اکنون که تحلیلگران به جایگزینی محتوای آشکار رؤیا با معنای کشفشده از طریق تفسیر آن عادت کردهاند، بسیاری از آنان مرتکب اشتباهی دیگر شدهاند که با همان لجاجت به آن چسبیدهاند. آنها سعی میکنند جوهرهی رؤیاها را در محتوای نهفته آن بیابند و در این راه، تمایز میان افکار نهفته رؤیا[1] و فرآیند کار رؤیا[2] را نادیده میگیرند. در واقع، رؤیاها چیزی جز شکل خاصی از تفکر نیستند که تحت شرایط حالت خواب امکانپذیر میشوند. این «کار رؤیا» است که آن شکل را خلق میکند، و تنها این فرآیند است که جوهر رؤیاپردازی را تشکیل میدهد (توضیحی برای ماهیت منحصر به فرد آن).
پانوشت کتاب «تفسیر رؤیاها» (افزودهشده در سال ۱۹۲۵، صفحات ۶۴۹-۶۵۰)
در این پانوشت، که بیستوپنج سال پس از انتشار اولیه کتاب «تفسیر رؤیاها» افزوده شده، فروید به دو نوع اشتباه رایج در میان تحلیلگران هنگام تفسیر رؤیاها اشاره میکند. اولین اشتباه (که بیشتر در روزهای ابتدایی روانکاوی دیده میشد) این است که اهمیت زیادی به محتوای آشکار رؤیاها داده میشود (یعنی به آنچه که واضح و سطحی است، بیش از حد توجه میشود). رؤیا یک نوع پوشش است، بنابراین تفسیر باید از محتوای آشکار فراتر رفته و به هسته نمادین آن دست یابد. با این حال، اشتباه دیگر (که بیشتر در تحلیلهای متأخر دیده میشود) این است که خیلی سریع به سمت محتوای نهفته رؤیا میروند (چیزی که روی سطح آشکار نیست، اما در زیر سطح، مانند هیولایی از اعماق تاریک، پنهان شده است). نکته اصلی این است که رؤیا را نه صرفاً بر اساس محتوای آشکار آن و نه فقط بر اساس محتوای نهفتهاش ببینیم، بلکه فرآیندهایی را درک کنیم که از طریق آنها رؤیا شکل میگیرد. به عبارت دیگر، تحلیل رؤیاها باید با چیزی که فروید آن را «کار رؤیا» مینامد، درگیر شود. بنابراین، تحلیل بیشتر به فرآیند توجه دارد تا به محتوا، زیرا این فرآیند است که عملکرد ناخودآگاه را آشکار میکند. فروید چهار جنبه اصلی را برای «کار رؤیا» برمیشمارد، که از طریق آنها آرزوهای پنهان بیان میشوند. این چهار جنبه توضیح میدهند که چگونه آرزوها و تمایلات به شکل ناخودآگاه ساختار مییابند و سازماندهی میشوند.
چهار جنبه کار رؤیا
۱) تراکم [3]: بسیاری از ایدههای مختلف را در یک عنصر واحد فشرده میکند. به عبارت دیگر، چندین فکر یا تصویر نهفته در یک تصویر یا نماد واحد در رؤیا ظاهر میشوند.
۲) جابجایی [4]: یک عنصر نهفته را با اشارهای پنهان و غیرمستقیم جایگزین میکند، به طوری که تأکید روانی از یک عنصر مهم به عنصری نسبتاً کماهمیت منتقل میشود.
۳) ملاحظات بازنماییپذیری [5] (یا شکلپذیری): افکار را به عناصر بصری تبدیل میکند. برای مثال، جمله «من در یک برج بالای جمعیت بودم» ممکن است به این معنا باشد که «من از نظر فکری بر دیگران برتری داشتم[6].»
۴) بازنگری ثانویه [7]: محصول تحریفشده کار رؤیا را به چیزی منسجم و نسبتاً قابل فهم تبدیل میکند. این فرآیند باعث میشود رؤیا به شکلی منظمتر و داستانگونهتر به نظر برسد.
