این مقاله ترجمهی مقالهای با عنوان «Preadolescent Drive Organization» تالیف پِتِر بْلاس در سال ۱۹۵۲ است که توسط غزل داودی بروجردی ترجمه و برای انتشار در گروه روانکاوی دیگری آماده شده است.
پیتر بلاس (۱۹۹۷–۱۹۰۴)، روانکاو برجسته قرن بیستم، با نظریهپردازیهای نوآورانه خود در باب نوجوانی، نگاه سنتی روانکاوی را دگرگون کرد. برخلاف دیدگاه کلاسیک که نوجوانی را بازگشتی آسیبزا به تعارضات کودکی میدانست، بلاس نوجوانی را مرحلهای رشدی، ساختارمند، و واجد کارکردهای خاص تلقی کرد که نقش قاطعی در سازمانیابی نهایی شخصیت ایفا میکند. او در کتاب کلیدی خود نوجوانی: تفسیر روانکاوانه (۱۹۶۲)، با تکیه بر روانشناسی ایگو و الهام از آنا فروید و هاینتس هارتمن، نوجوانی را نه صرفاً انتقال از کودکی به بزرگسالی، بلکه مرحلهای مستقل با وظایف تحولی خاص دانست.
درباره پتر بولاس بیشتر بدانید.
از نگاه بلاس، نظریه تحولی نوجوانی باید از دوره نهفتگی آغاز شود، دورهای که او آن را «تحول آمادهساز بنیادین» برای امکان شکلگیری نوجوانی میدانست. در این دیدگاه، نهفتگی صرفاً یک دوره سکون نیست، بلکه مرحلهای حیاتی در تثبیت عملکردهای ایگو و آمادگی برای طوفانهای روانی آتی محسوب میشود.
نوجوانی با بازگشت سازمانیافته تعارضات جنسی و پرخاشگرانه همراه است. افزایش مجدد نیروهای لیبیدویی و کشاکش با کنترلهای درونی، ایگو را به چالش میکشد و باعث شکلگیری موقعیتی روانی میشود که در آن ایگوی نسبتاً ناپایدار، باید با فشارهای نهاد، واقعیت بیرونی، و بقایای فراخود مقابله کند. بلاس در این زمینه با آنا فروید همداستان است که نوجوانی همچون کودکی، با عدم تعادل ساختاری میان نهاد و ایگو مشخص میشود. این ناپایداری، بخشی طبیعی از فرایند رشد است و لزوماً نشانه آسیبشناسی نیست.
تغییر در روابط با والدین یکی از جنبههای اساسی نوجوانی است. بلاس این دگرگونی را نهتنها بهعنوان جدایی عاطفی، بلکه بهعنوان بازسازی بنیادی درونیسازیهای اولیه میبیند. در این مرحله، نوجوان باید از اتکای روانی به والدین فاصله بگیرد و به سوی استقلال عاطفی و شناختی گام بردارد. تفاوتهای جنسیتی نیز در این دگرگونی نقش دارند؛ پسران و دختران هر یک در مسیر فردیتیابی با چالشهای خاص خود روبهرو میشوند که ریشه در تجارب پیشاودیپی و اودیپی دارند.
در این بستر، محیط اجتماعی اهمیت بنیادینی دارد. بلاس با بهرهگیری از مفهوم «محیط قابل انتظار متوسط» (هارتمن)، نوجوانی را نه صرفاً پدیدهای درونروانی، بلکه مرحلهای میداند که در تعامل پیچیده با زمینههای اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرد. موفقیت نوجوان در این مرحله، در گروی تلاقی میان ظرفیتهای روانیجسمانی و فرصتهای موجود در محیط است؛ جایی که نوجوان باید در مسیر استقلال، نقشهای اجتماعی را تجربه کرده، به بازتعریف خود بپردازد و موقعیت خود را در جهان مشخص سازد.
در گذار به جوانی، فرد باید توانایی ادغام و سازماندهی دستاوردهای مراحل پیشین را بهدست آورد. این مرحله، مقطع تثبیت شخصیت و شکلگیری فرد بالغی است که توان ایفای نقشهای اجتماعی، مسئولیتپذیری، و زیست اخلاقی را داراست. از نظر بلاس، نوجوانی زمانی به پایان میرسد که این انسجام حاصل شود و فرد در سطحی از استقلال روانی، قابلیت ورود به بزرگسالی را پیدا کند.
