این مقاله ترجمهی مقالهای با عنوان «این تریگر[1] است!» آیا زبانِ درمانی نحوه صحبت ما درباره خودمان را تغییر میدهد؟ به تالیف النور مورگان است.
امروزه در مکالمات روزمره عباراتی مانند «تریگر» «سمی[2]» و «خودشیفته» استفاده میشود. آیا اینها صرفاً روانشناسی عوامانه است یا در دنیای پیچیده ابزارهای مفیدی هستند؟
اگر زبان مورد استفاده در اینترنت شاخص قابل اعتمادی باشد، به نظر میرسد ما از نظر روانشناختی روشنبینتر[3] از همیشه هستیم.. درمورد سبکهای دلبستگی مانند صحبت درمورد آب و هوا گفتوگو میکنیم. در مورد مکانیسمهای مقابلهای خود شوخی میکنیم. گاهی فرافکنی میکنیم و گاهی فرافکنی دیگران را تجربه میکنیم. از افراد «سمی» دوری میکنیم. فاجعهسازی میکنیم و نشخوار فکری داریم. [روی دیگران] تشخیص میگذاریم یا برایمان تشخیص میگذارند: OCD، افسردگی، اضطراب، ADHD، خودشیفتگی. مرزها را ایجاد میکنیم، میشکنیم یا سعی میکنیم حفظ کنیم.خودمراقبتی را تمرین میکنیم. میدانیم چگونه gaslighting را تشخیص دهیم. با کار عاطفی[4] خود در ارتباط هستیم. برانگیخته تریگر شدهایم. در حال پردازش ترومای خود هستیم. ما کار را انجام میدهیم.
زبان اتاق درمان از دیرباز در فرهنگ عامه رسوخ کرده است. اصطلاحات رایجی مانند «سرکوب»، «انکار»، «لغزش زبانی»، «هیستری» و «کودک درونی» همگی به فروید باز میگردند. اما در حدود یک دهه گذشته، با گسترش فراگیر شبکههای رسانههای اجتماعی، زبانی جدید و به ظاهر پیچیده وارد زبان جامعه مدرن شده است. برخی آن را زبانِ درمانی[5] مینامند. یا روانشناسی عوامانه[6]. اما با وجود رواج این زبان، اختلاف برانگیز است.
ماه گذشته، زمانی که سارا بردی، شریک سابق جونا هیل[7]، پیامهای متنی را در مورد «مرزهای» خود (بدون «موجسواری با مردان»، بدون دوستی با «زنانی که در موقعیت ناپایدار هستند» و بدون سلفی با مایو) به اشتراک گذاشت، گفتمان آنلاین با تحقیر همراه شد. بسیاری استدلال میکردند که زبان جونا که از خود راضی است، سلاحی برای استفاده از زبانِ درمانی است؛ استفاده از اصطلاحات «متخصصانه» برای کنترل رفتار سارا.
اگر اغلب آنلاین باشیم و با دنیای سلامتی، خودیاری یا روابط در رسانههای اجتماعی درگیر باشیم، زبان درمانی زبان اول ماست. در اینجا، الگوریتمها ما را از محتوای بیپایانی توسط مربیان و دیگر متخصصان خودخوانده تغذیه میکنند که به ما میآموزند چگونه با تریگر شدن کنار بیاییم. چگونه یک خودشیفته را شناسایی کنیم. چگونه در روابط «حضور داشته باشیم»؛ چگونه یک مرز را حفظ کنیم و بسیاری موارد دیگر. با هر اسکرول، یک آموزش جدید در روانشناسی انسانی. اما واقعا چه چیزی یاد میگیریم؟
در حدود یک دهه گذشته، یک گفتمان زبانی و به ظاهر پیچیده بر زبان جامعه مدرن جاری شده است.
دکتر جاناتان شیدلر، روانشناسِ دانشگاه کالیفرنیا، سانفرانسیسکو، میگوید: « به دلیل ماهیت انسانیمان، ما استاد دور شدن از جنبههای دشوار زندگی عاطفی هستیم». «یکی از راههایی که از خود فاصله میگیریم، از طریق کلمات است. آنچه اکنون داریم، زبانی شبیه به روانشناسی عامهپسند است که پر از کلیشهها، مفاهیم انتزاعی و عبارات پیچیده است و با صحبت کردن از صمیم قلب تفاوت بسیاری دارد.»