این جنبههای کار رؤیا، مجموعهای از افکار نهفته (ناخودآگاه) را به محتوای آشکار رؤیا تبدیل میکنند، که در واقع نسخهای پوشیده و تغییر یافته از آن افکار است.
تراکم
تی.اس. الیوت در پانوشتی از شعر بسیار رؤیاگونهاش، «سرزمین هرز»، نقش «شخصیت» تیرسیاس[8] را توصیف میکند. او میگوید:
«تیرسیاس، هرچند تنها یک تماشاگر است و به راستی یک «شخصیت» محسوب نمیشود، اما مهمترین فرد در شعر است، زیرا همه عناصر دیگر را به هم پیوند میدهد. همانطور که تاجر یکچشم، فروشنده کشمش، درون ملوان فینیقی محو میشود و ملوان فینیقی نیز کاملاً از فردیناند، شاهزاده ناپل، متمایز نیست، همه زنان در این شعر یک زن هستند و دو جنس در تیرسیاس به هم میپیوندند.»
شیوهای که الیوت این شخصیتها را بهعنوان عناصری که در هم «محو» میشوند توصیف میکند و نقش تیرسیاس را بهعنوان کسی که همه عناصر دیگر را به هم پیوند میدهد، بهطور مستقیم یادآور توصیف فروید از فرآیند تراکم در کار رؤیا است. در واقع، این دقیقاً همان وضعیتی است که در رؤیاها مشاهده میشود. به نظر من، اشاره الیوت به اینکه «همه زنان یک زن هستند» به شکلی مشکوکانه به مثال فروید از یکی از رؤیاهای خودش شباهت دارد، که از آن برای توضیح چگونگی عملکرد تراکم استفاده میکند. این رؤیا بهدلیل اینکه فروید آن را بهعنوان «یک رؤیای نمونه» در کتاب «تفسیر رؤیاها» تحلیل کرده، بسیار مشهور شده و بهعنوان «رؤیای تزریق ایرما» شناخته میشود. این چیزی است که فروید درباره آن میگوید:
«شخصیت اصلی در محتوای رؤیا، بیمارم ایرما بود. او با ویژگیهایی که در زندگی واقعی داشت ظاهر شد و بنابراین، در نگاه اول، خودش را نمایندگی میکرد. اما موقعیتی که در آن او را نزدیک پنجره معاینه کردم، از شخص دیگری گرفته شده بود؛ زنی که، همانطور که افکار رؤیا نشان میدادند، میخواستم بیمارم را با او جایگزین کنم. از آنجا که ایرما در رؤیا دارای غشای دیفتری بود، که اضطراب من درباره دختر بزرگم را به یاد میآورد، او (ایرما) نماینده آن کودک بود و در پشت او، بهدلیل داشتن نامی مشابه با دخترم، چهره بیمار دیگری که بر اثر مسمومیت درگذشته بود، پنهان شده بود… او به زن دیگری تبدیل شد که من زمانی معاینه کرده بودم و از طریق همین ارتباط، به همسرم نیز اشاره داشت.» (صفحه ۳۹۹)
بنابراین، توضیح فروید درباره کار تراکم نشان میدهد که یک شخصیت واحد میتواند به یک تصویر جمعی تبدیل شود که اغلب عناصر متضاد را در خود ترکیب میکند. «ایرما به نماینده همه این چهرههای دیگر تبدیل شد که در فرآیند تراکم قربانی شده بودند» (صفحات ۳۹۹-۴۰۰). به این ترتیب، مشخص میشود که محتوای آشکار رؤیا کوچکتر از محتوای نهفته آن است؛ این نوعی ترجمه فشرده[9] است، بسیار شبیه به شعر «سرزمین هرز» الیوت، که قبل از انتشار به شدت کوتاه شد. تصویر واحدکننده[10] (تیرسیاس یا ایرما) نماینده یکی از نقاط تلاقی بسیاری از زنجیرههای تداعی پنهان است.