فهم رفتار انسان در هر مرحله، در پیوند با رویدادهای پیشین و جاری، و نگریستن به آن بهمنزلهی لحظهای در پیوستارِ تجربه، همواره از فرضیههای بنیادین روانکاوی بوده است. این نگرش تکاملی، بر فرآیندهای پیچیدهی نوجوانی که پیشتر صرفاً به ظهور بلوغ جنسی محدود میشدند و بهصورت مشاهداتی پراکنده باقی مانده بودند، نوری تازه افکنده است. رویکرد ژنتیکی سبب شده است که پدیدارهای رفتاری نوجوانی با آشکار ساختن بخشی از تاریخچهی خود، از ماهیت خویش نیز سخن بگویند.
«سهرساله» یکبار برای همیشه الگوی متوالی و گستردهای از رشد روانی-جنسی ارائه داد؛ علاوه بر این، ماهیت دوفازی تحول جنسی مختص انسان را مورد توجه قرار داد. مراحل اولیهی رشد جنسی و سازماندهی ناحیهای به دقت بررسی شده و با شکلگیری ساختار روانی هماهنگ شدهاند. ذکر این نکته ضروری است که اگرچه جنبههای مهمی از دومین فاز گستردهی رشد روانی-جنسی، یعنی بلوغ، بررسی شده است، این مرحله همچنان در انتظار نظریهای قابل درک و شفافسازی الگوهای بعدی است. جبران این فقدان برای من میسر نیست. در مطالب پیش رو تلاش خواهم کرد تا مشاهدات و نظریه را در بخش کوچکی که تحت عنوان «پیش از نوجوانی» یکپارچه کنم.

کلیشهی آشنایی که از نوجوانی به عنوان «نسخهی دوم» یا «بازگویی مجدد» اوایل کودکی سخن میگوید، تنها تا جایی معنا دارد که بر این واقعیت تأکید میکند که نوجوانی، مانند هر مرحلهی دیگر رشد روانی-جنسی که بهطور قابلتوجهی تحت تأثیر تحول پیشین سایق و ایگو قرار دارد، شامل عناصری از مراحل پیشین رشد نیز هست.تثبیت دورهی نهفتگی یکی از پیشنیازهای ورود به مرحلهی نوجوانی در سازماندهی سایق است؛ در غیر این صورت، کودک پیشبلوغ به سادگی تشدیدی از نیازهای پیشنهفتگی را تجربه میکند و رفتارهایی کودکانه با ماهیت بازداریشده، نه واپسگرایانه، نشان میدهد. مشخص کردن دستاوردهای ضروری دورهی نهفتگی بهعنوان پیششرطهای پیشروی موفق به نوجوانی میتواند حائز اهمیت باشد. در کار تحلیلی با نوجوانان، عمدتاً نوجوانان بزرگتر که دورهی نهفتگی در آنان بهطور رضایتبخش تثبیت نشده است، ما عادت کردهایم تحلیل را با روشهای آموزشی تکمیل یا مقدمهچینی کنیم تا به برخی از دستاوردهای ضروری دورهی نهفتگی دست یابیم.
بلوغ طولانی مدت: نشانگان و پیامدهای آن تالیف پتر بولاس
مثال:
دربارهی پسر ده سالهای که از نظر جسمی رشد کافی داشت اما مشکلات یادگیری، نارسایی اجتماعی و افکار عجیب و غریب از خود نشان میداد، در سن ده سالگی ناگهان میل آشکاری برای خوابیدن در رختخواب مادرش و دور نگه داشتن پدر از او ظاهر شد. خواستههای او برای در آغوش گرفته شدن و بوسیده شدن، جای خود را به میل برای اینکه مادر او را مانند کودکی بلند کند یا اجازه دهد روی پایش بنشیند، داد. مادر نیز تمایل داشت به آرزوهای فرزندش پاسخ مثبت دهد. بسیار ضروری به نظر میرسید که مادر در همان آغاز تحلیل (درمان) کودک، در برابر پیشرویهای جنسی پسرش مقاومت نشان دهد و یاد بگیرد که ضمن ناکام کردن او، ارضای جایگزین ارائه کند. واقعیت این بود که خود مادر به طور فعال پسر را از درک خواستههای ادیپی خود باز میداشت، و این امر به شکلی قاطع بر واکنشهای کودک تأثیر گذاشته بود.
