این مقاله ترجمهی مقالهای با عنوان «از ژرفای تنهایی تا شعف خلوت: چشماندازهای فرهنگی، اجتماعی و روانتحلیلگرانه» تالیف الکساندر دیمیتریویچ و مایکل بی. بوکهلز است.
تنهایی[1] یکی از معدود پدیدههایی است که همه آن را تجربه میکنند و موجب بروز مشکلات زیادی در زندگیِ روزمرهیِ میلیونها نفر در سرتاسر جهان میشود. تنهایی به طور غیرقابلانکاری با دردهای هیجانی، کژ سازگاریهای اجتماعی، وضعیت سلامت بهویژه بیماریهای قلبی عروقی و امید به زندگی ارتباط دارد. پرورشگاههای رومانی کمونیست برای آخرین بار اثبات کردهاند که بزرگشدن در انزوای[2] اجتماعی پیامدهای فاجعه باری، هم به لحاظ شناختی و هم به لحاظ هیجانی، برای رشد کودکان دارد. مطالعهای در دانشگاه هاروارد (والدینگر، ۲۰۱۵)که نمونهی مورد مطالعه[3] را از اوایل کودکی تا اواسط دهه هشتاد زندگیشان تحتنظر داشت، نشان داد که بهترین پیشبینیکنندهی شادی در سنین بالا، کیفیت و غنای زندگی اجتماعی در سنین میانسالی است.
در طول پاندمی و قرنطینهیِ سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱، بسیاری از افراد از تنهایی رنج میبردند، درحالیکه دیگران از خلوت[4] خود لذت میبردند و این اتفاقی عجیب است. مطالعات اپیدمیولوژیک زیادی در مورد روشهایی که این پاندمی تجربه این وضعیت روانی عذابآور را افزایش میدهد، منتشر شد. اگرچه تنهایی همیشه حضور داشته و افراد زیادی را آزار میداده است، اما اخیرا به منصهی ظهور رسیده و به نظر میرسد همه از اهمیت آن آگاه شدهاند.
ارسطو و جان بالبی و همهی کسانی که در این میان بودهاند، نگرش یکسانی نسبت به مسئله تنهایی داشتند: اینکه این مسئله مخالف طبیعت انسان است، خطرناک و تنها توسط عدهای معدود قابلتحمل است. ما اغلب احساس میکنیم که تنها بودن[5] نوعی تنبیه است و استراتژیهایی برای اجتناب از آن تدوین میکنیم؛ آثار هنری بیشماری به توصیف چگونگی تغییر آن اختصاص دارند. بااینحال، نباید تمام آن روحیههای خلاقی را که در پی تنها بودنِ موقت میآیند و زمینه را برای تمرکز و ایثارگری فراهم میکنند، فراموش کنیم. چه تلاشی زاهدانه برای کنترلِ بدن و تصفیهیِ روح باشد و چه جذب علمی یا هنری توسط جدیدترین الهامها، بسیاری احساس کردهاند که فقط خلوت درونی و انزوای اجتماعی میتواند ظریفترین و شکنندهترین تمرکز لازم برای به ثمر رساندن کار را فراهم کند. خلوت همچنین تجلی وضعیتی است که تعداد اندکی از افراد قادر به دستیابی به آن هستند، و البته این افراد مورد احترام و حسادت قرار میگیرند. بهرغم بسیاری از رویکردهای مذهبی و معنوی که قرنها صرفِ اصلاحِ رویکردهای مؤثر و در عین حال محتاطانه نسبت به آن شده است، ما واقعاً نمیدانیم چگونه آن را پرورش دهیم. به نظر میرسد اکنون که زندگی روزمره ما توسط پیامهای بیشمار و تماسهای سطحی بمباران میشود، خلوت به شکل ویژهای در معرض تهدید است.
اتاقهای مشاوره روان تحلیلگری به همان اندازه دنیای اطرافشان پر از تنهایی هستند، حتی بیشتر از آن. روان تحلیلگران هر روز به درد تنهایی گوش میدهند و خود را بهعنوان «همراهان خلوت[6]» معرفی میکنند تا به بیماران خود کمک کنند که یاد بگیرند چگونه از زمان تنها بودن خود به مفیدترین شکل استفاده کنند. باوری شایع وجود دارد مبنی بر اینکه تنهایی اساسیترین مشکلی است که هر بیمار روانی از آن رنج میبرد، اگرچه ممکن است تظاهرات آن متفاوت باشد. حداقل سه مقاله روان تحلیلگری کلاسیک بهتنهایی اختصاصیافته بود، بااینحال همهی آنها در اواخر دهه ۱۹۵۰ نوشته شدند. آیا چیزی هست که روان تحلیلی معاصر بتواند به آن اضافه کند؟
متأسفانه روان تحلیلگرها بسیار کم دربارهی تنهایی و حتی کمتر از آن دربارهی خلوت مینویسند. جالب است که فروید بهندرت بهتنهایی اشاره میکند و در بسیاری از فرهنگنامههای روانتحلیلی برای تنهایی یا خلوت هیچچیزی ثبت نشده است. در فرهنگنامهی بینالمللی روانتحلیلی[7] (میجلا، ۲۰۰۵)، به طرز شگفتآوری، بیش از ده اشاره به «تنهایی» پیدا کردیم، اما حتی یک مدخل جداگانه رای «تنهایی» وجود نداشت، این مطلب در مورد فرهنگنامهی جامع روانتحلیلی سلمان اختر (۲۰۰۹) هم صدق میکند. نشریات کمی وجود دارند که به مطالعه تنهایی اختصاص داده شدهاند، درحالیکه تنهایی یک توصیفکننده قدرتمند در ادبیات ما باقی میماند (لینچ، ۲۰۱۳، ص. xv).