به باور شیدلر، زبانِ درمانی مدرن «در واقع محصول تأمل و بررسی نیست». او میگوید در روان درمانی «همیشه از کلیات به سمت جزئیات حرکت میکنیم». افراد اغلب چیزی کلی یا انتزاعی میگویند و یک درمانگر خوب همیشه از آنها مثال میخواهد. اگر کسی بگوید که استرس داشته، ممکن است بپرسیم: «خیلی خوب، بیشتر در این مورد توضیح بدهید. چطور این استرس را تجربه کردید؟». اگر بیمار از زبانِ درمانی استفاده میکند، هدف این است که او را به سمتی ببریم که بیانش بیواسطهتر و از لحاظ احساسی زندهتر شود».
پلتفرمهایی مانند یوتیوب، اینستاگرام و تیک تاک تعداد بازدیدهای عظیمی برای این مفاهیم انتزاعی جذب میکنند. اگر «gaslighting» را در یوتیوب جستجو کنید، نتیجهی برتر با عنوان «10 نمونه از آنچه gaslighting به نظر میرسد» 3.3 میلیون بازدید دارد. در تیکتاک، هشتگ #نارسیسیسم حدود 3.8 میلیارد بازدید دارد. اگر «triggered» را در اینستاگرام جستجو کنید، موجی از محتوای چندرسانه ای نمایان میشود. میتوانید 10 دقیقه اسکرول کنید و همچنان لیستها، میمها و وبلاگها به شما نمایش داده شوند. حتی اگر تنها بخش کوچکی از بینندگان زبان رایج در فضای آنلاین را وارد مکالمات آفلاین خود کنند، باز هم میتوان تصور کرد که این زبان چطور بهآسانی در آگاهی عمومی به ویژه در میان جوانان، جمعیت اصلی پلتفرمهایی مانند تیکتاک نفوذ میکند.
میتوان گفت که افزایش آگاهی نسبت به پویاییهای روانشناختی و سهولت روزافزون در شناسایی و گفتگو درباره مسائل سلامت روان، بهویژه برای نوجوانان و جوانان مفید است. از منظر تاریخی، سلامت روان برای مدتها در سایه انگ و تابو قرار داشته است. اگر جوانان بتوانند درک آزادتر و واقعبینانهتری از سلامت روان داشته باشند، این ممکن است به کاهش رنجهای انفرادی منجر شود. شاید حتی تاثیر مثبتی بر نسلهای آینده داشته باشد.”با این حال، گسترش این زبانِ خاص، متخصصانی را که با جوانان کار میکنند، نگران کرده است. « من مجبور شدم معنای gaslighting را جستجو کنم.»
کتی در یک مدرسه متوسطه در منچستر زیست شناسی تدریس میکند، و15 سال است که در این مدرسه مشغول به کار است. او به مدت 10 سال معلم بوده است. بر اساس تجربهاش ، مکالماتی که در میان نوجوانان میشنود – و نحوه بیان مسائل برای او – در پنج سال گذشته به طرز چشمگیری تغییر کرده است. او میگوید: «این روزها کلماتی مثل «تریگر شدن»، «gaslighting» و «خودشیفته» را خیلی زیاد میشنوم. نوجوانان از این کلمات برای توصیف همکلاسیها یا معلمان خود استفاده میکنند، بهویژه وقتی احساس میکنند آسیب دیده یا مورد تبعیض قرار گرفتهاند.
او با همدلی توضیح میدهد که چطور مشکلات روابط دوستانه در دوران مدرسه میتواند «مثل پایان دنیا به نظر برسد». او میگوید: « شما میخواهید احساساتشان را به رسمیت بشناسید. چون نوجوان بودن واقعاً سخت است.» اما گاهی به نظر میرسد که که به کلماتی که از رسانههای اجتماعی گرفتهاند، چسبیدهاند. آنها یکدیگر را نادیده میگیرند و گاهی در پذیرش مسئولیت رفتار خود دچار مشکل میشوند، زیرا کلمات قانعکنندهای مانند «تریگر شدن» احساساتشان را به اولویت مطلق تبدیل میکند.
کتی میخواست با نام مستعار از او نقل قول شود. او نگران بود که نظراتش بهگونهای تعبیر شود که انگار قصد دارد استراتژی مقابلهای نوجوانان را در شرایطی که «دنیا علیه آنهاست» از آنها بگیرد ، که البته این نگرانی منطقی بنظر میرسد.
