من از کشتزار دیگری می‌روید...

تروما چیست؟

تروما چیست؟

تروما آن گسست بنیادین در روان است که در مواجهه با محرکی هولناک[۱]، چه برون‌زا و چه درون‌زاد، رخ می‌نماید؛ محرکی که از ظرفیت‌های ذهن برای هضمِ فعال[۲] فراتر رفته و چونان توفانی ویرانگر، کارکردهای روانی را به سختی درمینوردد. حالتِ ذهنیِ قربانیِ تروما، سراسر در محاصره‌ی حس درماندگی است: از کرختی کامل و انزوایی شبه‌مرگ‌آور تا توفان عاطفی همراه با رفتاری آشفته که مرزهای هراس را می‌پیماید. این شرایط نشان‌دهنده‌ی فروپاشی موقت سازوکارهای طبیعی مقابله‌ی روانی است که نیازمند مداخله‌ی تخصصی برای بازگرداندن تعادل است.

فهرست مطالب

تعریف تروما

تروما حادثه‌ای بسیار کوبنده در زندگی سوژه است که روان از پردازش آن عاجز می‌ماند. این ناتوانی در پاسخگویی، سازمان روانی را دچار تزلزل می‌کند که ردپایش تا اعماق وجود می‌ماند. تروما واژه‌ای دیرینه در قلمرو پزشکی و جراحی است که ریشه‌اش به یونان باستان بازمی‌گردد؛ “tauqua” به معنای زخم، که خود از “teiro” (سوراخ کردن، دریدن) برآمده است. در قاموس پزشکی، معمولاً به هر آسیبی اطلاق می‌شود که در پی خشونت بیرونی، پوست را می‌درید و تمامیت بدنی را می‌شکند. اما همیشه این پارگی آشکار نیست؛ گاه زخمی درون می‌ماند، مانند «ترومای سر بسته»[۳] که استخوان جمجمه نشکسته، اما مغز به تلاطم افتاده است. روانکاوی با اقتباس این مفهوم و انتقال آن به قلمرو روان، سه مؤلفه‌ی بنیادین آن را بازتعریف می‌کند:

  1. نخست تکانه‌ای خشونت‌بارکه همچون ضربه‌ای ناگهانی ساختارهای روانی را می‌لرزاند.
  2. دوم زخمی روانی که این‌بار نه بر بدن که بر ساحت روان نقش می بندد.
  3. سومپیامدهایی گسترده که تمامیت سازمان روانی را دگرگون می‌سازد.

بنابراین تروما یک شکست عمیق در عملکرد روانی است که پس از مواجهه با یک رویداد آسیب‌زا (چه بیرونی و چه درونی) رخ می‌دهد. این رویداد آن‌قدر شدید و غیرقابل تحمل است که از توانایی‌های طبیعی ذهن برای پردازش و سازگاری فراتر می‌رود و مانند یک طوفان ویرانگر، تعادل روانی فرد را به شدت مختل می‌کند. قربانی تروما در یک حالت روانی خاص قرار می‌گیرد که با احساس درماندگی شدید مشخص می‌شود. این حالت می‌تواند به دو شکل متضاد ظاهر شود:

  1. بی‌حسی و انزوا: نوعی کرختی عاطفی که شبیه به حالت «مرگ روانی» است.
  2. طغیان هیجانی: آشفتگی شدید همراه با ترس فلج‌کننده و رفتارهای ناهماهنگ.

از نگاه اقتصاد روانی، تروما سیلانی از تحریکات است که از مرزهای تحمل سوژه عبور می‌کند. این هجوم، ظرفیت‌های روان را برای مهار و پردازش در هم می‌شکند، گویی دیوارهای دفاعی ذهن زیر این موجِ بنیان‌کن فرو می‌ریزند و ساختارهای وجودی شخصیت را نشانه می‌رود:

تروما چیست؟
Mila Strugatskaya
  1. تصویر خویشتن متلاشی می‌شود،
  2. روابط ابژه‌ای دگرگون می‌گردد،
  3. توانایی نمادین‌سازی و فانتزی آسیب می‌بیند،
  4. تحمل عواطف به تحلیل می‌رود،
  5. آزمون واقعیت مخدوش می‌شود،
  6. و فرایند تفکر ثانویه به ورطه‌ی فروپاشی می‌غلطد.

عوامل ایجاد کننده‌ی تروما

تروما زادهٔ تعاملی پیچیده میان چندین عامل است:

  1. نه فقط رویداد عینی، که معنای روان‌شناختی‌اش برای سوژه تعیین‌کننده است؛
  2. نه فقط ضربه‌ی کنونی، که معنای روان‌شناختی آن برای فرد، آسیب‌پذیری‌های رشدی و آسیب‌شناسی‌های روانی پیشین نقش می‌آفرینند؛
  3. و نه فقط یک تجربه‌ی منفرد، که تروماهای قبلی چونان زنجیری از زخم‌ها، روان را برای تسلیم نهایی آماده می‌سازند.

