این مقاله ترجمهی مقدمهی بروس فینک بر کتاب «خوانش سمینار یازدهم» است.
در معنایی که «علم» امروزه فهم میشود روانکاوی علم نیست؛ به هیچ وجه و به هیچ میزان . برخلاف علوم سخت[1]، روانکاوی کردمانی[2] است از اهداف[3]، مقاصد و امیال مشخص. با وجود آگاهی ریزبینانه تاریخنگاران و زندگینامه نویسان از اهمیت شخصیت و انگیزه فردِ دانشمند، [با این حال] از زمان اضمحلال کیمیاگری، میل از حوزه علوم کنارگذاشته شده است.
برخی تلاش کردهاند از طریق درخواست پر کردن پرسشنامه از مراجع و گرفتن آزمونهای استاندارد گوناگون پیش، هنگام و پس از درمان جهت ارائه ملاکهای «عینی»برای ارزیابی پروسههای رواندرمانی روانشناسی را علمی کنند. [علیرغم] اهمیتی که اطلاعاتی از این دست درباره بهبودی یا عدم بهبودی آنالیزانها برای مقالاتی از جنس گزارش مصرفکننده دارند، چیزی در باب موقعیت شناختشناسانهی[4] خود روانکاوی پیش نمیکشند. در عوض روانکاوی را به جایگاه نظرسنجی افکار عمومی تنزل میدهند.
حال آنکه هر حوزهای از پژوهش میتواند اطلاعات آماری تولید کند (مثلا تاثیر تبلیغات بر بینندگان تلویزیون یا میزان محبوبیت کاندیداهای ریاست جمهوری یا واکنش بازدیدکنندگان باغوحش)، جنبهی علمی روانکاوی مربوط به روانکاوی از صورتبندیهای پروسه روانکاوانه در واژگان نوع خود ـ یعنی نظریه تجریدیـ صورت میگیرد. هر آن[5] یا تحرکی در درمان روانکاوانه، میتواند ذیل عناوینی همچون همانندسازی، بیگانگی، جدایی[6] و غیره فهم شود که خودِ همین اصطلاحات نیز در درون نظریه روانکاوی فرمولبندی و بسط یافتهاند.
این شکل از صوریسازی ـ که لکان تا جایی پیش میرود که شکلی از دستگاه ریاضیاتی جبر[7] را برای صورتبندی برخی از وجوه تجربه روانکاوانه (S1 و S2 نماینده اولیهترین ماتریکس زبان، S خط خورده برای سوژه منقسم به خودآگاه و ناخودآگاه، a برای علت میل و غیره) ارائه میدهد ـ بنیانگذار شکلی از ریاضیوار کردنی است که سنجشپذیر نیست اما «فرمولها» یا صورتبندیهایی محدودکننده دراختیار مینهد که تجربه [روانکاوانه] را به ضروریات روانکاوانهاش تقلیل میدهد و به افراد اجازه میدهد تا شکلهای گوناگون رواندرمانی و روانکاوی را مقایسه کرده، خروجی آنها را پیشبینی و روش آنان را نقد کند.
با این حال نقد روششناسی، نیازمند نظریهای تکاملیافته از اهداف روانکاویست. فیزیک و شیمی میتوانند فارغ از اهداف پیش روند. نظریهبازی ـ «علوم حدسی[8]» که لکان روانکاوی را واجد بیشترین قرابت با آن میدانست ـ با هدفی میآغازد اما هدفی سادهانگارانه و ایستا: پیروز شدن . روانکاوی یک عمل است و عمل بودنش مستلزم کردمانی است که در آن اهداف و نظریه، پیوسته برهمکنش داشته باشند. این چیزی است که لکان پیشکش میکند و در تاریخ روانکاوی کاملا نادر است: تلاشی پایا و هرچه بیشتر در جهت وارسی اهداف روانکاوی مبتنی بر پیشرفت در نظریه و ایجاد هرچه بیشتر نظریهپردازی با محوریت دیدگاههای تجدیدنظر شده از اهداف روانکاوی.