تغییرات اقلیمی بر ذهن آنها فشار میآورد. رسانهها و هنجارهای جنسیتی همچنان فاصلهای میان واقعیتهای زیستهی آنها و آرزوهای آیندهشان ایجاد میکنند.(مردان همچنان بهعنوان افرادی مستقل، خونسرد از نظر عاطفی و در نقشهایی که نمایانگر قدرت هستند، تصویر میشوند؛ در حالی که زنان بهعنوان مراقبان کودکان، خانهدار و پرستار نشان داده میشوند). احساس یک جوان نسبت به خود در زندگی واقعی ممکن است با تصاویری که دریافت میکند مطابقت نداشته باشد و این میتواند باعث ناراحتی روانی یا محدود شدن احساس توانایی او شود. همهگیری، نابرابری اجتماعی، مشکلات اقتصادی و آسیبهای آنلاین باعث افزایش چشمگیر ارجاعات سلامت روان سرویس بهداشت ملی شده است- و این سیستم در حال فروپاشی است. آستانه دریافت کمک متخصص به قدری بالاست که بسیاری از جوانان از دریافت درمان محروم میشوند، که گاهی پیامدهای مرگباری به دنبال دارد. پدیدهی عجیبی است که در حالی که آمار نشان میدهد سلامت روانی جوانان در حال افول است، رسانههای اجتماعی زبانی قانعکننده برای مدیریت زندگیشان فراهم کردهاند.
اما برخی از درمانگران (از جمله خود من و بسیاری از آنها که میشناسم) معتقدند که ماهیت بیانی زبانِ درمانی در واقع آنقدرها هم گویا نیست. این زبان بهسختی با مفهوم واقعی درمان سازگار است؛ یعنی یک رابطه منحصربهفرد بین درمانگر و مراجع، با بافت صمیمی و ویژگیهای خاص خود.
شیدلر بر واژهی «تریگر» تمرکز میکند. برای برخی افراد، گفتن اینکه «عصبانی بودم» یا «ترسیده بودم» بسیار دشوار است. بنابراین لایهای از ابهام در مورد تجربه درونی آنها شکل میگیرد. یکی از اهداف اصلی در درمان این است که از نسبت دادن عوامل ناراحتکننده به بیرون خودداری کنیم.
اگر فقط بگویید «تریگر شدم»، تجربه درونی شما به مسئلهای حاشیهای تبدیل میشود. در درمان معنادار سعی میکنیم این امر را معکوس کنیم. تمام تجربیات ما معنای شخصی پیدا میکند. وظیفهی درمان کاوش در این لایههاست.»
روان درمانگرانی که من از آنها آموزش دیدهام یا تحت نظارتشان بودهام، بسیار کم از زبانِدرمانیای که در رسانههای اجتماعی میبینم استفاده میکنند. نظریه و ادبیات به کار جهت میدهند، اما مکالمات به زبان انگلیسی بسیار سادهتر از آن چیزی هستند که ممکن است تصور کنید. این همان چیزی است که ما تلاش میکنیم در مراجعان ایجاد کنیم: آزادی برای صحبت کردن ساده و مستقیم.
بر اساس تجربه من، برخی از مراجعین جوانتر کلماتی مانند «تریگر شدن»، «gaslighting»، «خودشیفتگی» و تشخیصهای قاطعانه از «اختلالات شخصیتی» دیگران به جلسات آمدهاند. گاهی به نظر میرسد که نام بردن از احساساتی مثل ترس یا خشم برایشان دشوار است. تنها رسانههای اجتماعی بر زبان آنها تاثیر نمیگذارد، بلکه برنامههای نمایش واقعی مانند «Love Island»، «Love is Blind» و «Married at First Sight»نیز موثرند. (برایم جالب بود که اصطلاح «gaslighting» در فصل آخر MAFS چقدر به کار رفته بود؛ نمایشی که بیشتر از آنچه بخواهم اعتراف کنم وقتم را گرفت.)
ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا به لایههای زیرین استفاده از این اصطلاحات – که ممکن است به عنوان یک مکانیسم دفاعی توصیف شود – برسیم و تجربیات عاطفی عمیقتر و آسیبپذیرتر فرد را کاوش کنیم. این فرآیند نیازمند ایجاد یک رابطهای امن و مبتنی بر اعتماد است. اما اغلب وقت کافی برای آن نداریم.
