشت خاص او از کشف فروید همواره بر این ایده پایدار میماند که «ناخودآگاه ساختارمند است». به عبارت دیگر، از آنجایی که در روانکاوی لکانی ناخودآگاه مبتنی بر «امر نمادین» است، شبکهای پیچیده و غامض از بازنماییهای مفهومپردازانه[۳۰] است که به شیوههای چندگانه و ظریفی با یکدیگر مرتبط شدهاند. برخلاف تصورات ابتدایی و سطحی رایج که تحلیل فرویدی را به مثابه روانشناسیای غیرعقلگرا و نو-رمانتیک از ژرفای سرکشِ طبیعی جلوه میدهند، [باید گفت که] ناخودآگاه معادل اید (id)، یعنی دیگِ جوشانِ بیقانونِ غرایز حیوانیِ نابخردانه (به عبارت دیگری چیزی ساختار نیافته[۳۱]) نیست.
۳.۱. امر واقع
«امر واقع» به دشواری در قالب تعاریف موجز میگنجد و از هرگونه تعریف کوتاه و خلاصه گریزان است. اظهارات متعدد و متغیر لکان درباره «امر واقع»، خود تا حدی مسئول این فقدان صراحت هستند. اما این فقدان صراحت، صرفاً مانعی برای درک «امر واقع» نیست، بلکه خود گویای ماهیت این ساحت است. به بیان دقیقتر، در روانکاوی لکانی «امر واقع» به مثابه آنچه بیگانه با واقعیت خیالی-نمادین است (واقعیتی که قلمرو ادراک آگاهانه، معانی قابل انتقال و امثالهم را در بر میگیرد) ذاتاً گریزپذیر است و به طور ذاتی در برابر به دام افتادن در فرمولبندیهای معنادار و قابل فهم زنجیرههای نشانههای خیالی-نمادین مقاومت میکند. همانگونه که او بارها تأکید میکند، «امر واقع» یک «امر محال»[۳۲] در تقابل با واقعیت است.
نخستین کاربستهای او از اصطلاح «امر واقع» برای ارجاع به موجودات مادی «فینفسه»[۳۳] بود، یعنی به موجودات فیزیکی که تقریباً معادل «اشیاء فی نفسه» کانتی در نظر گرفته میشوند. بدین ترتیب، «امر واقع» به هر چیزی فراتر، در پشت یا عمق ظواهر پدیداری قابل دسترس از طریق تجربیات مستقیم آگاهی اول شخص اطلاق میشود.
این توصیف از «امر واقع» تا زمان نخستین صورتبندیهای نظریهی پختهی نظم لکان که در طول دهه 1950 بسط یافت، تداوم مییابد. در طول این دهه که دوره «بازگشت به فروید» نام گرفت، «امر واقع» همچنین با مفاهیم روانپریشی (سایکوز) و دیگریبودگی[۳۴] که همزمان در حال شکلگیری بودند، مرتبط میشود.
اشیا فینفسه چیست؟
اشیا فینفسه (یا نومن Noumenon) در فلسفه ایمانوئل کانت به واقعیتِ مستقل از ذهن و ادراک ما اشاره دارند؛ یعنی چیزها همانگونه که واقعاً هستند، فارغ از اینکه چگونه بر ما ظاهر میشوند. این مفهوم در مقابل پدیدارها (phenomena) قرار میگیرد که اشیاءِ قابلشناختِ ما هستند و تحت قالبهای ذهنی ما (مانند زمان، مکان و مقولات فاهمه مثل علیت) شکل میگیرند.

همانگونه که پیشتر اشاره کردم، سمینار هفتم (۱۹۶۰–۱۹۵۹) نشانگر تغییر جهت از اولویتدادن به ساحت نمادین در طول دههٔ ۱۹۵۰ به سوی ارجحیتبخشی به ساحت واقع است. «امر واقع» پیش از سمینار هفتم عمدتاً با اصطلاحات غیردیالکتیکی و/یا شبهکانتی توصیف میشد. اگرچه کانت یکی از محورهای اصلی بحث در این سال آموزشی بود، اما بازتعریف مداوم لاکان از «امر واقع» در این سمینار، ویژگیهای دیالکتیکی شبه-هگلی را به آن میافزاید و بدین ترتیب ایدههای او درباره این عرصه را پیچیدهتر و ظریفتر میسازد.