مکانیسم روان‌کاوانه‌ی تروما، شکستن «سد دفاعی محرک‌ها»ست؛ آن دیواره‌ی محافظ ایگو که اکنون درهم‌شکسته و از میانجی‌گری بازمانده است. به عبارتی دیگر از منظر روان‌کاوی، تروما زمانی رخ می‌دهد که «سد دفاعی محرک‌ها»، که به عنوان خط مقدم محافظت از ایگو در برابر هجوم بیش‌ازحد تحریکات عمل می‌کند، فرو می‌ریزد. این فروپاشی منجر به غرقاب شدن دستگاه روانی در محرک‌های غیرقابل پردازش می‌شود و ایگو را از توانایی میانجی‌گری و تعدیل بازمی‌دارد.

انواع تروما

باید میان «ترومای شوک» (ناشی از رویداد تروماتیک واحد) با «ترومای استرس» (حاصل تجربه‌های خُرد اما مکرر؛ کریس، ۱۹۵۶) و نیز «ترومای تجمیعی[۴]» (زاده‌ی ناتوانی مادر در ایفای نقش محافظ به عنوان سد دفاعی بیرونی در طول رشد کودک؛ خان، ۱۹۶۳) تمایز نهاد. در ادبیات روان‌شناسانه در حوزه‌ی تروما، طبقه‌بندی‌های دیگری بر اساس علت، مدت زمان و تأثیرات آن وجود دارد:

بر اساس مدت زمان

  • ترومای حاد[۵] ناشی از یک رویداد منفرد پریشان‌کننده (مانند تصادف رانندگی، بلایای طبیعی یا حملات خشونت‌آمیز) است.
  • ترومای مزمن[۶] نتیجه مواجهه مکرر و طولانی‌مدت با رویدادهای استرس‌زای شدید (مانند خشونت خانگی، سوءاستفاده طولانی‌مدت یا جنگ) است.
  • ترومای پیچیده[۷] شامل مواجهه با چندین رویداد آسیب‌زا، اغلب از نوع بین‌فردی و تهاجمی (مانند سوءاستفاده در کودکی، غفلت یا اسارت طولانی‌مدت) است که منجر به آسیب‌های عاطفی بلندمدت می‌شود.
تروما
Woman in an Interior by James Tissot, 1885

بر اساس ماهیت رویداد

  • ترومای جسمی[۸] شامل آسیب‌های بدنی ناشی از تصادفات، خشونت یا اقدامات پزشکی است.
  • ترومای عاطفی/روان‌شناختی[۹] پریشانی عمیق عاطفی ناشی از رویدادهایی مانند خیانت، تحقیر یا فقدان است.
  • ترومای جنسی [۱۰]شامل سوءاستفاده، آزار، حمله یا بهره‌کشی جنسی است.
  • ترومای پزشکی[۱۱] ناشی از جراحی‌ها، تشخیص‌های تهدیدکننده حیات یا درمان‌های دردناک است.
  • ترومای رشدی[۱۲] شامل آسیب‌های دوران کودکی (از قبیل سوءاستفاده، غفلت یا محیط خانوادگی ناپایدار) است که رشد عاطفی و روان‌شناختی را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
  • ترومای بین‌نسلی[۱۳] آسیب‌های منتقل‌شده از نسلی به نسل دیگر (مانند بازماندگان جنگ، برده‌داری یا نسل‌کشی) را می‌گویند.
  • ترومای جانشینی/ثانویه[۱۴] شامل آسیب‌های ناشی از مواجهه غیرمستقیم با رنج دیگران (مانند امدادگران، درمانگران یا روزنامه‌نگاران) است.

بر اساس منشأ

  • ترومای بین‌فردی [۱۵] از آسیب‌های ناشی از رفتار دیگران (مانند سوءاستفاده، حمله یا قلدری) شکل می‌گیرد.
  • ترومای غیربین‌فردی[۱۶] نتیجه تصادفات، بلایای طبیعی یا بیماری‌ها است.
  • ترومای سیستمیک/نهادی [۱۷]آسیب‌های ناشی از ساختارهای اجتماعی (مانند نژادپرستی، جنسیت‌گرایی، فقر یا سیاست‌های ظالمانه) است.

تروما در دیدگاه فروید

از همان سپیده‌دمِ روانکاوی، تروما به مثابه‌ی مفهومی بنیادین در نظریه‌پردازی‌های فروید جایگاه خود را گشود. در نخستین نگره‌های او درباره‌ی نوروز، تروما نقش محوری در سبب‌شناسی ایفا می‌کرد؛ او مفهوم تروما را در چند مرحله‌ی کلیدی توسعه داد که هر کدام بازتاب تحول نظریه‌ی روان‌کاوی و مواجهه‌ی بالینی او هستند:

انواع تروما
The Discovered Love Letters by Carl Rudolph Sohn, 1890

شکل‌گیری اولیه (۱۸۸۸-۱۸۹۶)

همان‌طوری که پیش از این اشاره شد تروما ریشه در یک واژه یونانی به معنای «زخم» داشت و فروید، در بستر فرهنگی اروپای قرن نوزدهم، که مجادله‌های علمی درباره‌ی ریشه‌های «هیستری تروماتیک» را تجربه می‌کرد، مفهوم تروما را به قلمرو روان کشاند. او تحت تأثیر شارکو، عصب‌شناس فرانسوی، و دیگران قرار داشت که هیستری را پیامد تروما می‌دانستند؛ تروماهایی که گاه حتی از هیجانات شدید ناشی می‌شدند و در ذهنی آسیب‌پذیر (به واسطه‌ی وراثتِ تحلیلی‌رونده) به افکار تجزیه‌شده و سمپتوم‌های سوماتیک می‌انجامیدند.