دو مجموعه از مقالات روانتحلیلی در ده سال گذشته منتشر شدند «تنهایی و اشتیاق: جنبههای هشیار و ناهشیار[8]» ویرایش شده توسط ویلوک و همکاران (2012)، و «برخورد با تنهایی: فقط تنها[9]»، ویرایش شده توسط ریچاردز و همکاران (2013)، در زمان نوشتن این مقاله، به هر کدام هشت بار ارجاع شد. بر این باوریم که ارجاعات بسیار کم به این دو کتاب به دلیلِ کیفیت آنها نیست، چرا که هر دوی آنها دیدگاههای الهامبخشی را ارائه میدهند؛ بلکه ناشی از عدم علاقه شگفتانگیز مخاطبین بالقوه است.
بهتازگی متوجه شدهایم، تنهایی نیز میتواند تحلیلگران را به ستوه آورد که ممکن است سعی کنند از طریق کار بیش از حد، سو استفاده[10]، یا آسیب به خود[11] از آن اجتناب کنند. تا جایی که میدانیم، فروید هرگز خود را تنها[12] توصیف نمیکرد. اما روانتحلیلگرهای نسلهای بعدی جایگاه خود را در پشت کاناپه، تنها (lonely) توصیف کردند (بوچلر، ۱۹۹۸، ۲۰۱۲؛ گرین و کاپلان، ۱۹۷۸؛ شافر، ۱۹۹۵). چهار فصل از کتاب «برخورد با تنهایی»، به فرایند آموزش روانتحلیلی (ص ۲۱۹ – ۱۵۹)، و سه فصل از کتاب «تنهایی و اشتیاق» برای تنهایی تحلیلگرِ تروماتایز شده اختصاص دارد (۱۷۵ – ۲۰۹). شارون کلایمن فاربر با تعداد زیادی از رواندرمانگران مصاحبه کرد، او دریافت هنگامی که رابطه با بیماران، به تنها منبع ارضاکنندهی[13] روابط تبدیل شود، اشتغال به رواندرمانی میتواند مانع از توانایی فرد برای ایجاد روابط شخصی سالم و رضایتبخش شود… این مسئله درمانگران را بیشتر مستعد ابتلا به بیماریهای روانی، سوءمصرف مواد، کنشنمایی جنسی[14] و خودکشی میکند (2017، ص 37).
بهسختی میتوان باور کرد که رواندرمانگران از این موضوع نگران نیستند و به دنبال راهحل نیستند. مشکل دیگر، پاروکیالیسم[15] است. هر دو مجموعه مقالات ذکر شده در بالا توسط گروههای بزرگی از روانتحلیلگرها (۲۰۱۲، ۲۰۱۳) تقریباً هیچ دادهی تحقیقاتی در مورد تنهایی را در نظر نمیگیرند. در همین راستا، کتاب راهنمای جامع خلوت [16] (کاپلان و بوکر، ۲۰۱۴) فقط یک فصل در مورد روانتحلیلی را شامل میشود (گالاناکی، ۲۰۱۴)که هیچ اشارهای به روندهای معاصر ندارد، حتی مهمترین محقق تنهایی حتی در کتابی که بیش از ۳۰۰ صفحه دارد، به روانتحلیلی اشاره نمیکند (کاسیوپو و پاتریک، ۲۰۰۸). در همین حال، برجستهترین محقق تنهایی، یک فیلسوف است (Mijuskovic, 2019) و شاخهای از تحلیل فلسفی با تمرکز بر تنها بودن، به نام «مونوسولوژی[17]»، در حال توسعه است.
بنابراین ما امیدواریم که رسالهای جامع از تنهایی و خلوت ارائه دهیم که بهطور جدی در تفکرات فرهنگی و فلسفی پایهگذاری شده است، درحالیکه تمرکز روانتحلیلی بالینی را حفظ میکند، مدام در حال رایزنی با تحقیقات اپیدمیولوژیک، رشدی، اجتماعی و علوم اعصاب باشد. برای رسیدن به این هدف، تلاش نمودیم به پنج سؤال پاسخ دهیم که در ادامه به طور خلاصه به آنها میپردازیم.