پسر با واپسروی به آرزوهای ادیپال و نمایشی اندوهناک از تسلیم به این بازداری مادر واکنش داده بود. او به شکلی وسواسی با تکالیف مدرسه دلمشغولی پیدا کرد؛ او دفاتر تمرین خود را یکی پس از دیگری پر میکرد و بیوقفه به بازبینی آنها میپرداخت. این رفتار وسواسی به عنوان دفاعی در برابر فانتزیهای انتقامجویانهی مقعدی که معطوف به مادر بازدارنده بود، عمل میکرد؛ خیالپردازیها در ارتباط با مادر هممدرسهایهایش به صورت کنشنمایی بروز مییافتند. محتوای ادیپال تنها بعد از آنکه این رفتارهای پرخاشگرانه حل و فصل شدند، در تحلیل آشکار شدند و اضطراب اختگی با انکار، فرافکنی و تفکر آشفته نمایان شد. پسر به مضامین اختگی مشتق از انجیل متمایل شد: قربانی کردنِ برهی نر در عید فِصَح؛ پروردگاری که «همه نخستزادگان سرزمین مصر را به هلاکت خواهد رساند»؛ قتل عامل کودکان خردسال در بیتلحم به دستور هیرودیس؛ ترس از گاومیش وحشی که نزدیک به خانهی پسر بود. باور دارم که بدون به کار گیری روشهای آموزشی، تحلیل این پسر با مانع رو به رو میشد.
اکنون بیایید به تظاهرات بهنجار مرحلهی پیش از نوجوانی به عنوان خاتمهی دورهی نوجوانی بپردازیم. این واقعیت به خوبی تایید شده که تحول روانشناختی کاملا متفاوتی را در اوایل بلوغ دختر و پسر مشاهده میکنیم. تفاوتهای میان این دو جنسیت چشمگیر هستند؛ این دوره مورد توجه گستردهی روانشناسی توصیفی بوده و مجموعهای از یافتههای مشاهدهای مرتبط با آن بدست آمده است. آنچه که در پسر جلب توجه میکند، مسیر پیچیدهای است که او از سرمایهگذاری سایق پیش تناسلی به جهتگیری تناسلی طی میکند، در حالیکه دختر از مسیری سادهتر و با شدتی بیشتر به سوی جنس دیگر متمایل میشود. تنها با اشاره به پسر میتوان به درستی گفت که افزایش کمّی سایق غریزی در طول دورهی پیشنوجوانی منجر به سرمایهگذاریِ لیبیدوییِ بدونِ تمایز بر مراحل پیشتناسلی میشود. در واقع، احیای دوبارهی کیفیّات پیش از تناسلی مشخصهی اضمحلال دورهی نهفتگی در مردان است. در این زمان در پسرها افزایش در تحرکات پراکنده، حرص دهانی، فعالیتهای سادیستیک، فعالیتهای مقعدی مانند آنچه که در لذتهای مرتبط با میل به مدفوع ابراز میشوند، «زبان» یا واژگان رکیک، بیتوجهی به پاکیزگی، دلبستگی به بوها و توانایی ماهرانه در تقلید صداهای طبیعی را مشاهده میکنیم. پسری چهاردهساله که تحلیل خود را در دهسالگی آغاز کرده بود، به درستی چنین بازگو کرد: «در یازدهسالگی ذهنم فقط درگیر چیزهای کثیف بود و حالا در [چهاردهسالگی] درگیر سکس است؛ این خیلی متفاوت است».

دختر در دورهی پیش از نوجوانی ویژگیهای مشابه پسر را نشان نمیدهد؛ او هم یک دختر با ظاهری پسرانه و هم اندکی زن است. پسر پیش از نوجوانی از دیانای جوان-الههی شکار- که اغواگرانه جذابیت کودکانهاش را در دل طبیعتِ وحشی و در میان دستهای از سگهای شکاری به نمایش میگذارد، دوری میکند. این ارجاع اساطیری به منظور اشاره به جنبههای دفاعی سرمایهگذاری سایق پیش از تناسلی-برای مثال اجتناب از زن اختهکننده یا همان مادر کهن-استفاده شده است. من براساس خیالپردازیها، بازیها، رویاها و رفتارهای بیمارگونهی پسرهای پیش از نوجوانی به این نتیحه رسیدم که اضطراب اختگی در ارتباط با مادر فالیک (تناسلی) نه تنها یک تجربهی جهانشمولِ مردان پیش از نوجوانی است بلکه مضمون اصلی این تجربه است. آیا این مشاهدات تکراری ممکن است ناشی از این واقعیت باشد که در تحلیل پسرهای نوجوان بسیاری را با تلاشهای منفعلانهای میبینیم که از خانوادههایی با مادرانی نیرومند و مسلط آمدهاند؟ البته که این ملاحظه نیازمند بررسی دقیق و موشکافانه است.