در این دوره‌ی تأسیس روان‌کاوی، اصطلاح «تروما» در درجه‌ی اول به رویدادی در تاریخچه‌ی شخصی سوژه اطلاق می‌شد که قابل تاریخ‌گذاری بود و به دلیل عواطف ناخوشایندی که می‌توانست برانگیزد، اهمیت ذهنی داشت. درک کامل رویدادهای تروماتیک بدون در نظر گرفتن «استعداد زمینه‌ای[۱۸]» سوژه ممکن نیست.

برای وقوع تروما به معنای دقیق کلمه (یعنی عدم تخلیه‌ی هیجانی تجربه که همچون «جسم خارجی» در روان باقی می‌ماند) شرایط عینی خاصی باید محقق شود. البته ممکن است «ذات خود رویداد» امکان تخلیه‌ی کامل هیجانی را منتفی سازد (مثلاً «از دست دادن ظاهراً جبران‌ناپذیر یک شخص عزیز»)، اما فارغ از این مورد افراطی، رویداد مورد نظر نیروی تروماتیک خود را از شرایط خاصی کسب می‌کند:

  1. وضعیت روانی خاص سوژه در زمان وقوع رویداد (حالت «هیپنوئید[۱۹]» بروئر)،
  2. موقعیت عینی (شرایط اجتماعی، الزامات تکلیف پیش‌رو و غیره) که مانع یا محدودکننده‌ی واکنش مناسب می‌شود («احتباس[۲۰]»)،
  3. و سرانجام (و از نظر فروید مهم‌تر از همه) تعارض روانی که مانع از ادغام تجربه در شخصیت خودآگاه سوژه می‌شود («دفاع»)

بروئر و فروید همچنین خاطرنشان می‌کنند که مجموعه‌ای از رویدادها که هر یک به تنهایی اثر تروماتیک نداشتند، ممکن است در کنار هم دقیقاً چنین پیامدی ایجاد کنند («جمع‌پذیری[۲۱]»).

عامل مشترک در شرایط مختلف ذکر شده عامل اقتصادی است؛ نتیجه تروما همیشه ناتوانی دستگاه روانی در حذف تحریک‌ها مطابق با اصل ثبات است.

فروید همچنین به رابطه‌ی میان تروما، گسست روانی، و ایده‌های ناخودآگاه پرداخت. از نگاه او، ترومای روانی همان «سهمِ عاطفیِ» سرریزشده‌ای بود که از ظرفیت فرد برای تخلیه‌ی آن فراتر می‌رفت (فروید، ۱۸۹۳-۱۸۸۸). او خاطرات تروما را، که در قالب «یادآور‌ها[۲۲]» باقی می‌ماندند، عاملی برای کشمکش‌های روانی و شکل‌گیری مکانیزم‌های دفاعی می‌دانست (بروئر و فروید، ۱۸۹۵-۱۸۹۳). تأکید فروید بر نقش تعارض دفاعی در شکل‌گیری هیستری و به‌طور کلی «روان‌رنجوری‌های دفاعی»، هرچند اهمیت تروما را کاهش نمی‌دهد، اما نظریه تروما را پیچیده‌تر می‌سازد که در قسمت بعدی به آن می‌پردازیم.

تروما و مدل «اغواگری جنسی»

در این دوره (۱۸۹۵-۱۸۹۷)، دو تحول نظری مهم رخ داد: نخست، بلوغ دیدگاه ماهیت جنسی تروما، و دوم، کشف «ترومای اولیه» در دوران پیش از بلوغ.

در این سال‌ها، دیدگاه فروید درباره رابطه میان تروما و دفاع در حال تحول بود و نمی‌توان توصیفی نظام‌مند از آن ارائه داد. با این حال، برخی نوشته‌های این دوره نشان می‌دهند که فروید به تزِ مشخصی گرایش داشت: تروما باعث می‌شود ایگو به جای استفاده از مکانیسم‌های دفاعی معمول در برابر رویدادهای ناخوشایند (مانند تغییر توجه)، به «دفاع بیمارگونه» (که در آن زمان، فروید واپس‌رانی[۲۳] را الگوی آن می‌دانست) متوسل شود؛ مکانیسمی که بر اساس فرایند اولیه عمل می‌کند.