الف) تنهایی چیست، خلوت چیست؟
در همان ابتدای کار سؤالی پیش میآید: آیا تنهایی یک پدیده روانشناختی است یا یک اثر روانشناختی(و اگر یک اثر است، ناشی از چه چیزی است)؟ آیا میتوانید از تنهایی اجتناب کنید یا این یک شرایط مربوط به طبیعت انسان[18] است که فرار از آن غیرممکن است؟ (پوهلمن، ۲۰۱۱) و آیا تنهایی مستقل از انسانها در طبیعت[19] وجود دارد؟
در مورد این موضوع و در سرتاسر این کتاب اصطلاحات مختلفی به کار رفته است: تنها بودن، تنهایی، خلوت، انزوا، روگردانی[20]، گوشهنشینی[21]، نهانخواهی[22]؛ اینها تنها برخی از اصطلاحات به کار رفته هستند. ما میخواهیم با تمیز قائلشدن برای آنها شروع کنیم. خوشبختانه در زبان انگلیسی کار سختی نیست، چرا که اصطلاحات مختلفی برای حالتهای مختلف وجود دارد.
اصطلاح تنها بودن به این معنی است که فرد به طور موقت یا دائمی از دیگران جدا شده است و در آن لحظه کسی را برای ارتباط ندارد. این یک مقوله واقعی و روانشناختی است و چیزی در مورد واکنشهای هیجانی احتمالی یا تمایل به تغییر آن وضعیت نمیگوید.
تنهایی حالتی از تنها بودن نیست، اگرچه اغلب اشتباه میشود. تنهایی احساس دردناک غریب بودن یا جدایی اجتماعی از «دیگریهای مهم» است؛ نقصان هیجانی که به جایگاه فرد در جهان مربوط میشود. اگرچه این دو حالت اغلب با هم همپوشانی دارند، اما فرد میتواند تنها باشد و هیچ دردی در مورد آن احساس نکند یا درحالیکه توسط افراد دیگر احاطه شده است تنهایی مطلق را تجربه کند.
در نقطه مقابل، خلوت، «تنها بودن»ی است که گاهی حتی برنامهریزیشده و مطلوب است، بهطوریکه فرد میتواند خود را وقف پیوند با طبیعت، فعالیت خلاقانه، یا خلسه[23] مذهبی کند. همان فرد میتواند تنها بودن را باری به شکلی دردناک (تنهایی) و باری دیگر به شکلی خوش و سعادتمند (خلوت) تجربه کند.
ب) چرا تنهایی، چرا خلوت؟
اولین دلیل مطالعه تنهایی و اثرات آن، این است که یک پدیده و منبع رنج شایع و تقریباً جهانشمول است. اخیراً حتی دولتها نیز متوجه شدهاند که تنهایی مشکلی است که باید برای حل آن تلاش کنند. در بریتانیا، دو سال پیش از همهگیری کرونا، در سال ۲۰۱۸، وزارت تنهایی[24] تأسیس شد، تنها چند دهه پس از اینکه مارگارت تاچر این ایده را مطرح کرد که تا زمانی که صرفا «منافع شخصی» اهمیت دارد و «فرد علیه جامعه» است، «چیزی به نام جامعه وجود ندارد[25]». درواقع، افرادی که در جوامع فردگرا زندگی میکنند، سطوح بالاتری از تنهایی را تجربه میکنند.
«کمیت» همراه با «کیفیت» دستبهدست هم میدهند (تنهایی دردناک است، هم از نظر روانی و هم از نظر فیزیولوژیکی، تحمل آن دشوار و طاقتفرسا است). ما اکنون تصویر بسیار روشنی از اثرات فاجعهبار آن بر سلامت جسمی داریم، از مدتها پیش مشخص بود که تنهایی میتواند هم یک علت مهم و هم یک پیامد رایج اختلالات روانی باشد. باز هم سیاستگذاران باید کاری در این مورد انجام دهند، زیرا اگر تعداد غیبتهای کاری، روزهای بستری در بیمارستانها، یا در واقع میزان مرگومیر را حساب کنید، در خواهید یافت که احساس تنهایی بسیار پرهزینه است. پرسشهای بسیاری نیز پیشِ روی محققان قرار دارد، مانند اینکه دلیل زیانبار بودنِ تنهایی چیست، یا چگونه بشر هنوز به راههای بهتری برای جلوگیری از این همه آشفتگی[26] دست نیافته است؟
باری دیگر، خلوت در نقطهی مقابل تنهایی قرار میگیرد؛ به این صورت که خلوت درّی نایاب است، گرامی داشته میشود و ممکن است ابزاری برای رشد شخصیت و خلاقیت باشد. با وجود تمام اینها، بهاندازه کافی خوب درک نمیشود و حتی بهندرت حمایت میشود. به نظر میرسد که یادگیری نحوهی «پاسبانی[27]» از خلوت خود و دیگران، ثمرات فراوانی به همراه خواهد داشت.