هنگامی که جنگ ساختار را در هم میشکند
مثال
در رویاهای متعددِ یک پسر یازدهساله (چاق، مطیع، خوددار و وسواسی) زنی برهنه مکرراً ظاهر میشود که اندامهای پایینی حاو به خوبی به یاد آورده نمیشوند و مبهم دیده میشوند؛ پستان، در اینجا، جانشین آلت تناسلی شده است؛ یا بهمنزلهی عضوی با کارکرد نعوظ، یا بهمثابهی عضوی با کارکرد دفعی. رویاهای این پسر همواره ناشی از تجربههایی در یک مدرسهی مختلط بودند؛ جایی که رقابت میان پسرها و دخترها، بیوقفه برای او گواهی بود بر شرارت زنانه، بازیهای ناپاک او و خوی درندهخو و تجاوزگرش. تسکین وسواسی از طریق خودارضایی، هنگامی که در بستر مفهومی ذکر شده تفسیر شد، به اختلالی در خواب انجامید؛ اختلالی که در آن، اندیشهی مسلط این بود که مادرش ممکن است در طول شب او را بکشد. اضطراب اختگی که مرحلهی ادیپی در پسر را به اضمحلال میرساند، با آغاز بلوغ بار دیگر سر برمیآورد. در نخستین مرحلهی پیشنوجوانی پسرانه، اضطراب اختگی با تصویر مادر تناسلی (فالیک) پیوند میخورد. تلاشهای منفعلانه بهشدت با جبران افراطی پاسخ داده میشوند، و رشد جنسی بهنوبهی خود، پشتوانهای نیرومند برای دفاع در برابر این تلاشها فراهم میآورد (4). با اینحال، پیش از آنکه چرخشی موفقیتآمیز بهسوی مردانگی شکل گیرد، بهرهگیری از دفاع همجنسگرایانه در برابر اضطراب اختگی، مرحلهای بهنجار از پیشنوجوانی پسرانه را شکل میدهد. دقیقاً همین راه حل را در پسران نوجوان مشاهده میکنیم؛ روانشناسی توصیفی این رفتار گروهیِ تیپیک را «مرحلهی باند[۱]» نامیده، و روانشناسی پویشی از آن با عنوان «مرحلهی همجنسگرایانهی پیشنوجوانی» یاد میکند.
چیزی به این اندازه قابل توجه در زندگی دختر مشاهده نمیشود. تفاوت رفتارهای پیشنوجوانی پسران و دختران با واپسرانی گسترده تمایلات پیشتناسلی در دختران از قبل نمایان میشود؛ واپسرانیای که دختر باید پیش از ورود به مرحله ادیپی برقرار کند. در واقع، این واپسرانی پیشنیاز رشد طبیعی زنانه است. دختر، وقتی به دلیل ناامیدی خودشیفته از خود و تصویر زن ناقصالعضو از مادر فاصله میگیرد، سایقهای غریزی مرتبط با مراقبتها و خدمات بدنی او یعنی تمام حوزهی تمایلات پیشتناسلی را واپس میراند. روث مک برونزویک (2) در مقاله کلاسیک خود با عنوان «مرحله پیشادیپی تحول لیبیدو» بیان میکند: «یکی از بزرگترین تفاوتهای بین جنسیتها، میزان وسیع واپسرانی سایق جنسی دوران کودکی در دختر است. به جز در حالات حاد رواننژندی، هیچ مردی به واپسرانی مشابهی از سایق جنسی دوران کودکی خود دست نمیزند.»

