این مقاله به تالیف خوان-داوید نازیو به ترجمهی مریم پیلتن است.
فراتر از رخدادهای مختلفی که در مسیر روانکاوی به دنبال هم رقم میخورند و کلمات، عواطف و نیز سکوتهایی [که میبینیم]، سه حالت متمایز ایگو را تشخیص میدهیم که فینفسه تجسم خاص هیستری را خلاصه میکند.
ایگوی ناراضی
از نقطه نظر روانکاوی، هیستری بیماریای نیست که روی فرد تأثیر میگذارد، بلکه حالتی ناسالم از روابط انسانی است که شخصی را مطیع دیگری میکند. هیستری نامی است که ما به پیوند و قیودی میدهیم که نوروتیک از طریق فانتزیهایش در ارتباط با دیگران جای داده. فرد هیستریک مانند هر سوژه نوروتیکی، ناآگاهانه، منطقِ بیمارگون ِفانتزیِ ناهشیارش را در ارتباطِ عاطفی با دیگری به کار میگیرد. در این فانتزی، او نقش قربانیِ همیشه ناراضی و بدبخت را بازی میکند. کل زندگی فرد نوروتیک تحت سلطه و بیانگر این فانتزی نارضایتی است.
اما چرا وقتی که پیش فرض بر این است که امید داریم شادی و لذت را تجربه کنیم، افراد هیستریک نارضایتی را فانتزی و تجربه میکنند؟ دلیل واضح است. فرد هیستریک موجودی ترسیده است که برای کاهش اضطرابش چارهای جز این ندارد که پیوسته در فانتزیها و زندگیاش حالتِ دردناک ِنارضایتی را حفظ کند. فرد هیستریک میگوید: تا زمانی که ناراضی هستم از خطری که در انتظارم است در امانم. اما این خطر چیست؟ چه چیزی فرد هیستریک را میترساند؟ تنها یک خطر اساسی وجود دارد که او را تهدید میکند و آن تجربۀ نهایت لذت است که تجربه ای ست خالص، بدون شکل و شمایل، که بیش از آنکه تعریف شود احساس میشود و اصطلاحاً همان خطر تجربۀ نهایت لذت است؛ لذتی که تجربهاش او را دیوانه ساخته، فرو میپاشد و نابود میکند.
مسئله این نیست که آیا فرد هیستریک تجربهی نهایت لذت را لذتی محرم آمیزانه، لذتی مرگآور، یا لذتی همراه با دردی عذابآور تصور میکند، یا اینکه تصور میکند این لذت او را در معرض خطر دیوانه شدن، فروپاشیدن یا نابود شدن قرار میدهد: بلکه مسئله اجتناب از هرگونه پیامدی است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، تجربهی کامل و مطلق رضایت به وجود میآورد. در واقع هرچند چنین تجربهای در واقعیت غیرممکن است، فرد هیستری آن را به عنوان خطری ممکنالوقوع، و بالاترین حدِ خطر میداند که روزی از طریق تجربهی خلسه و لذت تا سرحد مرگ تحقق پیدا خواهد کرد. در مجموع، مسئلهی فرد هیستریک در درجهی اول ترسش است؛ ترسی عمیق و خلل ناپذیر، ترسی که هیچگاه حسش نکرده اما در همه ی وجودش فعال است، ترسی که حول محور یک خطر میچرخد: تجربه کردن لذت. بنیاد زندگی روانی فرد نوروتیک هیستریک، ترس و امتناع پیوسته از تجربهی لذت است.
در نتیجه، هیستریک برای از بین بردن تهدیدِ این لذتِ هراسناک و نفرینشده، ناهوشیارانه نوعی سناریوی فانتزیگونه میسازد که به خودش و جهان ثابت کند که هیچ لذتی وجود ندارد غیر از لذتی که سیراب نمیشود. زیرا چگونه میتوان همچنان ملول ماند، جز از طریق خلقِ فانتزیِ هیولایی که «دیگری» مینامیمش، دیگریای که گاهی قوی و قدرقدرت است و گاهی ضعیف و بیزور، اما همیشه بسیار بزرگ، و همیشه ناکام کنندۀ انتظارات ما؟ و بنابراین هر نوع ارتباطی با دیگران به ناچار منجر به نارضایتی میشود. در نتیجه واقعیت روزانهی نوروتیک با این فانتزی شکل گرفته است و هر کس که به او نزدیک میشود، چه مورد عشق او باشد و چه مورد نفرتش، نقش دیگری ناراضی کننده را برایش ایفا میکند.