ج) کجا تنهایی، کجا خلوت؟
جالب است که تنهایی میتواند مرزهای فضایی[28] و زمانی[29] روشنی داشته باشد. برای مثال، زندانها نهادهایی هستند که در آنها انزوای اجتماعی، تا سطح سلولهای انفرادی، بهعنوان نوعی مجازات مورد استفاده قرار میگیرد. حتی زمانی که نوعی پیوند اجتماعی میان زندانیان شکل میگیرد، احساس تنهایی همراه با شرم، بیگانگی و تحقیر فراگیر میشود. دلایل این امر واضح است (این شکل از تنها بودن تقریباً هیچگاه انتخاب نمیشود، همیشه عنصر اجبار در آمدن به زندان و ماندن در آنجا تا «پایان زمان» وجود دارد). وحشتناکترین نمونههای آن قطعاً اردوگاههای کار اجباری نازیها و گولاگهای شوروی[30] هستند که هر دو توسط بسیاری از بازماندگان توصیف شدهاند. این مورد میتواند به طرز وحشتناکی شبیه به تیمارستانهای روانی باشد، همانطور که بسیاری از آنها از زمان خاطرات، مطالعات، یا رمانهایی مانند آرتو، گافمن، و کن کاسی شاهد آن بودهاند؛ نمونههای دیگر از جمله، پرورشگاهها، بهخصوص برای کودکانی که مکرراً مجبور میشوند از جایی به جایی دیگر نقلمکان کنند؛ مدارس شبانهروزی، که گمان میرود باعث یک سندرم روانی خاص میشوند؛ مهاجران در یک صف قبل از باز شدن اداره در یک ساعت اولیه صبح. اگرچه برخی از افراد بهصورت داوطلبانه به صومعهها، سربازخانههای نظامی یا اردوگاههای پناهندگان میپیوندند، اما برخی از آنها نهتنها مجبور به این کار هستند؛ بلکه اقامت طولانیمدت در هر یک از آنها ممکن است به انزوا و تنهایی مزمن منجر شود. همچنین مکانهای غیرمنتظرهای از تنهایی وجود دارد، مانند اتاقهای یک هتل، جایی که بازیگران و خوانندگان، پس از تشویقهای طولانی و احساس تحقق خودشیفتگی، باید بارها و بارها با فضاهای خالی و غیرشخصی[31] مواجه شوند.
در بسیاری از مکانهای تنهایی، بزرگترین شکنجه به این صورت توصیف میشود که فرد نمیتواند یا اجازه ندارد خلوت را تجربه کند و در حضور دائمی دیگران ناشناس هیچ خلوتی نداشته باشد. چند دهه پیش توصیهای در این رابطه ارائه شد (Deleuze، ۱۹۹۳، ص. 188): مشکل این نیست که مردم را وادار به حرف زدن کنیم، بلکه این است که فضاهای خالیِ خلوت و سکوت را برای آنها فراهم کنیم که بالاخره چیزی برای گفتن داشته باشند. قدرتهای ظالم مردم را از حرف زدن منع نمیکنند؛ برعکس، آنها را مجبور به این کار میکنند. اما ناگهان آنقدر صحبت میشود که نه کسی گوش میدهد و نه کسی میداند چه بگوید. شنیدن سکوت[32] را میتوان نوعی وظیفهی درمانی واقعی برای عصر ما نامید.
با این حال، مکانهای برای خلوتگزینی نیز وجود دارد. در دسترسترین آنها (هنوز) طبیعت است که بدون توجه به ایده اساسی آن، بسیاری آن را گوشه عزلت[33] مینامند. خاموشی[34]، بیصدایی[35]، سکوت[36] و غیاب دیگر افراد و انسانها سازنده است (همه اینها میتوانند اثرات بهبود دهندهای[37] بر ما داشته باشند). برخی دیگر صومعهها یا دیگر نهادهای مذهبی را انتخاب میکنند تا در جستجوی خدا یا الوهیت، معنویت و تعالی، لحظهای از خلوت را بیابند. در هر شهر شلوغ و پر سر و صدای بزرگ، امروزه میتوانیم آتلیههای هنرمندان و لابراتورهای دانشمندان بسیاری را پیدا کنیم، که در آن مردم حتی از افراد محبوبشان[38] جدا میشوند تا بتوانند تمام انرژی خود را بر روی کارهای خلاقانه متمرکز کنند. بهعنوان یک قاعده، این مکانها ارزش هیجانی خاصی دارند، زیرا یادآور برخی لحظات ارزشمند یا امید به تکرار آنها هستند.
آنچه که ممکن است متناقض به نظر برسد این است که امروزه برخی از مرتبطترین مکانهای تنهایی، اینترنت و رسانههای اجتماعی هستند. تخریب شبکههای انسانی توسط رسانههای «اجتماعی» باعث ایجاد تنهایی میشود که به نظر میرسد رسانههای اجتماعی درمان آن هستند (مترجم؛ رسانههای اجتماعی هم درد و هم درمان هستند). یک مطالعه اخیر (گونتوکو[39] و همکاران، ۲۰۱۹) پیامهای توییتر ۶۲۰۲ کاربر را با استفاده از کلمه «lonely» یا «alone» با گروه دیگری از پیامها که با سن و جنسیت مطابقت دارند اما فاقد این کلمات هستند، مقایسه کرده است. تجزیه و تحلیلهای زبانی برای مقایسه هر دو گروه با توجه به نشانگرهای زبانی سلامت روان و اینکه آیا این نشانگرها میتوانند فراوانی کلماتی مانند «تنهایی» و «alone» را پیشبینی کنند، به کار گرفته شد. استفاده از این کلمات نشان دهنده اختلالات خوردن یا خواب، سیمپتومهای سایکوسوماتیک، و به طور کلیتر، تبادل آزاد مشکلات بینفردی بود؛ همبستگی میان این اختلالات و واژگان مربوط به «تنهایی» بالا بود.