دختری که قادر به حفظ واپسرانی سایق پیشتناسلی خود نباشد، در روند رشد تدریجی خود با مشکلاتی مواجه خواهد شد. بنابراین، دختر نوجوان معمولاً تمایلات دگرجنس گرایانهاش را بهطور اغراقآمیزی بروز میدهد و اغلب به شکلی هیجانی و پیدرپی به پسران دلبستگی پیدا میکند. هلن دویچ (۳) به طرز متناقضی اشاره میکند که «رابطه دختر با مادرش پایدارتر و اغلب شدیدتر و خطرناکتر از رابطه پسر با مادر است. زمانی که دختر در مواجهه با واقعیت دچار موانعی میشود، باز به سوی مادر بازمیگردد، دورهای که با افزایش شدت خواستههای عشقی کودکانه مشخص میشود. برای درک تفاوتهای بین دوران پیشنوجوانی پسران و دختران باید به این نکته توجه داشت که تعارضات ادیپی در دختران به اندازه پسران به طور ناگهانی و سرنوشتساز پایان نمییابد. فروید (۷) معتقد است: «دختر برای مدت نامعلومی در وضعیت ادیپال باقی میماند، تنها در اواخر زندگی آن را رها میکند و آن هم به طور ناقص.» در نتیجه، دختر در دوران نوجوانی با شدت بیشتری با روابط ابژه دست و پنجه نرم میکند؛ در واقع، قطع ارتباط طولانی و دردناک با مادر، مهمترین وظیفهی این دوران به شمار میآید.
«تلاش پیشبلوغی برای رهایی از مادر که ناکام ماند یا بسیار ضعیف بود، میتواند رشد روانشناختی آینده را تضعیف کند و ردپایی کاملاً کودکانه بر تمام شخصیت زن برجای گذارد.» (۳)
نیازهای کودکان زیر ۵ سال
در حالیکه پسر در مرحلهی پیشنوجوانی با اضطراب اختگی (ترس و میل) در رابطه با مادر کهنالگویی/نخستین دستوپنجه نرم میکند و در نتیجه از جنس مخالف رویگردان میشود، دختر در برابر کشش واپسگرایانه به سوی مادر پیشاودیپی از خود دفاع میکند؛ این دفاع با چرخشی قاطع و نیرومند به سوی دگرجنسگرایی شکل میگیرد. در این نقش، نمیتوان دختر در پیشنوجوانی را «زن» نامید، چرا که او آشکارا در موقعیت کنشگر و اغواگر در بازیِ عشقِ تقلیدی قرار دارد؛ درواقع، جنبهی فالیک جنسیت او در این مرحله برجسته است و برای مدتی کوتاه، به او احساسی غیرمعمول از کفایت و کاملبودن میبخشد. واقعیتِ قدبلندتر بودنِ میانگینِ دخترانِ یازده تا سیزده ساله نسبت به پسرانِ همسنشان، تنها بر شدت و برجستگیِ این وضعیت میافزاید. بندک[۲] با اشاره به یافتههای غدد درونریز مینویسد: «پیش از آنکه کارکرد تولیدمثل به بلوغ برسد و پیش از آنکه تخمکگذاری با نظمی نسبی آغاز شود، فاز استروژنی غالب است؛ گویی این غلبه وظایف رشدیِ دوران نوجوانی همچون برقراری روابط عاطفی با جنس مذکر را تسهیل میکند»و. هلن دویچ[۳] از «پیشابلوغی»[۴] دختران بهعنوان «دورانی از بیشترین آزادی نسبت به میل جنسی کودکانه» یاد میکند. به تعبیر هلن دویچ این وضعیت، بهطور معمول، با «چرخشی نیرومند بهسوی واقعیت» همراه است که بهزعم من، نقشی جبرانی در برابر اجیای میل جنسی کودکانه ایفا میکند. تعارض خاصِ این مرحله در پیشنوجوانیِ دخترانه، بهویژه در مواردی که رشد پیشرونده حفظ نشده است، بهخوبی ماهیت دفاعی خود را آشکار میسازد. بزهکاری در دختران، فرصت خوبی برای مطالعهی سازمانِ سایق در مرحلهی پیشنوجوانیِ دختران به دست میدهد. ما بهخوبی آگاهیم که در مرحلهی پیشبلوغ دختران، دلبستگی به مادر خطری جدیتر از دلبستگی به پدر به شمار میرود (۳).