تراکم زمانی رخ میدهد که عناصر نهفتهای که ویژگی مشترکی دارند، در محتوای آشکار رؤیا ترکیب شده و به وحدتی یکپارچه بدل میشوند. فروید تأکید میکند که این فرایند را میتوان به ساختن یک مفهوم جدید تشبیه کرد؛ مفهومی که از اشتراکات میان افراد، اشیا یا مکانهای مختلف شکل میگیرد. این مفهوم موقتی، هستهی خود را از همین عنصر مشترک میگیرد. در واقع، این فرایند بهنوعی آفرینش تخیل[11] است که میتواند عناصر نامتجانس را در یک وحدت عجیب و جدید به هم پیوند دهد. فروید اشاره میکند که تخیلِ «خلاق» قادر به اختراع چیزی کاملاً جدید نیست، بلکه صرفاً میتواند اجزای ناهمخوان را در ترکیبی تازه کنار هم بگذارد. کار رؤیا افکار را (که ممکن است نامقبول و ناپذیرفتنی باشند، اما در عین حال از لحاظ ساختاری صحیح و دقیق بیان شدهاند) به صورتی دگرگونشده در میآورد.
در نتیجه، از طریق تراکم، میتوان دو جریان فکری کاملاً متفاوت در سطح نهفته را در یک رؤیای آشکار ترکیب کرد. اما در این میان، هیچ رابطهی مستقیمی میان عناصر رؤیای نهفته و رؤیای آشکار باقی نمیماند؛ این فرایند، ترجمهای واژهبهواژه یا نشانهبهنشانه نیست، بلکه نوعی تغییر شکل بنیادین است.
جابجایی
«سانسورِ رؤیا[12] تنها زمانی به هدف خود دست مییابد که موفق شود مسیر بازگشت از اشارههای پنهان به چیز واقعی را غیرممکن سازد.»
عناصری که در محتوای آشکار رؤیا (خود رؤیا) برجسته به نظر میرسند، از منظر افکار رؤیا (آرزوی تحریفشده) معمولاً اهمیت چندانی ندارند. در واقع، ممکن است جوهرهی اصلی افکار نهفته رؤیا در متن رؤیا اصلاً بازنمایی نشود. جابجایی به این معناست که تأکید، اهمیت، یا شدت یک ایده میتواند از آن جدا شده و به ایدههای دیگری منتقل شود که در ابتدا از شدت و برجستگی اندکی برخوردار بودند اما از طریق زنجیرهای از تداعیها با ایدهی نخست مرتبطاند. در این فرایند، انرژی روانی از مسیرهایی که سانسور اجازهی عبور میدهد، جاری میشود و در نتیجه، معنای نهفتهی رؤیا در پردهای از ابهام باقی میماند.
برای آنکه جابجایی در رؤیا رخ دهد، نیازی به شباهت موضوعی میان عناصر جایگزینشده و عناصر اصلی نیست. در واقع، جابجاییها با استفاده از اشاراتی جایگزین میشوند که نه از حیث معنا بلکه از طریق تداعیهای خارجی و نامعمول، مانند شباهتهای صوتی یا ابهامهای کلامی، با ایدهی اولیه پیوند دارند. از همین رو، این اشارات غالباً چنان با عناصر جایگزینشده فاصلهی معنایی دارند که در نگاه نخست، قابلفهم به نظر نمیرسند. فروید در اینباره میگوید: «وقتی این اشارات رمزگشایی شوند، تفسیر آنها ممکن است همانند یک شوخی بیمزه یا توضیحی کاملاً تحمیلی و نامرتبط به نظر برسد». اشارههایی که جابجاییها را تسهیل میکنند، شبیه به آرایههای ادبی مجاز مرسل[13] هستند؛ آنها از عوامل تصادفی یا مجاورتی بهصورت فرصتطلبانه استفاده میکنند و این کار، بازگشت به منشأ اصلی شدت نگرانکننده را دشوارتر میسازد. این اشارهها تا حدی شبیه به اصطلاحات قافیهدار کوکنی (cockney rhyming slang) عمل میکنند، که در آن کلمات با عبارات قافیهدار جایگزین میشوند و درک معنی اصلی را پیچیده میکنند. این سبک رمزگذاری در زبان انگلیسی احتمالاً نخستین بار توسط مجرمان یا زندانیان ابداع شد، تا بتوانند در حضور نگهبانان زندان یا مأموران پلیس تازهتأسیسِ عصر ویکتوریایی، بهگونهای سخن بگویند که قابلدرک نباشد. به همین ترتیب، ناخودآگاه نیز به شیوهای پنهان سخن میگوید تا از نظارت «قانون» بگریزد. در این نظام زبانی، از واژههایی استفاده میشود که ظاهراً هیچ ارتباطی با معنای موردنظر ندارند.
