من از کشتزار دیگری می‌روید...

نُه اشتباه در انتخاب شریک زندگی

شاید بتوان گفت انتخاب شریک زندگی برای بلندمدت، مهم‌ترین تصمیمی است که هر یک از ما با آن روبرو می‌شود. پس جای تعجب نیست که در قرارهای عاشقانه‌مان، اندکی ترس را تجربه کنیم. اگر انتخاب درستی داشته باشیم، می‌توانیم تا آخر عمرمان از حمایت، آرامش و صمیمیت، لذت ببریم؛ اما اگر اشتباه کنیم، آنگاه اعتمادبه‌نفس، سلامت جسمانی، استطاعت مالی و سلامت روانی ما در معرض خطر خواهند بود. جِین اُستین، بزرگ‌ترین رمان‌نویس انگلستان، تقریباً تمام عمر حرفه‌ای خود را صَرف نوشتن دربارۀ شخصیت‌هایی کرد که در پیِ یافتن همسری مناسب بودند. همان‌طور که منتقدان اشاره کرده‌اند، در دنیای خارج از رُمان‌های این نویسنده، انگلستان برای حفظ بقایش مشغول جنگ با فرانسۀ دوران ناپلئون بود اما اُستین هرگز صلاح نمی‌دید حتی یک مرتبه هم به آن درگیری اشاره کند و تماماً مشغول روایت این موضوع برای ما بود که چه کسی در کدام میهمانی با دیدن چه کسی سُرخ شده است. شاید این مایۀ پوزخند باشد اما ممکن است اولویت‌های اُستین درست بوده باشند. جنگ، واقعاً موضوع مهمی است؛  و انتخاب شریک زندگی حقیقاً مسأله عظیمی است.

اما برخی از سنگین‌ترین اشتباهات ما هنگام تلاش برای یافتن معشوق، کدامند؟

۱) وحشت از تنهایی. یکی از دلایل اصلیِ زندگی عاشقانه‌ی ناشاد ما برمی‌گردد به ترس شدیدی که از وضعیت تجرّد داریم. ما از این که تنها همنشین (همراه) خودمان هستیم و از احساس تحقیر توأم با دنگ و فنگ‌های قرار گذاشتن آن‌چنان وحشت داریم که در حق یک شریک زندگی متوسط طوری دست و دلبازی می‌کنیم که گویی تقدیر ماست؛ یعنی در حق کسی که با گذشت زمان، ممکن است در نهایت باعث شود خیلی بیشتر احساس تنهایی و فلاکت کنیم؛ بیشتر از زمانی که احساس تنهایی و فلاکت‌مان فقط به‌خاطر تنها بودن‌مان بود. بزرگ‌ترین تضمین برای یافتن عشق رضایت‌بخش، ظرفیت تحمل کردن همراهیِ خود است.

۲) باور غلطِ هزینه‌ی از دست رفته. ما در یک رابطه می‌مانیم چون مدت زیادی در آن بوده‌ایم: چون با توجه به این‌که 21، 39 یا 104 سال داریم، همین حالا هم خیلی خیلی دیر شده است. ما بی‌امان به سه ماه، پنج سال یا دو دهه‌ای فکر می‌کنیم که در کنار یک آدمی، با تمام امیدهای ضمنی، زندگی کرده‌ایم و در نتیجه، این موضوع را نادیده می‌گیریم که یک آیندۀ شاد کوتاه، همیشه ارزشمندتر از یک گذشتۀ طولانی متزلزل و دردسرساز است. ما این را هم فراموش می‌کنیم که هرچند افراد گاهاً ممکن است تغییر کنند، انگار وقتی کسی مؤدبانه از آنها این را بخواهد هرگز چنین نخواهند کرد.

۳) مفروضه‌های مبهم دربارۀ جایگزین‌های بهتر. البته که افراد متعلق به جنس مقابل کمی افتضاح‌اند اما سؤال اینجاست که آیا ما، با افرادی از یک گونۀ بسیار مبهم سر و کار داریم یا صرفاً با یکی از اعضای گونه‌ای که همگی دیوانه‌کننده هستند و خودمان هم عضوش هستیم. ما همواره در حالِ انتخاب از میان یک برکه هستیم و نیاز داریم، تا سر حد نهایت، بدانیم چه نوع موجودات دیگری در آن شنا می‌کنند. سطح آرامش ما در سال‌های آتی، بستگی به این دارد که از طریق تجربه، حسی منصفانه و محکم از میزانِ قابل قبول ناکامی ساخته باشیم. هر کسی می‌تواند از نظر فردی دیگر، آزاردهنده باشد؛ مهارت حقیقی این است که میزان نسبیِ آزارنده بودنِ ناگزیر هر فرد را مشخص کنیم و بدانیم چطور فلاکت غیر-قابل‌کنترل را از ناشادی غیر-قابل‌اجتنابِ طبیعی متمایز کنیم.

۴) نفرت از عشق. ممکن است سال‌های زیادی را صَرف عقب راندن هر کسی کنیم که جسارتِ تلاش برای دوست داشتن ما را به خرج داده است. این دافعه از جانب ما، در دوران کودکی دشوارمان ریشه دارد؛ دورانی که در آن، بین صمیمیت از یک سو و درد از سوی دیگر، بین نزدیکی و رنج، یک ارتباط در ذهن‌مان برقرار شده است. حالا گمان می‌کنیم هر کسی که اصطلاحاً «تو دل برو» است، ناگزیر دچار توهم است چرا که «دوست‌داشتنی بودنی» را در ما شناسایی کرده که ما در خودمان تشخیصش نمی‌دهیم. عشق شادمانه شاید آن چیزی باشد که اشتیاقش را داریم؛ نه لزوماً چیزی که بتوانیم سر سوزنی تحملش کنیم.