عمل تروما به چند عنصر تقسیم می‌شود، در حالی که اکنون حداقل دو رویداد را پیش‌فرض می‌گیرد:

  1. کودک از سوی یک بزرگسال مورد اغواگری جنسی قرار می‌گیرد، اما هنوز قادر به درک یا تجربه‌ی برانگیختگی جنسی نیست. بنابراین در صحنه اول (موسوم به صحنه اغوا) کودک هدف پیشنهادهای جنسی از سوی بزرگسال قرار می‌گیرد که هیچ هیجان جنسی در او برنمی‌انگیزد.
  2. تجربه‌ای در نوجوانی، خاطره‌ی آن رویداد را بیدار می‌کند و این بار، به شکل هیجانی غیرقابل مهار و ویرانگر ظاهر می‌شود. به بیانی دیگر صحنه دوم که پس از بلوغ رخ می‌دهد، اغلب به ظاهر بی‌ضرر است و از طریق نوعی تداعی، صحنه اول را برمی‌انگیزد. این خاطره‌ی صحنه اول است که باعث هجوم محرک‌های جنسی می‌شود که دفاع‌های ایگو را در هم می‌شکند.

در این مدل، رویداد کودکی به خودی خود تروماتیک نیست، بلکه تنها از طریق «کنش معوق[۲۴]» تبدیل به زخمی روانی می‌شود؛ یعنی معنای تروماتیک آن بعدها، در بستر رشد روانی-جنسی فرد ساخته می‌شود.

کنش معوق یا معناسازی پسینی در روانکاوی (به ویژه در نظریه‌های فروید و بعدها لکان) اشاره به فرآیندی دارد که در آن یک تجربه یا خاطره‌ی قدیمی، در پرتو رویدادها یا دانش بعدی، معنای جدید یا حتی آسیب‌زا (تروماتیک) پیدا می‌کند. این مفهوم توضیح می‌دهد که چگونه یک رویداد در گذشته، تنها پس از وقوع رویدادی دیگر در آینده، معنای تروماتیک یا آسیب‌زایی پیدا می‌کند.

بر اساس «فرضیه‌ی اغواگری» فروید سمپتوم‌های هیستریک را پیامد سوءاستفاده‌های جنسیِ تروماتیک در کودکی می‌دانست. تأکید او در این دوره  بر عوامل بیرونی بود. اما همزمان شاهد تغییری در تأکید بر ارزیابی نقش رویداد خارجی هستیم. ایده آسیب روانی که بر اساس آسیب فیزیکی مدل شده بود، کمرنگ می‌شود، زیرا صحنه دوم نه به واسطه انرژی خود، بلکه تنها تا آنجا که تحریکی با منشأ درونی را برمی‌انگیزد، اثر می‌گذارد. از این منظر، دیدگاه فرویدی که اینجا توصیف می‌کنیم، راه را برای این ایده باز می‌کند که رویدادهای خارجی اثربخشی خود را از فانتزی‌هایی که فعال می‌کنند و از هجوم تحریکات غریزی که برمی‌انگیزند، به دست می‌آورند.

انواع تروما
Louis Charles Verwee, 1832 – 1882

تروما و  مدل روان‌جنسی

از حدود سال ۱۸۹۷ به بعد، فروید به تدریج از فرضیه اغواگری فاصله گرفت و به نظریه‌ای انقلابی روی آورد که در آن تحریک بیش‌ازحد درونی (متأثر از فانتزی‌های ناخودآگاه و در نهایت سائق‌ها) به عنوان محرک اصلی تعارض‌ها و مکانیسم‌های دفاعی مطرح شد.

با گذر زمان، فروید دریافت که نوروز می‌تواند زاده‌ی آرزوهای غیرقابل پذیرش در قالب فانتزی‌های جنسی ناخودآگاه باشد؛ حتی بدون وقوع تروما در جهان عینی. بنابرای سبب‌شناسیِ تروما در آثار فروید به تدریج جای خود را به نقش فانتزی‌های ذهنی و تثبیت‌های مراحل مختلف لیبیدویی داد. اگرچه «رویکرد تروماتیک[۲۵]» به کلی کنار گذاشته نشد (همان‌طور که خود فروید اشاره می‌کند)، این کشف عمیق، یعنی بازشناسی «واقعیت روانی» به مثابه‌ی نیرویی مستقل، سنگ بنای مدلی اصیل از ذهن را گذاشت؛ مدلی که آسیب‌شناسی روانی را حاصل کنش و ‌واکنشی پیچیده میان عوامل درونی و بیرونی می‌دانست؛ چیزی که فروید (۱۹۱۷-۱۹۱۶) آن را « زنجیره‌های هم‌پوشان» [۲۶] نامید.

در این پارادایم جدید، تروما که موجب شتاب‌گیری روان‌رنجوری در بزرگسالی می‌شود، در کنار استعداد فردی، یک «زنجیره‌های هم‌پوشان» را تشکیل می‌دهد. خود این استعداد نیز از دو عامل مکمل درونی (اندوژن) و بیرونی (اگزوژن) ترکیب یافته است:

تروما چیست؟

بنابراین در دوره جدید، مفهوم تروما الزاما با تاکید بر نقش عوامل بیرونی تعریف نمی‌شود؛ بلکه در این دوره تغییر موضع به سمت فانتزی رخ داد. به عبارتی دیگر فروید به تدریج دریافت که بسیاری از گزارش‌های بیماران از سوءاستفاده جنسی ممکن است فانتزی‌های ناخودآگاه آن‌ها (ناشی از تمایلات جنسی کودکی) باشد. بنابراین تروما در این رویکرد جدید می‌تواند ریشه در تعارض‌های درونی (مثل عقده ادیپ) و نه صرفاً رویدادهای بیرونی، داشته باشد.