برای بسیاری از افراد، درمان طولانی مدت مقرون به صرفه نیست. در بریتانیا، اگر توانایی پرداخت هزینههای درمانی خصوصی را ندارید، حمایت از سلامت روان در سرویس بهداشت ملی اغلب توسط یک قرعهکشی کدپستی انجام میشود و به شش تا هشت جلسه درمان شناختی رفتاری محدود میشود. درمان کوتاه مدت میتواند برای برخی افراد موثر و معنادار باشد. اما درمان عمیق اغلب یک امتیاز لوکس به شمار میآید. شاید این توضیح دهد که چرا ماهیت اعترافگونهی زبانِ درمانی برای برخی از ما آزاردهنده است. ممکن است به نظر برسد استفاده از این زبان سلطه جویانه است؛ نوعی حراست از رنج توسط افرادی از طبقه متوسط سفیدپوست که نسبت به دیگران کمترین رنج را تجربه میکنند.
یاد رشته توییتی در توییتر در سال 2019 افتادم که در آن فردی الگویی ارائه داده بود برای پاسخ دادن به دوستی در بحران، زمانی که احساس میکنید نمیتوانید کمکی به او کنید. در آن [رشته توئیت] آمده بود: «سلام! خیلی خوشحالم که با من تماس گرفتی، راستش الان ظرفیت من پره/در حال کمک به فرد دیگهای هستم که در بحران قرار داره/یا دارم با مسائل شخصی خودم دست و پنجه نرم میکنم، و فکر نمیکنم بتونم فضای مناسبی برای تو ایجاد کنم، میتونیم به جای الان در [تاریخ یا زمانی دیگه] ارتباط بگیریم؟/آیا کسی دیگهای هست که بتونی باهاش صحبت کنی؟» این زبان بهطور گسترده مورد تمسخر قرار گرفت و بسیاری اشاره کردند که چقدر این فرد تلاش کرده تا از دوستش که در بحران بوده فاصله بگیرد.
به باور شیدلر، نوع زبانِ درمانی که در فضای آنلاین از آن اشباع شدهایم، شدیداً مخرب است: او میگوید: « این زبان ما را از تجربیات درونیمان دور میکند، در حالی که وانمود میکند خلاف این را انجام میدهد». ممکن است بگوییم این زبان به مردم کمک میکند تا ذهنیت روانشناختیتری داشته باشند. اما او معتقد است که «در واقعیت، این زبان نتیجهای کاملاً برعکس دارد». “احتمالاً این درست است که وقتی سریعاً به دیگران میگوییم با بیان چیزی که با آن موافق نیستیم ما را gaslighting میکنند، فضای کمی برای خودآگاهی یا پذیرش مسئولیت باقی میماند . (جالب است بدانید که این اصطلاح از فیلمی در دهه 1940 میآید، نه ادبیات روانشناسی.) یا اگر تعارض را با «سوءاستفاده[8]» اشتباه بگیریم.
موضع من دربارهی استفادهی غیررسمی از زبانِ درمانی بارها تغییر کرده است. هنوز دقیقاً نمیدانم چه نظری دارم، جز اینکه زیاد به آن فکر میکنم. در یک موسسه خیریه کار کردهام که به بازماندگان سوء استفاده جنسی و خانگی درمان ارایه میکند. بسیاری از مراجعانم با اثرات مشکلات اقتصادی و دشواریهای سیستم خدمات رفاهی دست و پنجه نرم کردهاند، در حالی که با مشکلات سلامتی مزمن که آشفتگی عاطفی آنها را تشدید میکند، زندگی میکنند. به همین دلیل، از به کار بردن بیپروای واژه «تروما» ناراحت میشوم. پس از دیدن ویرانی اعتیاد، از میمهای کنایه آمیز اینستاگرامی درباره نوشیدن الکل احساس ناراحتی میکنم. همچنین مشاهده کردهام که افراد هنوز هم بیشتر تمایل دارند ناراحتیهای خود را کوچک جلوه دهند تا اینکه آن را بزرگنمایی کنند.