فرایند جایگزینی در اصطلاحات عامیانهی لندنی در دو گام انجام میشود: نخست، دو واژهای که در ارتباط با یکدیگرند انتخاب میشوند (مانند fish-hook)، که در آن، واژهی دوم (hook) با واژهی موردنظر همقافیه است (book). سپس، تنها واژهی نخست (fish) بهعنوان جانشین برای واژهی هدف (book) بهکار میرود. همانطور که همیشه در محور مجاز مرسل (metonymic axis)، زمینه و بافت (context) متن از اهمیت بالایی برخوردار است، بنابراین از مخاطب انتظار میرود که با استفاده از خلاقیت خود، استنباطهای لازم را انجام دهد. به عنوان مثال، عبارت زیر را در نظر بگیرید:
«’Allo me old china – wot say we pop round the Jack.»
این عبارت به این معناست: «سلام رفیق قدیمی [china-plate]، نظرت چیه سری به بار [Jack-Tar] بزنیم.»
در این اصطلاحات، کلمهای که برای «wife، همسر» استفاده میشود، اغلب «trouble، مشکل» (از trouble-and-strife) است و «kids، بچهها»، « teapot، قوری» (از teapot-lids) نامیده میشوند. این اصطلاحات ممکن است خندهدار به نظر برسند، و این دقیقاً همان چیزی است که باید باشد، زیرا یک جابجایی ناخودآگاه نیز باید پس از رمزگشایی، به همین شکل عجیب و غیرمنطقی به نظر برسد. آنچه در اینجا اهمیت دارد، این است که وقتی رمز جابجایی در رؤیا گشوده میشود، نتیجه میتواند مضحک به نظر برسد و دقیقاً همین امر، بخشی از مکانیسم پوشش[14] ناخودآگاه را تشکیل میدهد.
برای نمونه، فردی رؤیایی را گزارش کرد که در آن، در محل کارش با یک آتشنشان برخورد کرده و رابطهای پرشور میان آنها شکل گرفته بود. از آنجا که یکی از همکاران او Sam نام داشت، پیشنهاد کردم که شاید این رؤیا، اشارهای به میل ناآگاهانهی او برای برقراری رابطه با این همکار باشد، و این جابجایی از طریق تداعیِ «Fireman Sam» (یک برنامهی تلویزیونی محبوب کودکان) صورت گرفته است. آتشنشانی که در رؤیا ظاهر شده بود، هیچ شباهتی به Sam نداشت و فرد موردنظر نیز این تفسیر را قاطعانه رد کرد. بااینحال، مدتی بعد، آن دو چند باری با یکدیگر قرار گذاشتند (گرچه رابطهشان در نهایت شکل نگرفت).
هیچیک از این موارد بهخودیخود به عنوان روانکاوی محسوب نمیشوند، اما نشاندهنده شیوههایی هستند که کار رویا از طریق جایگزینی آرایههای ادبی[15] (یا مَجاز) عمل میکند و همچنین به این موضوع اشاره دارند که زندگی هیجانی ما تا حدی غیرقابلمحاسبه، به روشهای مشابهی شکل میگیرد.