در بزهکاری دختران، که بهطور کلی نمایانگر کنشنماییِ جنسی است، تثبیت بر روی مادرِ پیشاُدیپی نقشی به غایت تعیینکننده ایفا میکند. در واقع، بزهکاری در دختران اغلب ناشی از کشش قوی و واپسرونده به سوی مادر پیشاُدیپی و هراسی است که چنین تسلّطی به همراه دارد. به نظر من، گرایش دختر به رفتارهای دگرجنسگرایانه که در نگاه نخست گویی بازگشت آرزوهای اُدیپی است، با بررسی دقیقتر مشخص میشود که این رفتار به نقاط تثبیتی بازمیگردد که در مراحل پیشتناسلیِ تحول لیبیدو شکل گرفتهاند؛ جایی که ناکامی، بیشبرانگیختگی یا هر دو تجربه شدهاند. دگرجنسگرایی ظاهری (نمایشی) دختر بزهکار به عنوان مکانیزمی دفاعی در برابر کشش واپسگرایانه به مادر پیشادیپی عمل میکند. مقاومت شدیدی در برابر این کشش رخ میدهد، زیرا بازگشت به آن و انتخاب ابژه همجنس، موجب گسستی مرگبار در روند رشد زنانگی خواهد شد. وقتی از یک دختر چهارده ساله پرسیده شد چرا همزمان به ده دوست پسر نیاز دارد، با ناراحتی و حس حق به جانب پاسخ داد: «من مجبورم این کار را بکنم؛ اگر این همه دوست پسر نداشتم، میگفتند که لزبین هستم.» در این جمله، «آنها» فرافکنی همان سایقهای غریزی هستند که دختر با رفتار نمایشی و آشکار خود تلاش میکند بهشدت با آنها مقابله کند. گستت در روند تحول هیجانی تدریجی دختر که با ورود به دوران بلوغ همراه است، تهدیدی جدیتر برای انسجام شخصیت او نسبت به پسر به شمار میرود. خلاصهی مورد زیر، نمونهای بهنجار از فروپاشی بزهکارانه در سازمان سایق پیشنوجوانی دختر را نشان میدهد و وظیفهی هیجانی حیاتیای را که دختر باید در این مرحله انجام دهد تا بتواند به نوجوانی اصلی گام بردارد، عیان میسازد.
مثال:
نانسی دختر سیزدهسالهای بود که مرتکب بزهکاری جنسی شده بود. او روابط جنسی متعددی با پسران نوجوان داشت و با تعریف ماجراهایش مادرش را آزار میداد. او مادرش را بابت نارضایتیهایش سرزنش میکرد؛ از کودکی احساس تنهایی را تجربه کرده بود. نانسی باور داشت که مادرش هرگز او را نخواسته است و پیوسته و بیدلیل خواستههای افراطی از او داشت. نانسی شدیداً در آرزوی داشتن یک بچه بود؛ تمامی خیالپردازیهای جنسی نانسی حول مضمون «مادر–نوزاد» میچرخید و در اساس، به یک حرص دهانیِ مهارناشدنی بازمیگشت. او در یک رویت با پسران نوجوان ارتباط جنسی داشت؛ در این رویا او 365 کودک داشت و (در رؤیا) از یک پسر، هر روز بهمدت یک سال یک نوزاد به دنیا میآورد و پس از به پایان رساندن این کار، همان پسر را با شلیک گلوله میکشت.

کنشنماییهای جنسیِ نانسی بهمحض آنکه با زنی ۲۰ ساله، متأهل، باردار، و دارای سه فرزند ــ که روابط جنسی بیثبات و پرشمار داشت ــ رابطهی دوستانهای برقرار کرد، بهطور کامل متوقف شد. نانسی در دوستی با این زنِ شبیهبه-دوست-و-مادر، ارضای نیازهای دهانی و مادریاش را یافت؛ درحالیکه همزمان از تسلیمشدن به کششهای همجنسگرایانه نیز محافظت میشد. او نقش مادر را برای کودکان آن زن بازی میکرد و از آنها مراقبت مینمود، در حالیکه مادرشان در خیابانها پرسه میزد. نانسی در پانزدهسالگی از دل این دوستی بیرون آمد؛ به عنوان فردی نسبتاً خودشیفته به بازیگری علاقهمند شده بود و به دنبال آموزشهای لازم در این زمینه میرفت. با این حال، او در گذار به سوی یافتن ابژهای دگرجنسخواهانه موفق نشد.
