افسردگی بعد از زایمان معمولاً در چند هفته یا ماه اول پس از تولد نوزاد شروع میشود و تأثیرات شدیدی بر روابط مادر با نوزاد، خانواده و عملکردهای روزمرهی او دارد. این اختلال میتواند منجر به مشکلات جدی روانی، اجتماعی و جسمی برای مادر شود. علائم افسردگی بعد از زایمان ممکن است از احساس غم و اندوه تا اضطراب و ناتوانی در لذت بردن از زندگی متغیر باشد و تأثیرات عمیقی بر تعاملات مادر با نوزاد و اطرافیانش بگذارد. در برخی موارد، افسردگی بعد از زایمان به افکار خودکشی یا آسیب به خود و نوزاد منجر میشود که در چنین شرایطی، دریافت کمک حرفهای ضروری است.
در ادامه قصد داریم به بررسی روانکاوانه افسردگی بعد از زایمان بپردازیم. افسردگی پس از زایمان معمولاً با تعدادی تعارضات روانی پیچیده همراه است که شامل وابستگی، خشم سرکوبشده و مشکلات مرتبط با والدینِ مادر است.
علتهای روانی افسردگی پس از زایمان

ادبیات روانکاوی دربارهی افسردگی بعد از زایمان با یک حکایت تاریخی آغاز میشود. زمانی که زن جوان پس از به دنیا آوردن اولین فرزند خود اشتهای خود را از دست داد و دچار استفراغ، بیخوابی و اضطراب شدید شد؛ او قادر به شیردهی مناسب به نوزاد نبود. پس از هفتهها تلاش، به منظور جلوگیری از خطر بیشتر برای مادر و نوزاد، نوزاد به یک پرستار کودک سپرده شد تا او را شیر بدهد (این اتفاق در اوایل دهه ۱۸۹۰ بود و هنوز فرمول شیر خشک اختراع نشده بود). سه سال بعد، با تولد فرزند دوم، افسردگی بعد از زایمان دوباره ظاهر شد. پس از چهار روز تلاش طاقتفرسا پس از زایمان، دکتر زیگموند فروید برای معاینه فراخوانده شد.
بررسیهای فروید در مورد این زن به وضوح احساس نیاز مادر به مراقبت از خود و خشم او در صورت عدم دریافت این مراقبت را نشان داد. مطالعاتی که توسط روانکاوان دیگر در مورد افسردگی بعد از زایمان انجام شد، دامنه وسیعی از تعارضات مرتبط با این نوع افسردگی را یادآوری میکند. در مجموع سه تعارض اصلی در مورد افسردگی بعد از زایمان معرفی شده است. هر یک از تعارضها میتواند نقشی در ایجاد افسردگی پس از زایمان داشته باشد.
سه تعارض عاطفی اصلی در افسردگی بعد از زایمان
سه تعارض عاطفی اصلی مرتبط با افسردگی بعد از زایمان شامل تعارض وابستگی، تعارض خشم و تعارض مادری است. شدت هر کدام از این تعارضها میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد. در هر فرد مبتلا به افسردگی پس از زایمان، ممکن است حداقل دو مورد از این تعارضها برجسته باشد.
تعارض وابستگی در زنان مبتلا به افسردگی بعد از زایمان
رایجترین تعارض که زنان مبتلا به افسردگی بعد از زایمان با آن روبهرو هستند، تعارض وابستگی است. برای مراقبت از یک نوزاد، ضرورت دارد که زن خودش احساس کند که مورد مراقبت قرار گرفته است. هر انسانی نیازها و خواستههای وابستگی دارد و هیچکس به طور کامل لذتهای نوزادی و کودکی از مراقبت شدن را فراموش نمیکند. با این حال، این تمایلات میتوانند متعارض شوند و در مراحل اولیه رشد، بهعنوان چیزی کودکانه یا شرمآور تلقی شوند. یعنی از یک طرف ما خواهان لذت وابستگی و مراقبت هستیم و از سوی دیگر، این وابستگی را شرمآور و نشانهی ضعف تلقی میکنیم. این که گاهی به کودکان میگوییم «تو ضعیفی!» نشاندهنده احساساتِ متخاصمِ رایج نسبت به تمایلات وابستگی کودکانه است. اما زنی که به تازگی مادر شده است برای انجام تمام کارها و تحمل همه محرومیتها و سختیهای ناشی از مراقبت از یک نوزاد، خودش به مراقبت نیاز دارد.

