این مقاله ترجمهی مقالهای با همین عنوان در وبسایت مدرسهی زندگی است که به ترجمهی حامد حکیمی برای مجلهی روانکاوی «دیگری»آماده شده است.
وقتی در روابط عاشقانه قربانی خیانت میشویم، تنها چیزی که از دست میدهیم خودِ آن فرد نیست، بلکه ظرفیت ما در اعتماد کردن به انسانهاست که آسیب میبیند.
به خودمان میگوییم اگر در این رابطه متوجه نشانهها نشدیم، ممکن است در رابطههای دیگر هم متوجه نشویم. وقتی کسی که به ما قول وفاداری داده بود و با نگاهی معصومانه و مهربانانه ما را عزیزترینِ زندگیاش میدانست، کمکم از ما دور شد، با دیگران در فضای مجازی گرم گرفت، و شبها دیر به خانه برگشت، چطور ممکن است بتوانیم بار دیگر به کسی اعتماد داشته باشیم؟
ما به راهکاری نیاز داریم تا بتوانیم دوباره آیندهمان را بسازیم.
بخشیدنِ خودمان
باید بدانیم که بهخاطر کمبودهای شخصیمان نیست که متوجه خیانت نشدیم. رنجی که کشیدهایم نتیجۀ بلوغ احساسیمان است. این همان چیزی است که ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد وقتی یاد میگیرد چطور یک نفر را بیقید و شرط دوست داشته باشد. ما به این دلیل آسیب دیدیم چون بر ترسمان از صمیمیت غلبه کرده بودیم، چون یاد گرفته بودیم چطور زره دفاعیمان را کنار بگذاریم، چطور بهقدر کافی بالغ باشیم تا در حضور دیگری گریه کنیم، به مهربانی و وفاداری باور داشته باشیم، و کودک معصوم و زخمی درون شریکمان را ببینیم. ما سادهلوح نبودیم؛ فقط داشتیم کاری را میکردیم که عشق واقعی از ما میخواهد.
چرا خیانت رخ می دهد؟

نباید تعمیم بدهیم
وقتی ناامید هستیم، مشکل اصلی میل ما به تعمیمدادن است. وقتی رنج میکشیم، قدرت تشخیصمان را از دست میدهیم. فقط میگوییم: «همه بدند، همه خائناند». این احساس کاملاً قابل درک است، اما درعینحال نوعی اغراق ویرانگر است که با واقعیت همخوانی ندارد و هزینۀ بالایی برایمان دارد.
باید دقیقتر شویم. خیانت آن شخص دلایل خاص خودش را داشت، و بهجای آهکشیدن و نگاه کلی، باید در شناخت این دلایل خبره شویم.
خیلیها ممکن است خیانتکار باشند، اما خیلیها هم نیستند. آنهایی که خیانت میکنند معمولاً ویژگیهای مشخصی دارند که میشود آنها را شناخت، دستهبندی کرد و به خاطر سپرد، تا در آینده راحتتر و سریعتر متوجهشان شویم.
برای مثال:
- مقاومت دربرابر تعارض و طفرهرفتن: بسیاری از خیانتکنندگان کسانی هستند که تاب رویارویی را ندارند. این ویژگی در ظاهر مثل خجالت یا تواضع به نظر میرسد، اما نتایجش چیزی جز فاجعه نیست. آیا شریک ما میتواند خبرهای سخت را بگوید؟ آیا وقتی لازم است، صدایش درمیآید؟ پاسخ این سؤالها معمولاً در کودکی او نهفته است. آیا او کودک ساکت و «خوبی» بوده چون پدرش خشمگین و مادرش بیاعتنا بوده است؟ (دروغگوهای بزرگ معمولاً والدین بسیار عصبانیای داشتهاند.) آیا توانسته شخصیت مستقل خودش را شکل دهد یا همیشه در حال راضی نگهداشتن اطرافیانش بوده است؟ باید مراقب افرادی باشیم که میخواهند دیگران را راضی نگه دارند چون این افراد بهخاطر ترس از ناراحتکردن ما، ممکن است چند سال از زندگیمان را نابود کنند.
- چقدر خودش را دوست دارد؟ کسانی که از خودشان بیزارند بیشتر در معرض این هستند که عشق ما را باور نکنند؛ و وقتی این عشق جدی میشود، آن را نابود میکنند، چون آنها به حس تنهاییای که برای داشتن احساس امنیت به آن نیاز دارند وابسته هستند.