تلقیای که فرد هیستریک از اطرافیانش، چه مورد عشق او باشد و چه مورد نفرتش، و به خصوص از درمانگرش دارد، همان تلقیای است که او از دیگری در فانتزیاش دارد. چطور به این نتیجه میرسد؟ میجوید و مییابد. نکته اینجاست که او کاری میکند که دیگریِ قوی با قدرتش او را تحقیر کند و دیگری ضعیف ترحم او را برانگیزد. به بیان دقیقتر، فرد هیستریک در دیگریِ قوی به دنبال نشانههایِ قدرتی تحقیرکننده میگردد که او را ناشاد میکنند و در دیگری ضعیف، به دنبال نشانههای ضعفی تأثیرگذار میگردد که ترحم را بر میانگیزند همزمان که عاجز از تسکین دادن آن است. به طور خلاصه، چه مسئلهی قدرت یا کمبود در دیگری باشد و چه این دیگری در فانتزی یا واقعیت باشد، نارضایتی همیشه بهترین محافظ برای فرد هیستریک است. از آنجا که جهان نوروز پر از کابوس، موانع و تعارض است، نارضایتی تنها ملجا محافظت کننده از خطر لذت مطلق است.
ایگوی هیستریزه کننده
ادارک هیستریک از ابژه های درونی یا بیرونیاش در جهان ادراکی معمول نیست بلکه او واقعیت مادی را به واقعیت فانتزیاش تغییر شکل میدهد. در یک کلمه او هر چیزی را هیستریزه میکند. معنی هیستریزه کردن چیست؟
قبلاً خواندیم که هیستریک برای حفظ حالت نارضایتی، در دیگری یا قدرتی را میجوید که او را سرکوب کند یا توانی که او را جذب و سپس ناامید کند. محض برخورداری از موهبتِ ادراکی دقیق، او کوچیکترین خطا و کوچکترین ضعف و کوچکترین نشانهی [اظهار] میل دیگری را شناسایی میکند. اما چشمان نافذ هیستریک هرگز راضی به نفوذ در ظاهرِ دیگری برای پیدا کردن نقطه قوت یا نقطه ضعف نیستند؛ زیرا هیستریک همیشه آنچه را که ادراک می کند، ایجاد و خلق میکند. او در دیگری بدنی جدید نصب میکند؛ بدنی به لحاظ لیبیدویی پرشور و فانتزیوار، مثل بدن هیستریک خودش. بدن هیستریک، بدنی واقعی نیست بلکه بدنی است از جنس احساس بدنی خالص که [این احساس بدنی] مثل حیوانی زنده رو به بیرون باز میشود ؛ شبیه آمیبهای سیریناپدیری که به سمت دیگری حرکت و او را لمس میکنند، در او هیجانی شدید برمیانگیزند و از آن تغذیه میکنند. هیستریزهکردن یعنی بدن دیگری را در تنوری از لیبیدو برافروختن.
بگذارید واژگانم را دقیقتر کنم و تعریف دقیقتری از مفهوم هیستریزهکردن ارائه کنم. هیستریزهکردن چیست؟ هیستریزهکردن یعنی هر نوع حالت انسانی را شهوانی تفسیرکردن، گرچه به خودی خود هیچ معنای جنسیای نداشته باشد. این دقیقاً کاری است که هیستریک انجام میدهد. او معصومانه و ناآگاهانه هر چیزی را جنسی میکند. او هر حالت و هر کلمه و هر سکوتی که از دیگری دریافت میکند یا به دیگری نسبت میدهد را از دریچۀ فانتزیهای جنسیاش برداشت میکند —فانتزیهایی که لزوماً هشیارانه نیستند.
در این بخش باید جزئیاتی ارائه کنم که هر زمان در این کتاب از واژۀ جنسی[1] استفاده میکنم، صادقاند. وقتی به هیستری میاندیشیم، جنسیکردن به چه معناست؟ محتوای این فانتزیها چیست؟ منظور چیست وقتی میگوییم هیستری جنسی میکند؟ اجازه دهید روشن کنم که مفهوم جنسی کردن در فانتزیهای هیستری هرگز هرزهنگارانه یا رکیک نیست، بلکه در عوض، برانگیختن نوعی رفتار جنسی مبهم و تغییرشکلیافته است. سرراستتر بگویم این فانتزیها، فانتزییهای هوسانگیز،[2] و نه جنسی، هستند که بیخطرترین عامل آنها منجر به برانگیختن ارگاسمی اتواروتیک میشود.
باید درک کنیم که سکسوالیتهی هیستریک به هیچ وجه سکسوالیتهی تناسلی نیست بلکه سکسوالیتهای جعلی است؛ نوعی شبهژنیتالیته که بیشتر به دستمالیِ خودارضاکننده و بازی جنسی کودکانه شبیه است تا تلاشی در جهت تحققبخشیدن به رابطهی جنسی حقیقی. جنسیکردن آنچه که جنسی نیست، مادامی که صحبت از هیستریک باشد، یعنی تبدیل خنثیترین ابژه به نشانهای که نوید رابطهی جنسی احتمالی میدهد. فرد هیستریک خالق چشمگیر نشانههای جنسیای است که به ندرت به عمل جنسیای که او اعلام میکند منجر میشود. تنها لذت او (لذتی خودارضاگونه) پافشاری بر خلق نشانههایی است که او و دیگری را متقاعد میسازند که میل واقعیاش ورود به مسیری در جهت دست یافتن به عمل جنسی است. بااینهمه، اگر میلی وجود دارد که هیستریک سودایش را دارد، میلی است که رهنمون نیستی میشود. دقیقتر بگویم، او اصرار بر میلی ناخودآگاه دارد که در جهت تحقق نپذیرفتن کنش[3] قدم برمیدارد؛ بنابراین او اصرار دارد میلاش ناراضی باقی بماند.