فروید در گفتارهای مقدماتی خود از حکایتی بهره میگیرد تا نشان دهد که جابجایی چگونه اثری از «به بیراهه رفتن» ایجاد میکند:
در روستایی یک آهنگر مرتکب جرمی شد که مجازات اعدام داشت. دادگاه حکم کرد که باید مجازات شود؛ اما از آنجا که او تنها آهنگر روستا بود و وجودش ضروری بود، و از سوی دیگر، سه خیاط در آنجا زندگی میکردند، یکی از خیاطان بهجای او به دار آویخته شد (گفتارهای مقدماتی، 209)
این حکایت نشان میدهد که به دلیل فراوانی خیاطها، حذف یکی از آنها برای روستا فاجعهی چندانی به بار نمیآورد، در حالی که نبود آهنگرِ یگانه، خللی اساسی ایجاد میکرد. بنابراین، خیاط بهعنوان جانشینی قربانیشده[16] جای آهنگر را میگیرد. جابجایی در فرایند ناخودآگاه به شکلی مشابه عمل میکند: اندیشهای که جابجا میشود، میتواند جای خود را به بدیلهایی متعدد و ظاهراً کماهمیت بدهد. با این حال، آنچه امکان بازشناسی این جابجایی را فراهم میسازد، همان چیزی است که فروید آن را تعین چندگانه[17] مینامد.
تعین چندگانه[18]
مفهوم تعین چندگانه، ناخودآگاه فروید را همچون یک «کارخانهی اندیشه» تصویر میکند که به بافندهای خستگیناپذیر شباهت دارد؛ ماکو[19] بیوقفه به این سو و آن سو حرکت میکند و شبکهای پیچیده از تداعیها و جایگزینیها را میآفریند.
فروید نخستین متخصص اعصاب نبود که به این نکته اشاره کرد که سمپتومهای نوروتیک معمولاً دارای چندین علت هستند. با این حال، در اواخر قرن نوزدهم، او از معدود کسانی بود که ادعا میکرد علیت چندگانه[20] قاعده است، نه استثنایی جالبتوجه. او در مطالعاتی در باب هیستری مینویسد:
در اصل، تفاوتی میان این دو حالت نیست: اینکه نشانهای بلافاصله پس از نخستین عامل تحریککننده ظاهر شود، یا اینکه از ابتدا پنهان بماند. در واقع، در اکثر موارد، نخستین تروما هیچ سمپتومی بر جای نمیگذارد، اما ضربهای بعدی، که مشابه همان تجربهی اولیه است، به بروز یک سمپتوم منجر میشود. با این حال، این نشانه بدون همکاری علت نخستین نمیتوانست پدید آید؛ و در تحلیل آن نیز نمیتوان هیچیک از عوامل تحریککننده را نادیده گرفت.
تعین چندگانه به همهی علل تحریککنندهی یک سمپتوم هیستریک اشاره دارد. در اینجا، مفهومی که فروید آن را Nachträglichkeit یا کنش معوق[21] مینامد، مطرح میشود. این مفهوم نشان میدهد که یک علت یا ضربهی اولیه میتواند پس از وقوع خود، و در نتیجهی رویداد مشابهی که در آینده رخ میدهد، بهنوعی فعال شود. این ایده بیانگر نوعی برداشت از زمان است که لزوماً تحت سیطرهی حال حاضر نیست.
بهعنوان نمونه، از دست دادن فردی محبوب میتواند تجربهای تروماتیک باشد که فرد در لحظه، بهطور کامل از آن آگاه نمیشود. اما از دست دادن یک دارایی بیاهمیت در آینده ممکن است اندوه شدیدی را برانگیزد، چراکه این فقدان جدید، ضربهی اولیه را تحت لوای تراژدیِ کوچکتر دوباره فعال میکند. بدین ترتیب، گذشته در آینده تکرار میشود، اما در لباسی متفاوت و از مسیری جابجاشده.
الگوی فرآیند به این صورت است: یک تروما ممکن است در ابتدا تأثیر اندکی داشته یا حتی بیاثر باشد، اما ترومای بعدی از همان نوع، میتواند با فعالسازی تحریک اولیه، منجر به بروز یک سمپتوم شود (فرآیندی که بهطور مداوم تکرار میشود). این الگو، همان چیزی است که فروید در اجبار به تکرار[22] توصیف میکند، یعنی وضعیتی که در آن فرد بهطور ناخواسته موقعیتهای آسیبزا یا ناراحتکننده را بازتجربه میکند.