در روند طبیعی تحول روانی دختر، مرحلهی سازمانیابی سایق در پیشنوجوانی، بهطور عمده در خدمتِ دفاع در برابر مادرِ پیشادیپی قرار دارد؛ این وضعیت در قالب تعارضهای متعددی که در این دوره میان مادر و دختر پدید میآید، بازتاب مییابد.
چرا کودمان بازی میکنند؟
پیشروی بهسوی نوجوانیِ اصلی با ظهور احساسات اُدیپی مشخص میشود؛ احساساتی که ابتدا جابهجا[۵] شده و در نهایت از طریق «فرآیندِ غیرقابلِ بازگشتِ جابهجایی» خاموش میگردند؛ فرآیندی که بهدرستی از سوی اَنی کاتان[۶] «حذف ابژه»[۷] نامگذاری شده است. این مرحله از رشد نوجوانی، خارج از حوزهی بحث این نوشتار قرار دارد.
پس از آنکه سازماندهی سایق در مرحلهی پیشنوجوانی را بر پایهی موقعیتهای پیشاُدیپی تعریف کردم، اکنون مایلم توضیحاتم را به نخستین تحلیلِ روانکاوانهی یک دختر نوجوان، یعنی دورا[۸]، مرتبط سازم (۵). (دورا دختری شانزدهساله بود که اولین ملاقات را با فروید داشت و در هجدهسالگی درمان خود را آغاز کرد) در پایان بخش «تصویر بالینی»، فروید عنصری را معرفی میکند که خود اعتراف میکند: «تنها میتواند به تار شدن و محو خطوط درگیری شاعرانهای بینجامد که ما توانستهایم به دورا نسبت دهیم. چراکه پشت قطارِ پرارزشِ افکار دورا ــ که بر روابط پدرش با خانم ک. متمرکز بود ــ احساسی از حسادت پنهان شده بود که خودِ آن زن را هدف گرفته بود؛ احساسی که تنها میتوانست مبتنی بر دلبستگیای از سوی دورا نسبت به فردی از جنس خود باشد» (ص. ۶۰). ما میتوانیم این جمله را بهصورت زیر بازگویی کنیم: «احساسی که تنها میتوانست مبتنی بر دلبستگی دختر نسبت به مادرش باشد.» با علاقهای فراوان، گزارش فروید را دربارهی رابطهی دورا با معلم سرخانهاش، دخترعمویش، و با خانم ک. را میخوانیم؛ رابطهای که «تأثیر آسیبزای بزرگتری» نسبت به موقعیت ادیپی داشت ــ موقعیتی که دورا «سعی کرد از آن بهعنوان پوششی» برای تروما یا آسیبِ عمیقتری استفاده کند: اینکه توسط دوست صمیمیاش، خانم ک.، «بیدرنگ قربانی شد، تنها برای اینکه رابطهی آن زن با پدر دورا خدشهدار نشود» (ص. ۶۲). فروید در نتیجهگیری پایانی خود ادامه میدهد و اشاره میکند که «رشتهی تفکرِ پُراهمیت دورا، که بر روابط پدرش با خانم ک. متمرکز بود، نه تنها با هدف سرکوب عشقش به آقای ک. ــ عشقی که زمانی در سطح آگاهانه وجود داشت ــ طراحی شده بود، بلکه همچنین برای پنهانکردن عشق او به خانم ک. به کار میرفت؛ عشقی که در معنایی عمیقتر، ناآگاهانه بود» (ص. ۶۲).
این مشاهده آشناییست که تلاشها و کشمکشهای ادیپی در دوران نوجوانی آشکارتر و پرصداتر هستند، در حالی که تثبیتهای پیشادیپی ــ که اغلب از نظر آسیبشناختی اهمیت ژرفتری دارند ــ در پسزمینه باقی میمانند. در مورد دورا، تحلیل پیش از آن به پایان رسید که بتواند نوری بر این سوی زندگی روانی او بیفکند. نوجوان بارها و بارها به ما این پیام را میرساند که تا پیش از آنکه تثبیتهای اولیهتر برای کاوش تحلیلی قابلدسترسی شوند بهشدت به یک تکیهگاه در سطح ادیپی—یعنی جهتگیریای متناسب با جنسیت خود— نیاز دارد. پدر قدرتمند برای این پسر نقش دفاعی در برابر اضطراب اختگیِ پیشاُدیپی را ایفا میکرد. این پسر هرگز به خود اجازه نمیداد که تحلیلگر را مورد انتقاد، تردید یا پرسش قرار دهد؛ تحلیلگر باید همیشه حقبهجانب و بینقص میبود. او حتی به خود اجازه نمیداد به ساعت نگاه کند، از ترس آنکه مبادا به تحلیلگر توهین کرده باشد. سرانجام، تحلیل انتقال ترسهای عمیق و نهفتهی پسر از تحلیلگر مانند ترس از تلافیجویی و آسیب دیدن را آشکار ساخت. سپس تحلیل اضطراب اختگی ادیپال راه را برای مواجهه با اضطرابهای بسیار نگرانکنندهتر در رابطه با مادر پیشادیپی هموار ساخت. حل و فصل این تثبیتهای نخستین منجر به یک ارزیابی ناامیدکننده اما واقعبینانه از پدر شد. بنظر میرسد که تداوم یک موقعیت خیالیِ ادیپال»[۹] تثبیت پیشادیپی نیرومندی را پنهان کرده بود.