چهارچوب مرسوم روان کاوی- کاناپه، قوانین جلسات، آهنگ صدای درمانگر، رابطهی انتقالی- مساعدترین شرایط را برای ایجاد حالت فعال هیستریزهکردن فراهم میسازد. سخن آنالیزان، مرد یا زن، چه تشخیص هیستریکال گرفته باشد یا نه، در لحظهای خاص از جلسه میتواند معنای جنسی بگیرد، تصویری فانتزیگونه برانگیزد و در بدنْ عواطف شهوانی را بیدار کند (چه بدن درمانگر و چه بدن بیمار.)
به مثالی از سخنان مراجع زنی بپردازیم که نشان میدهد چطور عاملی غیرجنسی از واقعیت میتواند تبدیل به نشانهای شهوانی شود:
هر بار با شنیدن صدای باز شدن در اصلی ساختمان، با فشار انگشت شما بر دکمهی آیفون، فشار انگشتتان بر پوست بازویم را حس میکنم و با خودم میخندم. راستش، فقط بار اول خندیدم. حالا دیگر نمیخندم؛ محو احساسم میشوم. هر زمان به کوچکترین حرکت فردی توجه میکنم، آن را بر پوستم احساس و گرمایی روی گردن یا قلبم حس میکنم. گاهی اوقات حتی با شنیدن نفسهای مردی نزدیک به خودم برانگیخته میشوم و این اوقات با این که چیزی بینمان نیست، حسی در بدنم دارم. با کوچکترین صدای شما، خروش لذت به سمت پوستم را حس میکنم. به حرکات شما که روی پوستم منعکس و تکرار میشود بسیار حساسم. آنچه درون شما روی میدهد را به گونهای تصور میکنم که گویی پوست شما هستم. چنان تحرکات شما را حس میکنم که گویی پوستی شدهام کشیده بر بدنتان. (بعد از لحظهای سکوت، او ادامه داد): فکر کردن به این موضوع و گفتن از آن به شما برایم اطمینانبخش است و برایم حد و مرزی میسازد. دلیل حد و مرز بودنش، از این قرار است.
اکنون به سومین وضعیتِ ایگوی هیستریک، یعنی ایگوی غمگین بپردازیم.
ایگوی غمگین
اکنون میتوانیم تصور کنیم که چقدر ایگوی هیستریکال برای آنکه بتواند واقعیت را هیستریزه کند بایستی انعطافپذیر باشد. چقدر ایگوی هیستریک، بیآنکه منقطع شود، باید بتواند خود را به سمت بیرون بکشاند و از درونیترین بخشهای وجودش تا بیرونیترین حد جهان امتداد یابد تا مرز جداکنندهی ابژههای درونی و بیرونی برایش متزلزل شود. اما این شکلپذیری[4] حیرتانگیزِ ایگو، برای هیستریک واقعیتی گیجوگنگ میسازد که نیمش واقعی و نیمیش فانتزی است؛ جایی که او در بازی بیرحم و دردناک همانندسازیهای متناقض و چندگانه با افراد مختلف گیر میکند و بهایی که میپردازد، بیگانگی با هویتش، بهخصوص هویتاش به مثابۀ وجودی جنسی[5] است.
هیستریک میتواند با جنس مرد یا زن همانندسازی کند یا حتی بین این دو جابجا شود: به این دلیل است که هیستریک میتواند هر نارضایتیای که سببش دغدغههای هر دو جنس است را تجسم بخشد. ما مکرراً با عدم تکلف شگفتانگیزی مواجه میشویم که سوژه هم نقش زن و هم نقش مرد را عهدهدار میشود و بخصوص نقش موضع سوم که او را در موقعیت تعارض یا تصمیمگیری قرار میدهد. خواه تعارض را برانگیزد یا آن را کاهش دهد و خواه زن یا مرد باشد، هیستریک همیشه نقش فرد مطرود را خواهد داشت. دقیقاً این جدا افتادن و مطرود بودن است که غم درهمکوبندۀ هیستریکها را برایمان روشن میکند.
منبع
این مقاله ترجمهی صفحات آغازین از کتاب زیر است:
Nasio, J. D. (2001). Resenha: Hysteria from Freud to Lacan: the splendid child of psychoanalysis. Contemporary Psychoanalysis, 335-53.
Photo: the ward, by nikolai vasilyevich nevrev.
مترجم: مریم پیلتن
[1] Sexual
[2] Sensual
[3] The non-realization of the act
[4] Plasticity
[5] Sexed being