بعدها در مطالعاتی در باب هیستری، این جوزف بروئر بود که برای نخستین بار اصطلاحی را که به فروید نسبت میداد، به کار برد: «چنین سمپتومهایی همواره بهطور تعین چندگانه شکل میگیرند، اگر بخواهیم از اصطلاح فروید استفاده کنیم.» واژهای که او به کار میبرد، überdeterminiert است.
فروید نیز در همان دوره، اصطلاح مشابهی را بهکار میگیرد: überbestimmt (که بر علیتِ چندگانه بهعنوان تحریککنندهی امر روانی تأکید دارد). در تفسیر رؤیا، این مفهوم تقریباً بدیهی انگاشته میشود. فروید در پرانتزی توضیح میدهد که چرا ممکن است برای یک رؤیا بیش از یک تفسیر وجود داشته باشد: «این دو تفسیر با یکدیگر تناقضی ندارند، بلکه بر یک ساختار دلالت دارند؛ این خود نمونهای است از این واقعیت که رؤیاها، همانند تمام ساختارهای روانشناختی، همواره بیش از یک معنا دارند.» در اینجا، مفهوم معنا باید به ایدهی «علت برانگیزاننده» ارجاع داده شود.
اما بعدها، فروید در بیانی مشهور، که از «فاوستِ» گوته وام گرفته شده است، این مفهوم را روشنتر بیان میکند. او در تحلیل رؤیایی (رؤیای خود)، که در آن واژهی «گیاهشناسی» بهعنوان یک نقطهی گرهای[23] (در فرآیند تراکم) ظاهر میشود، چنین مینویسد:
«در اینجا خود را در کارخانهای از افکار مییابیم، جایی که مانند شاهکار بافنده—
… هزاران نخ با یک پدال به حرکت درمیآیند،
ماکوها به این سو و آن سو پرواز میکنند،
نخها بهطور نامرئی به هم بافته میشوند،
و ترکیبی بینهایت رشد میکند.»
(ترجمه: ب. تیلور)[24]
کارخانه افکار یا منسوجات[25] روان به این شکل توضیح داده میشود: «توضیح این واقعیت بنیادین را میتوان به شیوهای دیگر نیز بیان کرد: هر یک از عناصر محتوای رویا بهصورت «تعین چندگانه» مشخص میشود؛ یعنی بارها و بارها در افکار رؤیا بازنمایی شده است». به عبارت دیگر، یک تیم تولیدی پویا و چندوجهی، که بهطور فعال در حال تولید، ایجاد و تحریک سمپتومها (مانند رویاها، بازیهای زبانی و شوخیها) به شکلی بیپایان است، ناخودآگاه منسوج را بهصورت چندگانه تعین میبخشد.
ملاحظات بازنماییپذیری
فروید میگوید: «ملاحظات بازنماییپذیری شامل تبدیل افکار به تصاویر دیداری است. این ملاحظات جوهرهی شکلگیری رؤیاها را تشکیل میدهند… کار رؤیا، محتوای افکار رؤیا را به مواد خامی از ابژهها و کنشها تقلیل میدهد». برای مثال، بیمعنایی[26] و پوچی[27] در رؤیاها واجد معنا هستند. آنها میتوانند دلالت بر این داشته باشند که «این بیمعناست» یا «این امر پوچ است که…» و غیره. اگر رؤیایی ببینم که همکار نزدیکی که بسیار او را تحسین میکنم اما گاه با او رقابت دارم، در حال سخن گفتن به زبانی نامفهوم و بیمعناست، ممکن است لازم باشد بپذیرم که رؤیا در حال برآورده کردن یک میل ناخوشایند است؛ اینکه او واقعاً سخنان نامفهومی میگوید. به این معنا که تدریس او فاقد وضوح است و مقالاتش انسجام ندارند؛ حتی ممکن است این معنا در رؤیا بهصورت تصویری از او در حال بیرون آوردن نانی نپخته از فر تجسم یابد (در حالی که در واقعیت، کار او دقیق و شفاف است).