با این حال، روانکاوی فرویدی گاه به انکار واقعیت بیرونی، از جمله تروما، متهم شده است (ماسون، ۱۹۸۵)، حال آنکه این نظریه همواره تجربه‌ی عینی[۲۷] را در بستر معنای خودآگاه و ناخودآگاه فردی بررسی می‌کند. در میان مکاتب روانکاوی، اولویت‌دهی به «تجربه‌ی عینی» در برابر «تجربه‌ی درون‌روانی» به عنوان سازمان‌دهنده‌ی ساختار روانی، همواره محل مجادله بوده است؛ برای مثال کلاینی‌ها بر نقش «فانتاسم» و سائق‌ها تأکید می‌ورزند، درحالی که رابطه‌گرایان و روان‌شناسان خود بر آسیب‌های ناشی از والدین ناکارآمد انگشت می‌گذارند. در حقیقت، سیر تکامل نظریه‌پردازی روانکاوی به سوی پذیرش روزافزون تأثیر تجربه‌های عینی، هم در فرایند رشد و هم در موقعیت بالینی، گرایش داشته است.

در این طرح نظری که فروید در «درس‌های مقدماتی روان‌کاوی» (۱۹۱۷-۱۹۱۶) ارائه می‌دهد، اصطلاح «تروما» به رویدادی در دوره دوم زندگی اشاره دارد، نه تجربه کودکی که منشأ تثبیت لیبیدویی شده است. در اینجا هم اهمیت تروما کاهش می‌یابد و هم ویژگی منحصر به فرد آن کمرنگ می‌شود، تا جایی که در بحث سبب‌شناسی روان‌رنجوری (نوروز)، تقریباً معادل همان مفهومی می‌شود که فروید در جایی دیگر تحت عنوان «محرومیت[۲۸]» از آن یاد می‌کند. با این حال، در حالی که نظریه تروماتیک روان‌رنجوری تا این حد تعدیل می‌شود، ظهور «نوروز‌های تصادفی» به ویژه «نوروز‌های جنگی»، مسئله تروما را، این بار در قالب بالینی «نوروز‌های تروماتیک»، بار دیگر به کانون توجهات فروید بازمی‌گرداند. در ادامه به تروما و نوروزهای جنگی می‌پردازیم.
Reading the News by James Tissot

تروما و نوروزهای جنگی

با وقوع جنگ جهانی اول و افزایش موارد نوروزهای جنگی، فروید (۱۹۱۹) بار دیگر به بررسی نقش تروما در شکل‌گیری نوروزها پرداخت. تا پیش از این، فروید نوروزها را عمدتاً ناشی از تعارض‌های لیبیدویی می‌دانست (به‌عنوان مثال در هیستری یا وسواس). اما پس از مشاهدهٔ موارد گستردهٔ «شوک گلوله»[۲۹] در سربازان جنگ جهانی اول، فروید مجبور شد نظریهٔ خود دربارهٔ تروما را بازبینی کند. این موارد نشان می‌دادند که رویدادهای بیرونی (نه صرفاً تعارض‌های درونی) می‌توانند باعث اختلالات روانی شدید شوند. او به شباهت‌های میان نوروزهای انتقالی در دوران صلح و نوروزهای تروماتیک ناشی از جنگ اشاره کرد: در هر دو مورد، ترس ایگو از آسیب‌دیدگی[۳۰] محور اصلی است؛ با این تفاوت که در نوروزهای معمول، این ترس از سوی لیبیدو (انرژی جنسی) تهدید می‌شود، در حالی که در نوروزهای جنگی، خطر از جهان بیرون می‌آید. فروید همچنین بر نقش آمادگی قبلی روان و تلاش‌های ناخودآگاه برای تسلط یافتن بر تروما تأکید کرد.

در  «فراسوی اصل لذت» (۱۹۲۰)، فروید مفهوم «سد محرک‌ها[۳۱]» را بسط داد؛ لایه‌ای محافظ که وظیفه‌اش مهار محرک‌ها و حفظ سطح بهینه‌ای از برانگیختگی است. او رابطه‌ای بنیادین میان ارگانیسم و محیطش را به شکل استعاری تصویر می‌کند؛ آن «کیسه‌ی زنده[۳۲]» با لایه‌ای محافظتی از تحریکات بیرونی در امان می‌ماند، لایه‌ای که تنها مقادیر قابل تحملی از تحریکات را از خود عبور می‌دهد. قدرت این سد دفاعی هم به عوامل سرشتی وابسته است و هم به حالت آماده‌باشِ روان. هنگام مواجهه با تروما، این سد شکسته می‌شود و تمامیت روانی فرد درهم می‌شکند. در این نقطه، وظیفه‌ی دستگاه روانی بسیج تمام نیروهای موجود برای ایجاد سرمایه‌زادیی‌ها[۳۳]ست، تا بتواند این سیل تحریکات را مهار کرده و شرایط لازم برای عملکرد اصل لذت را بار دیگر برقرار سازد. در چنین شرایطی اصل لذت از کار می‌افتد، هجوم بیش‌ازحد تحریک‌ها، عملکرد اصل لذت را به‌صورت فوری متوقف می‌سازد و دستگاه روانی را وادار می‌کند تا وظیفه‌ای فوری‌تر را «فراسوی اصل لذت» انجام دهد: مهار و سازمان‌دهی تحریکات به گونه‌ای که امکان تخلیهٔ بعدی آنها فراهم شود.