د) کی تنهایی، کی خلوت؟
آیا تنهایی تاریخچهای دارد؟ بله، حتی دو وجه فرهنگی و شخصی دارد.
تغییرات تاریخی در اوایل عصر مدرن آغاز شد، زمانی که تمرکز بر روی امر شخصی (personal)، امر خصوصی (private) و گوشهگیری (solitary) بسیار سریع رشد کرد، بهویژه از طریق خودنگارهها[40]، زندگی نامهها و سخنرانیها؛ از طرفی توسعه علوم، حمل و نقل، و شهرهای بزرگ نیز تاثیراتی داشتهاند. گفته میشود جوامع غربی طرفدار چیزی هستند که فردگرایی[41] (سیاسی) نامیده میشود (مکفرسون، ۱۹۶۲)؛ آنها زبانی برای تنهایی توسعه دادند که این وضعیت هیجانی جدید را شکل میدهد (آلبرتی، ۲۰۱۹). امروزه، ما متوجه شدهایم که با ارجاع[42] به «فردگرایی» درکی ناکافی از تنهایی را میتوان به دست آورد. فردگرایی نیز با هزینه گزافی همراه بود. دو قرن با استثمار مهارنشده طبیعت هدایت میشد. جدایی معرفت شناختی[43] سوژه و ابژه، که از اواسط قرن هفدهم در اروپا راه افتاد، دیگر نمیتواند به این شدت مورداستفاده قرار گیرد، و امروزه ما به تدریج متوجه میشویم که این ترکیببندی شامل «خود در برابر جهان طبیعی[44]» است و نظرات آکادمیکی داریم که به ما اجازه میدهد طبیعت را بهعنوان یک بازیگر در نظر بگیریم (لاتور و شویبس، ۲۰۱۸).
از آنجا که این نوع فریادهای هشداردهنده در طول چندین سال مطرح شدهاند (لاتور و شویبس، ۲۰۱۸)، یک نوع استدلال مشابه توسط نویسندگان روانتحلیلی بیان شده است (بولاس و لما، ۲۰۲۱؛ ۲۰۰۵)، که در ملاحظات ظریف روانشناختیِ خودشان، ادراکی غنی و توجه به دعواهای سیاسی و تغییرات اجتماعی موثر بر بیماران را در نظر میگیرند، اگرچه بیماران بهسختی از این تاثیرات آگاه هستند. یکی از تمایزهای ایجاد شده، تفاوت میان «دیده شدن یا تماشا شدن[45]» است (لما، ۲۰۰۹). تمایل به دیده شدن به معنای شناخته شدن، واقعی شدن در چشم یک فرد دوست داشتنی است و روان تحلیلگران از هاینز کوهات در مورد اهمیت تمایل عمیق کودکانِ کم سن و سال به «دیده شدن» و دیدن درخشش در چشم مادر را هنگامی که کودکِ خود را مشاهده میکند، آموختند. بنابراین کلمه «مادر» بهعنوان جایگزینی برای یک دنیای اجتماعی کوچک که در آن حتی کودکان، نوجوانان و بزرگسالان بزرگتر میخواهند «دیده شوند»، به منظور درک یک ارتباط به کار میرود. ایده این است که افراد به نوعی غشای حسی[46] مجهز میشوند (براردی، ۲۰۱۱)، که توسط نگاه دیگران (و دیگر اشکال تبادل) در ارتعاش قرار میگیرد و نمیتواند با کلمات بیان شود[47].
رسانههای اجتماعی معاصر امکانات ارتباطی را به شیوهای کاملاً ناشناخته گسترش دادند، اما نمیتوانند جایگزین نقش و کارکرد «دیگری مهم[48]» شوند. آنها «دیدن» را با «تماشا کردن» جایگزین میکنند (اما اغلب توسط افرادی کاملاً ناشناس). «دیگری مهم»، که اصطلاحی مرکزی در نظریه تعامل اجتماعی اولیه[49] (جی. اچ. مید، ۱۹۳۲) است، مولفه فردیت[50] محسوب میشد. «دیگری مهم» پیش درآمدی بر کلمات شاعرانهای چون «نیمهی وجود[51]» یا «مونس[52]» داشت (براتن، ۲۰۱۳)، کسی که میتوان او را تکمیل کننده بخش ناقص خود دانست. این استعاره از کامل کردن خود، در تاریخ دور، ردپاهایی دارد. این به معنای تناسب منسجم روح، بدن و حالت[53] بود، و میتوان آن را در اسطورهی آریستوفان یافت که در سمپوزیوم افلاطون بازگو شده است. آریستوفان میگوید که مرد و زن در دوران باستان، واحدی[54] را تشکیل میدادند که چنان سرشار از شادی و سرور بود که خدایان به آن غبطه میخوردند و این واحد را به دو قسمت تقسیم میکردند. در اینجا به این موضوع اشاره میکنیم که چرا «ارتباط[55]»، «دیگری مهم» را حذف میکند و بهتنهایی منجر میشود. معنای «ارتباط برقرار کردن[56]» تغییر یافته است و به طور گستردهای بهعنوان ارائه اطلاعاتِ محض از طریق رسانههای دیجیتال درک میشود، درحالیکه ریشه لاتین آن (communicare) به معنای «به اشتراک گذاشتن[57]» حضور فرد با دیگران است.