بازنگری ثانویه
بازنگری ثانویه به فرآیندی اشاره دارد که طی آن، کار رؤیا برای پنهان کردن تناقضات، از عناصر روایی منسجم استفاده میکند؛ سکانسهای فیلمگونهای که اغلب مستقیماً از تجربههای روزمره گرفته شدهاند، در رؤیا قرار داده میشوند تا از آشکار شدن تناقضهای درونی جلوگیری شود. بهعبارت دیگر، این یک لایهی دوم از پوشش است. لایهی اول، آرزو را از طریق جابجایی و تراکم پنهان میکند؛ در حالی که لایهی دوم، آشکار بودن همین پوشش را مخفی میکند. این فرآیند در زندگی روزمره نیز مشهود است: برای مثال، هنگامی که متن خود را بازخوانی میکنیم، بسیاری از اشتباهات تایپی و املایی را نمیبینیم، زیرا بازنگری ثانویه ما را متقاعد میکند که این اشتباهات اصلاً وجود ندارند.
منطق کتری
فروید نشان میدهد که چگونه رؤیا میتواند گزارههای متناقضی را ارائه دهد که همگی در نهایت به یک میل دلالت دارند. ترکیب تراکم، جابجایی، بازنمایی و بازنگری ثانویه منجر به تولید متنی متناقض میشود؛ متنی که بهصورت همزمان ادعاهای متناقضی را برای یک هدف واحد مطرح میکند.
او برای توضیح این مسئله از تمثیل «منطق کتری» استفاده میکند:
«مردی متهم شد که کتری قرض گرفتهشده از همسایهاش را در حالی بازگردانده که کتری آسیب دیده است. اما او سه دفاع متفاوت و متناقض ارائه داد: اول، اینکه کتری را سالم تحویل داده است؛ دوم، اینکه کتری از ابتدا سوراخ داشت؛ و سوم، اینکه او اصلاً هیچ کتریای از همسایهاش قرض نگرفته است!»
در اینجا، از منظر روانکاوی، آنچه اهمیت دارد تناقضات منطقی نیست، بلکه وجود میلی است که این تناقضات بر آن دلالت دارند.
منبع
این مقاله ترجمهی مقالهی زیر است:
Boston Graduate School of Psychoanalysis. (1900). The dream-work. Retrieved October 30, 2023, from https://bgsp.edu/app/uploads/2014/12/The-Dream-Work.pdf
[1] Latent Dream-Thoughts
[2] Dream-Work
[3] Condensation
[4] Displacement
[5] Considerations Of Representability Or Figurability
[6] I Was In A Tower Above The Audience” Might Mean “I Towered Above The Audience Intellectually.
[7] Secondary Revision
[8] Tiresias
تیرِسیاس در اسطورههای یونان پسر اورس و خاریکلو است. در جوانی دو مار نر و ماده را در حال جفتگیری دید، مار ماده را کشت و بلافاصله به زن تبدیل شد. هشت سال بعد مار نر را کشت و دوباره به ظاهر مرد درآمد (مترجم).
[9] Abbreviated Translation
[10] The Unifying Image
[11] Creation Of the Imagination
[12] Dream-Censorship
[13] Metonymy
در فارسی به «مجاز مرسل» یا «جزء به جای کل» ترجمه میشود. این اصطلاح در حوزههای مختلفی مانند ادبیات، زبانشناسی و روانکاوی استفاده میشود. مجاز مرسل یک شکل از استعاره است که در آن یک کلمه یا عبارت به جای کلمهای دیگر استفاده میشود که با آن ارتباط نزدیکی دارد. به عنوان مثال: تاجوتخت» به جای «سلطنت» (جزء به جای کل). (مترجم).
[14] Disguise
[15] Tropes
[16] Scapegoat Substitute
[17] Overdetermination
[18] Overdetermined
[19] Shuttle
[20] Multiple Causation
[21] Deferred Action
[22] Repetition Compulsion
[23] Nodal
[24] “Here We Find Ourselves In A Factory Of Thought Where, As In The Weaver’s Masterpiece…
“ . . . A Thousand Threads One Treadle Throws,
Where Fly The Shuttles Hither And Thither,
Translation Note: “Herüber Hinüber” Over Here, Over There
Unseen The Threads Are Knit Together,
And An Infinite Combination Grows. (Trans. B. Taylor).”
[25] Textile
[26] Nonsense
[27] Absurdity