رویا‌های تروماتیک و دیگر نمودهای «اجبار به تکرار[۳۴]» ، تلاش‌های ناموفق روان برای مهار تروما هستند. تکرار رویاهایی که در آنها سوژه به‌شدت حادثه را دوباره زیست می‌کند و خود را بار دیگر در موقعیت تروماتیک قرار می‌دهد (گویی در تلاش برای تسلط بر آن است)، به «اجبار به تکرار» نسبت داده می‌شود. به‌طور کلی، مجموعهٔ پدیده‌های بالینی که فروید این اجبار را در آنها فعال می‌بیند، نشان می‌دهد که اصل لذت برای عملکرد خود نیازمند شرایط خاصی است؛ شرایطی که با وقوع تروما نابود می‌شوند، چرا که تروما صرفاً اختلالی در اقتصاد لیبیدویی نیست، بلکه تهدیدی بنیادین برای تمامیت سوژه محسوب می‌شود.

تروما و نظریه جدید اضطراب

در نهایت، در نظریه تجدیدنظر شده اضطراب که در «بازداری‌ها، علائم و اضطراب» (1926) و به طور کلی‌تر در توپوگرافی دوم ارائه شده، مفهوم تروما اهمیت تازه‌ای می‌یابد. در این سال، فروید (1926الف) نظریه اضطراب خود را مورد تجدید نظر قرار داد و پیشنهاد کرد که «ایگو» برای محافظت از خود در برابر فروپاشی، «اضطراب هشداردهنده»[۳۵] ایجاد می‌کند تا از تجربه ترومایی جلوگیری نماید. در واقع، اضطراب هشداردهنده به عنوان مکانیسمی محافظتی در برابر محرک‌های درونی با پتانسیل تروماتیک عمل می‌کند، مشابه عملکرد «سد محرک» که از ایگو در برابر تروماهای ناشی از عوامل بیرونی محافظت می‌نماید.

این توصیف در واقع نوعی تقابل قطبی میان خطر خارجی و خطر داخلی را فرض می‌گیرد: ایگو هم از درون (یعنی توسط تحریکات غریزی) و هم از بیرون مورد حمله قرار می‌گیرد.

در این بازنگری، فروید همچنین دیدگاه رشدی را به مفهوم تروما اضافه کرد، او با الهام از کارهای رنک (1924)، مفهوم «ترومای تولد» را مطرح کرد که در آن نوزاد هنگام زایمان به شکل ناگهانی با حجم بی‌سابقه‌ای از محرک‌های محیطی مواجه می‌شود. این تجربه بنیادین که فروید آن را «اضطراب خودکار» نامید، به عنوان الگوی اولیه تمام ترومای‌های بعدی در نظر گرفته شد. پس از آن، اضطراب به دو شکل تجربه می‌شود، یا به شکل اضطراب تروماتیک که ترومای تولد را بازتولید می‌کند، یا به شکل تعدیل‌شده (اضطراب هشداردهنده) که ایگو آن را برای اهداف دفاعی به کار می‌گیرد. فروید سلسله‌ای از موقعیت‌های خطر قابل پیش‌بینی رشدی را شناسایی کرد که می‌توانند محرکِ اضطرابِ هشداردهنده ایگو باشند:

  1. ترس از فروپاشی ناشی از محرک‌ها که از درماندگی مطلق نوزاد نشأت می‌گیرد؛
  2. ترس از فقدان ابژه‌ای که نوزاد به آن وابسته شده است؛
  3. ترس از دست دادن عشقِ ابژه‌ها‌ی که تأییدش برای حس بهزیستی کودک مهم شده است؛
  4. ترس از اختگی به عنوان مجازات تمایلات ادیپی؛
  5. و در نهایت، با درونی‌شدن روابط، ترس از سوپرایگو.

با این حال، هیچ فردی در برابر تروما مصون نیست؛ عملکرد هشداردهنده ممکن است با شکست مواجه شود، زیرا ظرفیت پردازش مقادیر بیش‌ازحد تحریک همواره محدودیتی دارد. در بازخوانی فرضیه اغواگری فروید، فرنزی (1933)، هم‌عصر فروید، در مقاله‌ای با عنوان گویای «اشتباه گرفتن زبان بزرگسالان و کودک»، پیشنهاد کرد که آسیب‌شناسی روانی ناشی از تروماهای سوءاستفاده، به ویژه سوءاستفاده جنسی از سوی والدین و تحریف تجربه کودک از این سوءاستفاده‌هاست.