۵) جذابیت جنون. شاید مدت زیادی طول بکشد تا بتوانیم خودمان را مصون کنیم در برابر جذابیت آنهایی که دمدمی مزاج هستند (یا در رابطه اصطلاحاً «شل کن- سفت کن» در می‌آورند)، از خودشان متنفرند، از پذیرفتن محبت ما امتناع می‌ورزند، فریب‌مان می‌دهند و در اواخر شب [و پس از یک روزِ دلچسب] دچار خشم و ناامیدی می‌شوند. ممکن است بعد از رسیدن به دوران میانسالی، تازه پی ببریم افراد «کسل کنندۀ» قابل-اعتماد و متعادل که به دیگران اعتماد دارند، درمان می‌گیرند، باغبانی می‌کنند، خودشان را دوست دارند و عاشق شریک زندگی خود هستند، چه مُحسّنات خارق‌العاده‌ای دارند.

۶) مصیبت‌های ناشی از حالت دفاعی داشتن. این ویژگی شخصیتی [یعنی داشتن حالت دفاعی] به‌تنهایی می‌تواند بیش از هر چیزِ دیگری، روابط را به شکست برسانَد. «حالت دفاعی داشتن» یعنی وقتی کسی به‌آرامی از شریک زندگی خود گلایه‌ای می‌کند، شریک زندگی پاسخ دهد الان زمانِ مناسبی نیست، تقصیر فرد مقابل بوده، در واقع اصلاً مشکلی وجود ندارد، فرد مقابل بدجنس است و این کار [یعنی شکایت آرام از شریک زندگی] زیاده‌روی است. چه مبارک روزی است روزی که در آن، با انسانی آشنا شویم که به یُمن عشقی که از مراقبان اولیۀ خود دریافت کرده، می‌تواند کلمات و عبارات جادویی این چنینی را به زبان آورد: «چه جالب، تو داری می‌گی . . . به نکتۀ خوبی اشاره کردی . . . اجازه بده دربارۀ چیزی که داری می‌گی، فکر کنم . . .»

۷) دست کم گرفتن تأثیر تجمعی نقایص شخصیت. ما به خودمان می‌گوییم که این فقط یک مسأله کوچک است؛ یک گرایش جزئی در شریک زندگی‌مان به فلان چیز یا بهمان کار. سنگ‌ریزه هم یک چیزِ بسیار کوچک است اما اگر درون کفش‌مان باشد و ما در حالِ دویدن در ماراتون باشیم، بعد از مدتی پای‌مان غرق در خون خواهد شد.

۸) ناچیز پنداشتن جذابیت جسمی و رابطه جنسی. جذابیت جسمی شریک زندگی، معیاری است که افراد باهوش (مثل ما)، بسیار مستعد نادیده گرفتنش هستند. هنگام انتخاب همسر، مطمئناً جذابیت جنسی نباید ما را خیلی معطل کند، نه؟ مطمئناً موضوعات خیلی مهم‌تری وجود دارد که باید درباره‌شان مفصل فکر کرد؛ موضوعاتی مهم‌تر از ظاهر یا حتی وضعیت قرارگیری در رابطۀ جنسی؛ این‌طور نیست؟ . . . اما این یعنی نادیده گرفتن بسیاری از مشاجراتی که اساساً دربارۀ رنجش ناشی از فقدان رابطۀ جنسی هستند. و برعکس؛ یعنی، نادیده گرفتن این واقعیت که پس از گذراندنِ بیست دقیقۀ رضایت‌بخش با همسر، فرد تا چه حد قادر می‌شود همسرش را [بابت مسائل جزئی دیگر] ببخشد. با توجه به این‌که رابطۀ جنسی (به‌رغم گفت‌وگو یا نصیحت خوب)، نوعاً تنها چیزی است که ما قانوناً مجاز نیستیم در رابطه با فردی به‌جز همسرمان به دنبالش باشیم، باید مطمئن شویم نوع این فعالیت در بستر رابطه با شریک زندگی‌مان بسیار رضایت‌بخش باشد.

۹) کمالگرایی. هرچه بیشتر متوجه این موضوع باشیم که انتخابِ بی‌نقصْ ناممکن است، شانس‌مان برای انتخابِ به اندازۀ کافی خوبْ بیشتر می‌شود. رابطۀ ازدواجی ما وقتی بهتر می‌شود که بپذیریم، طبیعتاً و ناگزیر، با شخصی که کمی اشتباه است ازدواج خواهیم کرد و تنها دلیلش هم این است که چیزی به نام یک آدمِ کاملاً «درست» [برای ما] وجود ندارد. فقط خدایان می‌توانند با اسطوره‌ها ازدواج کنند؛ سرنوشت ما این است که مجبوریم با یک نادانِ تو-دل-برو کنار بیاییم که بسیار شبیه خودمان است. رضایت‌بخش‌ترین ازدواج‌ها در بستری از تسلّی‌بخشی، گذشت و بدبینی ملایمِ مملو-از-خنده بنا می‌شوند.

 

منبع

این مقاله، ترجمه‌ی مقاله‌ی زیر است:

The school of life. (n.d). The 9 Most Common Mistakes We Make When Choosing a Partner.https://www.theschooloflife.com/article/the-9-most-common-mistakes-we-make-when-choosing-a-partner/

Photo: Leopold Schmutzler, Mies 1864-1940, Munich, Afternoon tea