در این نوشتهی کوتاه، تمرکز خود را بر سازمان سایق دوره پیشنوجوانی معطوف کردهام. از اینجا مسیر به سوی تغییرات در سازمان سایقها هدایت میشود که بهتدریج و بهطور محکمتری در تغییرات جدید زیستی دوران بلوغ یعنی شکلگیری لذت ارگاستیک (اوج لذت جنسی) ریشه دارد. این نوآوری زیستی، مستلزم نظمبخشی سلسلهمراتبی به موقعیتهای متعدد و باقیماندهی دوران کودکی است؛ موقعیتهایی که به دلایل فردی همچنان سرمایهگذاری روانی (کتکسی) بر آنها حفظ شده و برای ادامهی بروز و ارضای خود پافشاری میکنند. این نظمیافتگی سرانجام منجر به الگویی بسیار شخصی از لذت مقدماتی [۱۰] میشود. رشد همزمان ایگو نیز—مانند همیشه- از سازماندهی موجودِ سایقها الگو میگیرد.
روانکاوی کودک
در نتیجه، در دوران نوجوانی میتوان گرایشی به سوی نوعی نظم سلسلهمراتبی در سازمانیافتگی ایگو نیز مشاهده کرد؛ در واقع، هرگاه این نظمیابی اتفاق نیفتد، حالت کلی بیهدفی و بیثباتی پدید میآید که در بسیاری از موارد مانع شکلگیری یک سازگاری شغلی پایدار میشود. براساس تجربهی من، در چنین مواردی آسیبشناسیِ سازمانیافتگیِ سایق نیازمند دقت و بررسی دقیق است؛ و این بررسی ممکن است مستلزم دورهای طولانی از آمادگی و زمینهسازی باشد. پیش از آنکه از چارچوب این مقاله فراتر بروم، این اندیشه را در اینجا رها میکنم. با وجود آنکه تمرکزم بر جنبهای محدود از مسئلهی گستردهی روانشناسی نوجوانی بوده، این کار را با این امید انجام دادهام که از خلال آن، بتوان درک روشنتری از ابعاد و جریانهای وسیعتر این دوران به دست آورد. از زمان انتشار «سه مقاله دربارهٔ نظریهٔ جنسی»، بینش روانکاوانه نسبت به دوران نوجوانی پیوسته گسترش یافته است. با این حال، گفتهی فروید در «دگرگونیهای دوران بلوغ» هنوز شایستهی یادآوریست: «نقطهٔ آغاز و هدف نهایی این فرایند بهروشنی قابل مشاهدهاند. مراحل میانی این فرایند هنوز در بسیاری جهات برای ما مبهماند. ما ناچاریم بیش از یکی از آنها را همچنان بهعنوان یک معمای حلنشده باقی بگذاریم.» امروز نیز مانند گذشته، مسئلهٔ «مراحل میانی» است که بیش از همه توجه ما را به خود جلب میکند.
آشنایی با درمانگران دیگری
روانکاوی آنلاین برای مهاجران
پینوشتها
[1] Gang stage
[2] Benedek
[3] Helene Deutsch
[4] prepuberty
[5] Displaced
[6] Anny Katan
[7] Object Removal
[8] Dora
[9] Illusory oedipal
[10] Forepleasure
منبع
Blos, P. (1958). Preadolescent drive organization. Journal of the American Psychoanalytic Association, *6*(1), 47–56. https://doi.org/10.1177/000306515800600104