همچنین میتوان تصور کرد که تجربهی تنهایی با افزایش سن در زندگی فرد تغییر میکند. اگرچه ما هرگز نمیتوانیم به استقلال کامل از دیگران برسیم، اما به نظر میرسد که با گذشت زمان نیازهای وابستگی ما کمتر فوری یا کمتر حیاتی[58] میشوند. در بدو تولد، فردِ دیگری گرسنگی، گرما، تمیزی و همچنین وضعیت خود (self) نوپای ما (یا همان وجود نوزاد[59]) را تنظیم میکند. سپس این تابع درونی میشود و به تدریج به ظرفیت رشدیافتهتری برای لذت بردن از زمان با خودمان (البته در حضور شکل نامرئیگون دیگری در درون خود) تبدیل میشود. با این حال، این توصیفی بسیار خوش بینانه (و به شدت سطحی) از فرآیندی است که میتواند به طرق مختلفی از مسیر خود منحرف شود. در واقع، برخی از کودکان در تنها بودنی فرساینده (که ما معمولاً آن را غفلت[60] مینامیم) رشد میکنند. آنها میتوانند همراه با والدینی باشند که فقط به صورت فیزیکی حضور دارند و طلاق گرفته، خودشیفته، افسرده، مست هستند، دو شیفت کار میکنند، یا اینکه به طور جزئی یا کلی از والدین خود جدا شدهاند. نتیجهی این امر میتواند فقدان مهارتهای اجتماعی لازم برای به اشتراک گذاشتن تجربیات درونی با دیگران (چنان که گویی تنهایی بیرونی[61]) و ناتوانی در درک رفتار، انتخابها یا تصمیمهای خود فرد باشد که میتواند منجر به نوع خاصی از تنهایی درونی[62] شود. گاهی بچهها برای غلبه بر رنج تنها بودن، یک رفیق خیالی[63] برای خود میسازند.
اما تنهایی میتواند مدتها پس از پایان دوران کودکی ما را آزار دهد. بزرگترین مطالعه در مورد تنهایی (۴۶۰۵۴ نفر از ۲۳۷ کشور – بارتو و همکاران، ۲۰۲۱) نشان داد که این بیماری دردناکترین اثرات خود را بر مردان جوان کشورهای فردگرا دارد و با افزایش سن کاهش مییابد. بنابراین به نظر میرسد که مردان جوان فاقد برخی مهارتهای اجتماعی – هیجانی برای ایجاد پیوندهایی هستند که از احساس انزوایی که اغلب افراد در طول زمان به دست میآورند، جلوگیری کند. همچنین، ممکن است با افزایش سن، اهمیت افراد دیگر کمتر شود و ما به اولویتهای دیگر یا آمادگی برای مرگ روی بیاوریم[64].
درنهایت، تنهایی ممکن است در نقاط خاصی از زندگی ما بیشتر تکرار یا تشدید شود. در زمان فقدان[65]، ممکن است به شدت دل تنگ محبوبمان شویم و امید خود را برای غلبه بر تنهایی از دست بدهیم؛ در حین بهبودی از اختلالات روانی، به خصوص اگر انگ زده[66] شویم، ممکن است احساس کنیم که هیچ کس نمیتواند یا واقعاً نمیخواهد ما را درک کند؛ در موارد سکوت یا آزار و اذیت سیاسی، قربانیان ممکن است احساس کنند که حتی توسط نزدیکترین دوستان خود رها شدهاند و نمیتوانند نشان دهند که واقعاً چه کسی هستند.
ه) چگونه تنهایی، چگونه خلوت؟
سادهترین توضیح برای یک سوال توصیفی[67] فکر کردن به افرادی است که احساس تنهایی میکنند و دیگران از آنها فاصله گرفتهاند. برای درک آنها از اصطلاح «نظریه P» (کاسادیاس، ۲۰۲۰) استفاده میکنیم که بر چهار عنصر زیر به منظور تحلیل بهتر فرهنگ تمرکز دارد:
«منظور از کلمهی مردم اشاره به پویایی جمعیت، روابط اجتماعی و فرهنگ در گروهها، از جمله خانوادهها، جوامع و ملتها است» [68] (کاسادیاس، ۲۰۲۰، ص. ۳۱۵)
همانطور که قبلاً گفته شد، مکانهایی وجود دارد که تنهایی در آنها به شدت تجربه میشود. قوانین مشارکت[69] به طور گسترده تنهایی فرد را تعیین میکنند. شبها در بیرون از دیسکوها، ماموران مشخص میکنند که چه کسی اجازه ورود دارد و چه کسی اجازه ورود ندارد؛ رعایت نکردن قانون لباس منجر به محرومیت حضور میشود؛ مردم در محلههای خاص هرگز نمیتوانند فرزندانشان را به مدرسه یا دانشگاه خاصی ببرند. روشهای تحمیل محدودیت بر دختران جوان در یک کلاس مدرسه به دقت توصیف شدهاند (گودوین، ۲۰۰۶، ص. ۲۲۳ ه). آمدن از یک محله خاص و وضعیت اجتماعی – اقتصادی پایینتر دلایلی هستند که برای افزایش احساس تنهایی کافی هستند.