«امر واقع» جدید در این دیدگاه شامل همگرایی اضداد است؛ عرصهای از نوسانات ناپایدار و وارونگیهایِ بیثبات بین افراط و تفریط، فزونی و کمبود، حضوری خیرهکننده و غیابی فرساینده. لکان در سمینار هفتم، چهره مادر را به عنوان مرجع تحلیلی کلیدی مطرح میکند که توجیهگر این بازتعریف از «امر واقع» است (چهرهای که او با چهره دیگری یعنی «بانو»[۳۸] در سنت عشق شهسواری[۳۹] مرتبط میسازد). در آغاز تاریخِ تکوینیِ سوژهیِ روانی-لیبیدینال، مراقب مادری به صورت همزمان هم حضوری خفقانآور و بسیار نزدیک دارد و هم در غریبگی و دیگری نفوذناپذیرش، به شکلی آزاردهنده غایب و دستنیافتنی است؛ یا بیش از حد حضور دارد یا بسیار کم، و هرگز به اندازه متعادل و مناسب نیست. با گذشت زمان و دگرگونیهایِ زمانیِ اقتصاد لیبیدینال، مادر به عنوان این «دیگریِ واقعی باستانی»[۴۰]، به «خوب مطلق»[۴۱] دستنیافتنی تبدیل میشود؛ نقطه گمشده ثابت تمامی میلورزیها، که لاکان در گفتگو با تاریخ فلسفه و همچنین فروید، آن را «آن چیز»[۴۲] مینامد.
در طول دهه 1960 و تا پایان دوره آموزشهای او، «عرصه واقع» به تدریج ابعاد و معانی فزایندهای به خود میگیرد. «امر واقع» هم به صورت امری متعالی عمل میکند که واقعیت خیالی-نمادین و زبان آن را از بیرون دچار اختلال و مشقت میسازد، و هم به مثابه امری درونی، واقعیت/زبان را از درون دچار آشفتگی و واژگونی میکند. «امر واقع» با منفیات لیبیدینال (ابژه a، ژوئیسانس، و تفاوت جنسیتی که بعداً بررسی خواهند شد)، بیمعنایی مادی هم در حوزه زبانی و هم غیرزبانی، رویدادهای تصادفی آسیبزا، تنشهای غیرقابل تحمل جسمانی، اضطراب و مرگ مرتبط میشود.
در خصوص ناخودآگاه به عنوان دغدغه اصلی روانکاوی، لکان متأخر تأکید اولیه خود بر سازههای اجتماعی-زبانی (مطابق این ایده که «ناخودآگاه همچون زبان ساختار یافته است») را با تأکید بعدی بر نیروها و عواملی درونی اما تقلیلناپذیر به این سازهها[۴۳] ترکیب میکند.
پس از دهه 1950، ابعاد «امر واقع» به ناخودآگاه افزوده میشوند، در حالی که ابعاد نمادین آن به گِردِ سیاهچالههایِ غیرقابل نمادینشدن یا نمادپردازی میچرخند که نمیتوان آنها را از طریق بازنماییهای مفهومپردازانه[۴۴] دال-مانندِ[۴۵] وجوه زبانی-شکل[۴۶] در جنبههای زبانی ناخودآگاه نمایش داد. با این وجود، برجستهشدن جایگاه «امر واقع» در روانکاوی لکانی به هیچوجه به معنای گرایش او به بازتولید تحلیلی از عرفانگراییها[۴۷] یا الهیات سلبی[۴۸] نیست. بلکه از دیدگاه لکان، تحلیل چه در سطح نظری و چه بالینی این امکان را فراهم میکند که «امر واقع» را با دقتی مفهومی ترسیم و ردیابی کنیم، حتی اگر این کار فقط به عنوان تمرینی برای تعیین دقیق مرزهای ساحتهای خیالی، نمادین و همپوشانیهای آنها باشد.