انواع تروما
Before the Mirror by Heinrich Lossow (1843–1914)

مطالعات ترومایِ دوران کودکی

فروید، با تمرکز بر مکانیسم‌های فعال در زمان وقوع تروما، عوامل مؤثر در آسیب‌پذیری، و پیامدهای بالینی آن، پایه‌های بسیاری از کاوش‌های بعدی در مورد تروما را بنا نهاد. ادبیات معاصر نیز به طور مشابه بر خودِ تروما، پیش‌شرط‌های تروما و اثرات بالینی آن متمرکز شده است. مفهوم تروما همچنین از نظر دامنه گسترده‌تر شده است. این دیدگاه با تأکید بر تأثیر ترومای دوران کودکی، بازتابی از تحولات پژوهش‌های رشدی است که بر فرآیندهای تدریجی و مستمر (به جای رویدادهای منفرد) تمرکز دارد

همچنین، این رویکرد (فورست، 1967) نشان می دهد که:

  1. تشخیص دقیقِ منشأ تروما (حاد یا مزمن) در بررسی‌های پس‌رویدادی دشوار است.
  2. نمی‌توان رابطهٔ مستقیم و قطعی بین نوع تروما و پیامدهای روانی خاص برقرار کرد.

مطالعات ترومایِ دوران کودکی

مطالعات مربوط به تروماهای دوران کودکی بر جنبه‌های رشدیِ آمادگی برای تروما متمرکزند و شرایطی را بررسی می‌کنند که تحت آن، رویدادها تأثیر تروماتیک خواهند داشت. از جمله موارد مورد بررسی می‌توان به این عوامل اشاره کرد: عوامل زمانی وابسته به مرحله رشدی، آمادگی برای اضطراب[۳۶]، تحمل ناکامی، آمادگی ایگو، ظرفیت والایش، انعطاف‌پذیری مکانیسم‌های دفاعی، عزت نفس، میزان تعارض درونی، هم‌نوایی تجربه واقعی با خاطرات، آرزوها و فانتزی‌ها، شدت سوپرایگو، و کیفیت روابط ابژه یا دلبستگی.

تمامی پژوهشگران بر حالت آسیب‌پذیری ایگوی کودک تأکید دارند که ناشی از تعامل عوامل سرشتی، تجربی و پویایی‌های روانی است. همچنین همگی بر نقش مراقبان اولیه در ایجاد تروما یا محافظت در برابر آن تأکید می‌ورزند. به عنوان مثال، شنگولد (1989) سندرم «قاتل روح[۳۷]» را توصیف کرده است؛ تلاش عمدی برای مختل کردن هویت مستقل کودک، شادمانی حیاتی و توانایی دوست داشتن که ناشی از اغواگری، تحریک بیش‌ازحد، بی‌رحمی، بی‌تفاوتی و/یا غفلت است.

پیامدهای تروما

مطالعات درباره پیامدهای تروما از پیچیدگی قابل توجهی برخوردار است. برخی صاحب‌نظران مانند آنا فروید (1967) با مشاهده کودکانی که در شرایط جنگی زندگی می‌کردند، به این نتیجه رسیدند که تروما لزوماً منجر به آسیب نمی‌شود. آنها نشان دادند کودکان می‌توانند در یک محیط اجتماعی مشترک، توانایی سازگاری با محرک‌های فزاینده را توسعه دهند. به همین ترتیب، کودکان قادرند به رفتارهای دشوار والدین عادت کنند، رفتاری که اگر غیرمنتظره یا ناآشنا باشد ممکن است تروماتیک تجربه شود.

پیامدهای تروما
Félix Vallotton, 1904

رانجل (1967) بر اجتناب‌ناپذیری تروما در رشد اولیه تأکید کرده و امکان تسلط بر آن و افزایش ظرفیت‌های سازگاری را مطرح می‌نماید. با این حال، بسیاری از پژوهشگران معتقدند هیچ رویداد تروماتیکی به طور کامل یکپارچه نمی‌شود. اگرچه هیچ نتیجه آسیب‌شناختی خاصی منحصر به تروما نیست، اما پیامدهای شایع آن شامل نشانه‌های مرضی، بازداری‌های روانی، واپس‌زنی‌های گسترده و/یا گسست روانی، واپس‌روی مداوم، الگوهای اجتنابی گسترده، نقص در ذهن‌خوانی[۳۸] و سایر تحریف‌های شخصیتی است. فوناگی (2000) به ارتباط نزدیک میان سابقه تروما و اختلال شخصیت مرزی اشاره کرد.

نظریه‌پردازان گسست (ون در کولک، ۲۰۰۰؛ توت، ۲۰۰۴؛ برومبرگ، ۲۰۰۶) بر رابطه میان تروماهای کودکی و پدیده‌ی گسست در بیماران بزرگسال تأکید می‌کنند، حتی زمانی که تروماهای شدید رخ نداده باشد. آنها نظریه‌پردازی می‌کنند که تروما، عاطفه‌ی غیرنمادین‌شده‌ای را ایجاد می‌کند که به حالت‌های خود (سلف)[۳۹] گره خورده و نمی‌تواند به صورت خاطره بازظهور کند، بلکه تنها از طریق بازنمایی رفتاری قابل دستیابی است.