اهداف روانکاوی در پسزمینه محو شدهاند؛ آنان مبرهنتر و شهرهتر از آنی به نظر میآیند که موضوع بحثی ضروری باشند. برای قاطبه روانکاوان روانکاوی به دنبال تسکین سمپتومهای بیماران و بازسازی آنان با واقعیت اجتماعیست. با این وجود نه فروید و نه لکان چنین اهدافی را نمیپذیرفتند و بر آنان صحه نمیگذاشتند. از نظر لکان اهداف روانکاوی ارتباط زیادی دارد با خود نظریه روانکاوی و نیز مخمصهی مراجع. اگر آنالیزان متحمل این است که او هیچگاه آنچه را که میخواهد به دست نمیآورد چرا که همواره چوب لای چرخ کارهایش میکند، گرههای میل او بایستی گشوده شوند. اگر این کار منجر به رضایت او نمیشود شاید همین متضمن چیزی درمورد طبیعت خود میل است؛ یعنی همین که میل فاقد ابژه است و در عوض به دنبال ابقا و پیشبرد خویش است: میل بیشتر و بیشتر. با این حال در فانتزی سوژه بر ابژهای بخصوص تثبیت شدهاست که میل او را بر میانگیزد. این تثبیت قرار است چگونه دگرگون شود؟ روانکاو میبایست با توجه به آن ابژهای که علت میل آنالیزان است بر چه هدفی استوار باشد؟ قرار دادن ابژهای جدید به جای آن (آیا اصلا قابل تعویض هست؟) یا به عبارتی حفظ ساختار بنیادین آن فانتزی و در عین حال جایگزینی ابژه آن با ابژهای دیگر و دستنخورده رها کردن [خود مقوله] تثبیت؟ [یا] تغییر تمام و کمال رابطه سوژه-ابژه، به معنی پیکربندی مجدد فانتزی؟ دگرگونی یا چرخاندن فانتزی ـ یعنی قراردادن سوژه در جایگاه ابژه ـ به چه میانجامد؟ به سوژهای میلورز. و آیا چنین حالتی از آرزومندی[9] خالص همان لازمهای نیست که آنالیزان برای جلوگیری از [افتادن در] دام همانندسازی بدان نیاز دارد تا با روانکاو همانندسازی نکرده و سعی در شبیه او شدن نکند؟
با صورتبندی فانتزی به مثابه یک رابطه (◊) میان سوژه ($) و آن ابژهای که (a) علت میل اوست (a ◊$) لکان میتواند تصریح کند که روانکاو چگونه میتواند از نقش دیگری بزرگِ[10] قضاوتکننده و همهچیزدان و منبع تمام ارزشهای اجتماعی دوری جوید و درعوض نقش ابژه a (ابژه علت میل) را بازی کرده و تغییری را در فانتزی او سامان دهد. با معرفی سه نظم پندارین، نمادین و هستا[11]، لکان موفق میتواند سه موقعیت ممکن از روانکاو را ـ دیگری بزرگ، دگرمن[12] و ابژه a ـ در رابطه تحلیلی تمیز داده و با تحلیل تاریخچههای موردی در ادبیات روانکاوی که در آنها به وضوح دو نوع نخست اتخاذ شدهبودند، انواع خطرات آن دو گونه را برجسته سازد. این پیشرفت نظری به خودی خود هدف روانکاو را وضوح میبخشد و به او اجازه میدهد در جایگاه ابژهa ، جایگاه آرزومندی، بهتر مانور دهد.
در کار لکان نظریه، از اهداف و کار روانکاوی خبر میدهد و برعکس. اگر عملگرایی به معنی همنوایی با واقعیات و هنجارهای سیاسیُ، اقتصادی و اجتماعیست، روانکاوی در اهداف خود عملگرا نیست. روانکاوی کردمانی است از ژوئیسانس و ژوئیسانس هرچیزی است جز عملی[13]. روانکاوی نیازهای سرمایه، شرکتهای بیمه سلامت، مراقبت سلامت اجتماعی، نظم عمومی و «روابط بالغانه پخته» را نادیده میگیرد. تکنیکهایی که روانکاوی باید از آنها استفاده کند تیشه به ریشه اصل «وقت طلاست[14]» و ایدههای پذیرفته شدهای همچون «رفتار حرفهای» میزند. در حالی که در جامعه ما از درمانگران [تحلیلی] انتظار میرود جوری رفتار کنند که به نفع مراجعان باشد (آنچه که در لحظه تاریخی بخصوص از نظر اجتماعی قابل قبول) در عوض روانکاوان همنوای اروس[15] آنالیزان عمل میکنند.
منبع
Feldstein, R., Fink, B., & Jaanus, M. (Eds.). (1994). Reading seminar XI: lacan’s four fundamental concepts of psychoanalysis: The Paris seminars in english. State University of New York Press.
[1] در تقسیم بندی علوم به علوم طبیعی و علوم صوری همچون جبر و ریاضیات و علوم کامپیوتر علوم سخت گفته میشود. این تقسیم بندی بر روش شناسی علوم هم استوار است.
[2] Praxis
[3] Aims
[4] Epistemological
[5] Moment
[6] Separation
[7] Algebra
[8] Conjectural sciences
[9] Desirousness
[10] Other
[11] Real
[12] Other
[13] Practical
[14] Time is money
[15] Eros