در میان بسیاری از مثالهای ممکن، ما در اینجا بر تروریستهای به اصطلاح گرگ تنها [70] تمرکز خواهیم کرد. نام گرگ تنها یک اختراع جناح راست ایدئولوژیک است که به این افراد هالهای از قهرمانی را میبخشد. با این حال، محققان نشان میدهند که این افراد اعمال خود را اعلام میکنند و اغلب اوقات از طریق اینترنت با همراهان خود ارتباط برقرار میکنند که در مسیر هستند و ابراز تعجب میکنند که هیچ کس به تهدیدات آنها واکنش نشان نمیدهد. بمب گذاران مدارس نیز رفتار مشابهی دارند: آنها تمایل دارند سلاحهای خود را روز قبل از اقدام به همکلاسیهای خود نشان دهند، اعمال خود را اعلام کنند و از طریق اینترنت صحبت کنند. این تصور قوی وجود دارد که همهی آنها میخواهد (توسط کسی) که متوقف شوند.
قدرت یکی از ویژگیهای اصلی در درک چگونگی شکلگیری تنهایی (و بسیاری از پدیدههای اجتماعی دیگر) است. «قدرت بر مردم، در مکانها، توسط اعمال اجرا میشود» [71] (کاسادیاس، ۲۰۲۰، ص. ۳۱۸)، و روابط انسانی را به شیوههای مستقیم و غیرمستقیم، در سطوح ظریف و متنوع تعریف میکند و اغلب منجر به ایجاد شرم (پنهان) میشود. وقتی صحبت از تنهایی میشود، در آن به طور خلاصه به نقش قدرت اشاره شده است. تجربه تنها بودن به شدت به داوطلبانه یا تحمیلی بودن آن بستگی دارد. اگر انتخاب کنم، یا حتی بهتر از آن، خودم آن را سازماندهی کنم، میتواند به خلوتی لذت بخش بدل شود. اما اگر دیگران تصمیم بگیرند و به من تحمیل کنند که باید مدت زمان طولانی یا نامحدود یا غیرقابل پیش بینی را در اردوگاه، زندان و غیره بگذرانم، ممکن است سعی کنم اعتراض کنم و دست به شورش بزنم اما به احتمال زیاد در نهایت تحقیر و تنها خواهم شد.
درمان تنهایی، افزایش تنهایی؟
پس با این حال، به کسانی که دچار تنهایی شدهاند چه چیزی میتوانیم پیشنهاد کنیم؟ آیا راههایی برای حمایت یا محافظت از خلوت، در خود و در دیگران وجود دارد؟
آیا تنهایی میتواند مانند یک بیماری درمان شود یا یک وضعیت کلی انسانی است؟ برخی قویاً توصیه میکنند که «هیچ کاری نکنید» (اودل، ۲۰۱۹)، که از اقتصاد توجه[72] خودداری کنید، کامپیوتر خود را خاموش کنید، روز خود را با خواندن ایمیلها شروع نکنید و توانایی مشاهده زنبورها در یک باغ، شنیدن آواز پرندگان، گوش دادن به صدای باران، لذت بردن از زیبایی طبیعت و سکوت در یک جنگل را به دست آورید. بله، اما مناظر خراب و ویرانی وجود دارند که در آنها هیچ پرندهای آواز نمیخواند و هیچ قطره بارانی نمیبارد؛ ساکت هستند، اما درعینحال این سکوت ما را میترساند. هیچ راهحل ساده و سریعی در طول تاریخ بشر برای مشکلی به پیچیدگی تنهایی کشف نشده است. هر چیزی که در مقابل تنهایی قرار میگیرد (دوستی، عشق، خانواده، اجتماع، روان درمانی) پدیدههایی هستند که درک آنها به همان اندازهی تنهایی پیچیده است تا حفظ این پدیدهها در زندگی اجتماعی واقعی فرد شکننده است.