به طور خلاصه در مورد بررسی پیامدهای تروما آثار فورست (1967)، کریستال (1968، 1988) و پارنس، بلوم و سالمن (2008) جمع‌بندی مفیدی ارائه می‌کند؛ درک پیامدهای تروما نیازمند نگاهی چندبعدی است که هم جنبه‌های آسیب‌شناختی و هم قابلیت‌های انطباقی انسان را در نظر بگیرد.

انتقال بین‌نسلی تروما

یکی از پیامدهای بسیار مهم تروما انتقال آن به صورت بین نسلی است. فروید (1920) و بسیاری دیگر به ارتباط میان تروما با تکرار یا بازنمایی آن اشاره کرده‌اند. در مطالعات مربوط به بازماندگان هولوکاست، نیدرلند (1968) «سندرم بازماندگی» را توصیف کرده که شامل احساس گناه بازماندگان و سایر پیامدهاست. بروکاس و بروکاس (1979) به بررسی انتقال بین‌نسلی تروما پرداخته‌اند؛ فرایند ناخودآگاهی که از طریق آن اثرات تروما از والد به کودک منتقل می‌شود.

پیامدهای تروما
The Open Window, by Carl Vilhelm Holsee
پیامدهای تروما
Holyday By James Tissot (1836-1902)

تروما و استرس پس‌از سانحه

در ادبیات روان‌پزشکی (گروه کاری PDM، ۲۰۰۶)، اصطلاح نوروز تروماتیک با تشخیص اختلال استرس پس‌از سانحه (PTSD) جایگزین شده است.PTSD  به عنوان سندرمی با مجموعه‌ای از ویژگی‌های مشخص در نظر گرفته می‌شود که در درصد قابل توجهی از افراد تحت شرایط تروماهای شدید رخ می‌دهد. این ویژگی‌ها شامل موارد زیر است:

  • ترس یا وحشت شدید
  • تکرار اجباری و تجربه‌ی مداوم رویداد تروماتیک
  • اجتناب از محرک‌های مرتبط
  • مکانیسم‌های بی‌حسی درونی، مانند تجزیه و اعتیاد به الکل
  • سمپتوم‌های افزایش برانگیختگی
  • مزاحمت‌های درونی خاطرات و احساسات مرتبط
  • حالت‌های بدنی
  • کنش‌نمایی‌های مجدد[۴۰]

علاقه به آسیب‌شناسی پس‌از تروما پس از جنگ ویتنام و با افزایش شیوع اقدامات تروریستی و شکنجه، شتاب قابل توجهی گرفت، به طوری که PTSD به یک اصطلاح رایج تبدیل شد. در حالی که این شرایط در میان بزرگسالان شایع‌تر بوده‌اند، الگوهای مشابه اختلال استرس پس‌از سانحه نیز در کودکان و نوجوانان شناسایی شده است. برخی از نظریه‌پردازان تلاش کرده‌اند دیدگاه روان‌کاوی را با شواهد روان‌شناسی رشد و علوم اعصاب شناختی تلفیق کنند (شور، ۲۰۰۲).

[۱] Overwhelming

[۲] Active Assimilation

[۳] Closed Head And Brain Traumas

[۴] Cumulative Trauma

[۵] Acute Trauma

[۶] Chronic Trauma

[۷] Complex Trauma

[۸] Physical Trauma

[۹] Emotional/Psychological Trauma

[۱۰] Sexual Trauma

[۱۱] Medical Trauma

[۱۲] Developmental Trauma

[۱۳] Intergenerational Trauma

[۱۴] Vicarious/Secondary Trauma

[۱۵] Interpersonal Trauma

[۱۶] Non-Interpersonal Trauma

[۱۷] Systemic/Institutional Trauma

[۱۸] Predisposition یا Empfänglichkeit

[۱۹] Hypnoid

[۲۰] Retention

[۲۱] Summation

[۲۲] Reminiscences

[۲۳] Repression

[۲۴] Nachträglichkeit  یا Deferred Action

[۲۵] traumatic line of approach

[۲۶] Complemental Series

مفهومی در روان‌کاوی که نشان‌دهنده تعامل عوامل مختلف در شکل‌گیری روان‌رنجوری است.

[۲۷] Real Experience

[۲۸] Versagung

[۲۹] Shell Shock

[۳۰] The Ego’s Fear Of Being Damaged

[۳۱] Reizschutz

[۳۲] Living Vesicle

[۳۳] Anticathexes

[۳۴] Compulsion To Repeat

[۳۵] Signal Anxiety

[۳۶] Predisposition To Anxiety

[۳۷] Soul Murder

[۳۸] Mentalization

[۳۹] Self States

[۴۰] Re- enactments

منابع

Auchincloss, E. L., & Samberg, E. (Eds.). (2012). Psychoanalytic terms and concepts (4th ed.). Yale University Press.

Laplanche, J., & Pontalis, J.-B. (1973). The language of psychoanalysis. Karnac Books.

Varvin, S. (n.d.). Psychoanalysis and trauma. Oslo Metropolitan University. Retrieved April 26, 2025, from https://www.oslomet.no/en/about/employee/svvarv/