توضیح بیشتر پیرامون اضافه شدن «امر واقع» به توصیف ناخودآگاه در روانکاوی لکانی
پیش از دهه ۱۹۵۰، درک روانکاوانه از ناخودآگاه عمدتاً بر مفاهیم زبانی و نمادین متمرکز بود، همانگونه که فروید در نظریه خود مطرح کرده بود، جایی که رویاها و امیال ناخودآگاه از طریق نظام دالها و نمادهای زبانی تفسیر میشدند. اما پس از این تاریخ، ژاک لاکان با معرفی «امر واقع» درک ما از ناخودآگاه را دگرگون ساخت. این بُعد شامل آن دسته از تجربیات و ترسهای عمیق و غیرقابلوصفی میشود که مانند سیاهچالههایی عمل میکنند؛ هیچ نشانه یا دال زبانی نمیتواند به طور کامل آنها را بازنمایی کند. در این چارچوب جدید، اگرچه بعد نمادین ناخودآگاه (شامل زبان، فرهنگ و قوانین اجتماعی) همچنان پابرجاست، اما اینک حول همین سیاهچالههای غیرقابلنمایش در گردش است. به بیان دیگر، ما هرچند همواره تلاش میکنیم تا این هستههای تاریک ناخودآگاه را با زبان رمزگشایی کنیم، اما هرگز کاملاً در این کار موفق نخواهیم بود؛ چرا که بخشی از ناخودآگاه همواره فراسوی دسترس نمادها و نشانهها باقی میماند. این دیدگاه نشان میدهد که روانکاوی لکانی ناخودآگاه در صرفاً به نظام زبانی محدود نیست، بلکه حاوی ساحتهای توصیفناپذیری است که هرگونه تلاش برای معنابخشی به آنها را با چالش مواجه میسازد.
پینوشتها
[۱] Psychical subjectivity
[۲] The Imaginary
در برخی ترجمهها امر خیالی یا ساحت تصویری هم نام برده میشود.
[۳] The Symbolic
[۴] The Real
[۵] Sensory-perceptual phenomena
[۶] Over-determined
[۷] reality
[۸] the Real
[۹] Constitute the field of “reality,” itself contrasted with the Real
[۱۰] Necessary illusions
[۱۱] Real abstractions
[۱۲] Saussure
[۱۳] Objective spirit
[۱۴] Inter-subjective.
[۱۵] Trans-subjective
[۱۶] Pre-existing order
[۱۷] Geworfenheit
معمولاً در فارسی به «پرتابشدگی» یا «در-جهان-پرتابشدگی» ترجمه میشود – یک مفهوم کلیدی در فلسفه مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی (۱۸۸۹–۱۹۷۶) است. این اصطلاح در کتاب مهم او، «هستی و زمان» (۱۹۲۷)، مطرح شده و به وضعیت بنیادین انسان در جهان اشاره دارد.
[۱۸] the big Other
[۱۹] Signifying chains
[۲۰] (Anti-)nature
[۲۱] Parlêtre
[۲۲] Un langage
[۲۳] Une langue
[۲۴] Via Lévi-Straussian structural anthropology
[۲۵] Prisoners’ dilemma scenario
[۲۶] Logical Time and the Assertion of Anticipated Certainty
[۲۷] Radiophonie
[۲۸] Speaking subjects.
[۲۹] Comme un langage
[۳۰] Ideational representations
[۳۱] Unstructured
[۳۲] Impossibility
[۳۳] an sich
[۳۴] Otherness
[۳۵] Negativities
[۳۶] Lack
[۳۷] Plenitude
[۳۸] the Lady
[۳۹] Courtly love tradition
[۴۰] Archaic Real Other
[۴۱] Sovereign Good
[۴۲] das Ding’ [la Chose, the Thing]
[۴۳] Formations
[۴۴] ideational representationsکه معادل Vorstellungenدر واژگان فروید است.
[۴۵] Signifier-like
[۴۶] Language-like
[۴۷] Mysticisms
[۴۸] Negative theologies.”
منابع
آنچه خوانید ترجمهی بخشهایی از مقاله زیر است:</p
Lacan, J. (n.d.). Jacques Lacan: The registers of the Imaginary, the Symbolic, and the Real. In E. N. Zalta (Ed.), The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Summer 2023 Edition). Stanford University. https://plato.stanford.edu/entries/lacan/#RegThe