- کودکیاش چقدر آسیبدیده بوده و چقدر از آن آگاه است؟ ما معمولاً وسوسه میشویم که زخمهای کسی را درمان کنیم، اما باید حواسمان به خطرات این کار باشد. شاید بهتر باشد در قرار بعدی آمبولانسمان را در خانه نگه داریم و با خودمان نبریم! کودکی که دوست داشته نشده لزوماً به بزرگسالی تبدیل نمیشود که قدردان و قابل پیشبینی باشد. ممکن است به آدمی تبدیل شود که فکر میکند دنبال عشق است، اما وقتی آن را مییابد، احساس خفگی میکند. چنین فردی ممکن است شمایی را که سعی در دوستداشتنش دارید عذاب دهد و با شما همان رفتاری را بکند که روزی با خودش شده.
- چقدر در بیان خشمش راحت است؟ خیانت اغلب شکلی از غیظ است که راه مستقیمی برای برونرفت پیدا نکرده. آیا وقتی شریک عاطفیتان ناراضی است، بهموقع به شما میگوید؟ اصلاً خودش میداند که ناراحت است؟
- آیا در روابط جنسیاش ناگهان سرد میشود، بیآنکه دلیلش را بداند؟ آیا با دیگران لاس میزند و بعد از شما معذرتخواهی میکند، بیآنکه حتی دلیل کارش را نمیداند؟ رابطۀ جنسی اغلب اولین نشانۀ هشدار است.
- آیا میتواند خطاهای کوچک را بپذیرد؟ مثلاً آیا قبول میکند که روی فرش لک انداخته یا میزتان را خط انداخته است؟ یا همیشه ماجرا یک راز باقی میماند یا تقصیر را گردن کس دیگری میاندازد؟ آیا میتواند صادقانه بگوید که یادش رفته شام بخرد، یا آنقدر درگیر فیلم بوده که فراموش کرده باغچه را آب بدهد؟ آیا توانایی پذیرش مسئولیتِ رفتار و احساساتش را دارد؟ خیانت معمولاً از همین جزئیات کوچک قابل شناسایی است.
کدام زوجها در معرض خیانت هستند؟

باید هشیار باشیم
ما معمولاً یک دوگانۀ غلط میسازیم: یا باید کاملاً اعتماد کنیم، یا باید کاملاً مراقب باشیم. اما درواقع میتوانیم کسی را دوست داشته باشیم و درعینحال، همیشه گوشهچشمی هم به اتفاقات داشته باشیم.
مثل خدمۀ پرواز که در آرامش کار میکنند، اما همیشه میدانند خروج اضطراری کجاست. میتوان از مهربانیهای یک نفر لذت برد و درعینحال، آگاه بود که این مهربانیها ممکن است همیشه پایدار نباشد.
میتوان خوشبین بود، اما با علم به اینکه هیچچیز در زندگی صددرصد تضمینشده نیست؛ و این برای انسان کاملاً طبیعی است.
چگونه به خیانت واکنش نشان دهیم؟
میدانیم که دوام خواهیم آورد
مهمترین درسی که میشود از یک خیانت گرفت این است که ما میتوانیم از این بحران ، هرچقدر هم سخت باشد، عبور کنیم. قطعاً لذتبخش نیست، ممکن است هفتهها گریه کنیم، اما در نهایت محکمتر و قویتر از قبل به زندگی برمیگردیم.
این تجربه به ما یاد میدهد که اعتماد کامل آنقدرها هم مهم نیست. کسی که خیانت را پشت سر گذاشته، اگر درسی از آن بیاموزد، ممکن است در آینده کمتر روی اعتماد مطلق تمرکز کند، و نسبت به خطاهای انسانی واقعبینانهتر برخورد کند.
البته طبیعی است که میخواهیم باور کنیم که شریک عاطفی جدیدمان، که حرفهای زیبایی زده و نشانههای امیدوارکنندهای دارد، مهربانتر و قابلاعتمادتر از قبلیست. شاید داریم با هم برای تعطیلات برنامهریزی میکنیم، یا دربارۀ زندگیکردن زیر یک سقف حرف میزنیم. اما هنوز کل بازی را نمیدانیم، و گفتن این حرف نشانۀ بدبینی نیست. میتوانیم او را باور کنیم، تحسین کنیم، حتی عاشقش شویم _ و درعینحال، بدانیم که احتمال اشتباه وجود دارد. با این تفاوت که اکنون دیگر میدانیم که اگر روزی اشتباه کنیم، میتوانیم جان سالم به در ببریم.
آشنایی با درمانگران کلینیک دیگری
روانکاوی آنلاین برای خارج از کشور
منبع
The School of Life. (n.d.). Learning To Trust Again. From https://www.theschooloflife.com/article/learning-to-trust-again