پیامد دیگر خَلقِ تنهایی مدرن، که قبلاً در اینجا به آن اشاره شد، این است که در دوران مدرن حتی خلوت نیز اغلب به شیوهای پزشکی درک میشود و مفهوم مثبت خود را از دست داده است و این شامل برنامههای درمانی میشود. امروزه هزاران کتاب خودیاری وجود دارد که وعدهی کمک به خوانندگان برای یافتن فرد خاص خود را میدهند؛ همچنین کتابها، راهنماها و برنامههای متعددی برای حمایت از افراد تنها در جستجویشان برای عشق و حتی پیمانهای خودکشی[73] (که توسط کسانی که موفق نمیشوند ترتیب داده شدهاند) وجود دارد. امروزه روان درمانی با تاثیر شدید از چنین پیمانهای خودکشی که در رسانههای «اجتماعی» ارائه میشوند، مواجه است. «افرادی که ناخواسته مجرد ماندهاند[74]» به شدت علیه بیعدالتی مفروضِ محروم شدن از «دسترسی» به زنانی که جذاب به نظر میرسند، مبارزه میکنند.
این پنج سوال چالشهای بزرگی برای دانشمندان، متخصصان و هر کسی که با تنهایی مواجه میشود یا از تنهایی لذت میبرد، ایجاد میکند.
برای مطالعهی بیشتر دربارهی تنهایی مقالهی «ما تنهاییم یا نگران؟» را توصیه میکنیم.
منبع
Buchholz, M. B., & Dimitrijevic, A. (Eds.). (2022). From the Abyss of Loneliness to the Bliss of Solitude: Cultural, Social and Psychoanalytic Perspectives. Phoenix Publishing House.
Photo: Marius Borgeaud
ویراستاری علمی: بهار آیتمهر
[1] Loneliness:
این نوع از تنهایی، حالتی هیجانی است که فرد طی آن احساس تنهایی و انفصال از دیگران میکند، حتی اگر دیگران در اطراف او باشند.
[2] Isolation
[3] Subjects
[4] Solitude
[5] Aloneness:
این نوع از تنهایی، حالتی فیزیکی است که طی آن فرد خودش یکه و تنهاست و کسی اطرافش نیست.
با توجه به اینکه در زبان فارسی معادل دقیقی برای این دو نوع از تنهایی وجود ندارد، در این ترجمه برای اشاره به Aloneness از اصطلاح «تنها بودن» و برای اشاره به Loneliness از کلمه «تنهایی» استفاده شده است.
[6] Companions in solitude
[7] International Dictionary of Psychoanalysis
[8] Loneliness and Longing: Conscious and Unconscious Aspects
[9] Encounters with Loneliness: Only The Lonely
[10] Abuse
[11] Self-harm
[12] Lonely
[13] Fulfilling
[14] Sexual acting out
[15] Parochialism:
محدوديت در افکار وعقايد محلى، محدوديت فکرى و دلبستگى به انجام کارهاى محلى و ناحيه اى محدود (مترجم)
[16] The comprehensive Handbook of Solitude
[17] Monoseology
[18] Anthropological
[19] Nature
[20] Withdrawal
[21] Seclusion
[22] Privacyy
[23] Ecstasy
[24] Ministry of Loneliness
[25] There’s no such thing as society
[26] Turmoil
[27] Guard
[28] Spatial
[29] Temporal
[30] اردوگاههای کار اجباری شوروی
[31] Impersonal
[32] Hearing silencing
[33] Retreat
[34] Stillness
[35] Quiet
[36] Silence
[37] Recuperating
[38] Beloved
[39] Guntuku
[40] Self-portraits
[41] Individualism
[42] Insufficiently
[43] Epistemic
[44] Self against the natural world
[45] Being seen or being watched
[46] Sensory membrane
[47] Infant researchers named this “together-knowledge” (Braten, 2013, p. 158).
[48] Significant other
[49] The early social interaction theory
[50] Constituent of individuality
[51] Soulmate
[52] Companion
[53] State
[54] Unit
[55] Communication
[56] To communicate
[57] To share
[58] A matter of life and death
[59] Its very existence
[60] Neglect
[61] Outward loneliness
[62] Inner loneliness
[63] Phantasy comrade
[64] استور (۱۹۸۸، ص. ۱۶۸ – ۱۸۴) متوجه شکل خاصی از تنهایی در میان افراد خلاق در دوران پیری شده است، که او آن را «دوره سوم» می نامد، زمانی که کارها ۱) کم تر به ارتباطات توجه می کنند، ۲) شکل غیر متعارفی دارند، ۳) نیازی به متقاعد کردن نشان نمی دهند، و ۴) «کشف حوزه های دوردست تجربه که به جای بین فردی، درون فردی یا فراشخصی هستند».
[65] Loss
[66] Stigmatized
[67] How-question
[68] “People refer to population dynamics, social relations, and culture in groups, including families, communities, and nations”.
[69][69] Participation
[70] Lone-wolf terrorists
[71] “Power is executed over people, in places, by practices”
[72] Attention economy:
اقتصاد توجه مفهومی است که در سالهای اخیر بیشتر به آن توجه میشود. در این اقتصاد، شرکتها علاوه بر پول مشتریها، برای وقت و تمرکزشان هم رقابت میکنند. با افزایش اطلاعات و محتواهایی که در اینترنت و رسانههای اجتماعی در دسترس است، مقدار توجه در دسترس کاهشیافته و بهنوعی کمیاب شده است.
[73] Suicide-pact
[74] Involuntary celibates” (INCELs)