با استفاده گسترده از مفهوم «تریگر» (که از درمان اختلال استرس پس از سانحه گرفته شده) و درک فرهنگی رو به افزایش که میگوید باید به هر قیمتی از تریگر شدن اجتناب کنیم، مشکل دارم. ین در تضاد با قویترین روش مبتنی بر شواهد برای درمان تروما است: کمک به فرد، بهآرامی و با دقت، برای گسترش تحمل احساساتش، چه در حضور درمانگر و چه در دنیای بیرون.
اما نوشتن اینها مرا به فکر فرو میبرد: با چه حقی میتوانم ادعای مالکیت بر واژههای خاصی داشته باشم؟ زبان شفا یا بقا برای هرکسی متفاوت خواهد بود. این امری پیچیده است.
اگر کسی بگوید که همهگیری باعث آسیب روانی او شده، آیا این بیاعتبار است؟
بدون شک، رسانههای اجتماعی نقشی در کاهش احساسات انسانی به عبارات مرتب و قابل اشتراک دارند. ما تشویق میشویم که دوستان، خانواده یا معشوقههای خود را با استفاده از زبانی که ظرافت و بافت موقعیتی را نادیده میگیرد، آسیبشناسی کنیم. احتمالاً از «صحبت کردن از صمیم قلب» که شیدلر به آن اشاره میکند، جلوگیری میکند. این زبان شاید به ما کمک کند وقتی آسیب دیدهایم یا ترسیدهایم، احساس قدرت بیشتری داشته باشیم. اما وقتی به کسی برچسب میزنیم، درد و ترس کجا میرود؟
مطمئن نیستم که درمورد برخی از زبانهای دیگر چه دیدگاهی دارم. اگر کسی بگوید که تحت تأثیر همه گیری آسیب دیده است – به دلیل انزوا، مراقبت از افراد در حال مرگ، از دست دادن عزیزان، ورشکستگی مالی، کووید طولانی – آیا این ادعا بیاعتبار است؟ اگر یک جوان به دلیل اینکه والدینش به سختی میتوانند قادر به تأمین غذای او هستند، یا به خاطر هویتش در جهانی که به نظر میرسد پذیرای آنچه میخواهد باشد نیست، درگیر مشکلات است، آیا استفاده از این زیان درمانی مناسب به او کمک نمیکند که احساس کند عاملیت بیشتری دارد؟
یک تجربهی مثبت از درمان میتواند به رشد و شکوفایی فرد کمک کند. همچنین این تجربهای است که بسیاری از ما ممکن است برای دسترسی به آن با چالش روبرو شویم. با این حال، مفاهیم دنیای درمان همچنان بهعنوان شیوهای برای «درست» بودن با خودمان و دیگران مطرح میشود. زبان درمانی ممکن است آزاردهنده و خسته کننده باشد و همچنین مانع از بیان واقعی احساسات شود. شاید حتی پیامدهای مخربی داشته باشد. اما چنین پدیدهی فراگیری به چیزی بیش از سوءظن نیاز دارد.
آیا گسترش این زبان میتواند نشاندهنده یک اشتیاق جمعی برای چارچوبی باشد که به ما در گفتگو درباره وجودمان در جامعه مدرن کمک کند؟ یعنی تلاشی برای یافتن آرامش، هدفمندی و احساس ارتباط، در حالی که نیروهای ساختاری بسیاری در تضاد با یکدیگر هستند و زندگی را دشوارتر میکنند. پاسخ روشنی وجود ندارد، جز این: زندگی در این جهان را آسانتر کنید. اما احتمالاً یک درمانگر به شما خواهد گفت که این فقط یک نوع تفکر جادویی است.
منبع:
Morgan, E. (2023, August 20). ‘That’s triggering!’ Is therapy-speak changing the way we talk about ourselves? The Guardian. Retrieved from https://www.theguardian.com/society/2023/aug/20/triggered-toxic-narcissist-are-you-fluent-in-therapy-speak
Photo: At the Antiques Dealer (1912) by Carl Johann Spielter (German, 1851-1922)
ویراستار علمی: بهار آیتمهر
[1] Trigger
[2] Toxic
[3] Enlightened
[4] Emotional labour
[5] Therapy-speak
[6] Psychobabble
منظور اصطلاحات روانشناسانهای هستند که در ظاهر به نظر عمیق میآیند اما در حقیقت فاقد محتوای علمی و عملی معتبر میباشند.
[7] بازیگر و فیلمساز آمریکایی
[8] Abuse