مادر همچنین باید با واکنشهایِ عاطفیِ خود نسبت به نیازها و خواستههایِ نوزاد مقابله کند. نوزاد ممکن است خواستههای ناخودآگاه مادر را برانگیزد و حس حسادت نسبت به موقعیت رشک برانگیز نوزاد ایجاد کند؛ منظور ما از موقعیت رشک برانگیز نوزاد این است که تمام خواستههای نوزاد به راحتی برآورده میشوند. اگر مادر بتواند نیازهای وابستگی خود را بپذیرد و مطمئن شود که مورد مراقبت قرار میگیرد و اگر بتواند وابستگی نوزاد و واکنشهای خود به آن را تحمل کند، بعید است که دچار افسردگی بعد از زایمان شود. اما اگر نتواند، ممکن است در معرض خطر قرار گیرد.
اگر در یک خانواده، تعداد افرادی که باید مورد مراقبت واقع شوند بیش از حد زیاد شود، و اگر نیازهای برآوردهنشدهیِ فردِ مراقب شدید شود، سیستم متقابل وابستگی فرو میپاشد. این وضعیت برای بسیاری از زنانی که افسردگی بعد از زایمان را تجربه میکنند، صادق است. شوهر، خانه، شغل و یک فرزند ممکن است قابل مدیریت باشد، اما مراقبت از یک فرزند دیگر ممکن است کمرشکن باشد. برای پیشگیری از افسردگی پس از زایمان فرد به یک سیستم اجتماعی قوی نیاز دارد.
تعارض خشم در زنان مبتلا به افسردگی بعد از زایمان
چالش عمدهی دیگری که زنان مبتلا به افسردگی بعد از زایمان با آن روبهرو هستند، مشکل در مدیریت خشم است. زنان مبتلا به افسردگی پس از زایمان برای ابراز احساسات خشمگینانهی خود تردید دارند هرچند ابراز این احساسات میتواند مفید باشد و مراقبت و حمایت خانواده برانگیزد. همچنین ممکن است پس از آشکار شدن خشم و متوقف شدنِ سرکوب آن، کمتر احساس گناه و اضطراب بکنند.
بسیاری از زنان مبتلا به افسردگی بعد از زایمان احساس میکنند که حق ندارند عصبانی شوند، از خشمگین بودن احساس گناه میکنند، یا از ابراز آن میترسند. با این حال، زنان مبتلا به این نوع افسردگی ممکن است دلایل بسیاری برای عصبانیت داشته باشند، دلایلی که ریشه در گذشته و یا زمان حال. دارد یا حتی گاهی بخش زیادی از این خشمِ غیرقابلِتحمل ممکن است متوجه نوزاد باشد. این نوزاد که آمده و زندگی زن را دگرگون کرده، خواب و بسیاری از رضایتهای معمول او را گرفته است، در حالی که خودش (نوزاد) تغذیه و مراقبت میشود، و کاری جز تخلیهی انرژی مادر انجام نمیدهد! اگر مادر بتواند این احساسات را بپذیرد و تحمل کند یا از آنها برای دریافت کمک و ایجاد زمانی برای خود استفاده کند، احتمالاً وضعیت خوبی خواهد داشت. اما اگر بیش از حد احساس گناه کند یا از این احساسات خشمگینانه بترسد، ممکن است بهطور فزایندهای بر خشم خود نسبت به نوزاد متمرکز شود و افکار وسواسی دربارهی آسیب رساندن به نوزاد یا آسیب دیدن نوزاد در ذهنش شکل بگیرد: و افسردگی بعد از زایمان را در مادر تشدید کند.
مادر ممکن است خود را به دلیل احساسات و تمایلات خشمگینانه و حتی مرگبار نسبت به نوزاد سرزنش کند و دچار افسردگی شود، و در موارد شدید، حتی به خودکشی فکر کند. بسیاری از زنانی که دچار افسردگی بعد از زایمان میشوند، وجدان سختگیر و انتظار بسیار بالایی از خود دارند، و همانطور که دیگران را از خشم خود محافظت میکنند، به همان شدت خشم خود را متوجه خود میسازند. اگرچه سرکوب بیش از حد خشم، یا فرو نشاندن آن و/یا سرزنش خود به دلیل تجربهی خشم، مشکل محسوب میشود، اما از دست دادن کنترل ودست به اقدامات پرخاشگرانه زدن نیز خطری جدی به حساب میآید.
تعارضات مادری
بسیاری از زنانی که به افسردگی بعد از زایمان دچار میشوند، از رابطهی دشوار و پر از تعارض خود با مادرانشان صحبت میکنند. اغلب آنها گمان میکنند که مادرشان علاقهای به مراقبت از آنها نداشته یا از این کار لذت نمیبرده است. هرچند که یک زن ممکن است مشتاق باشد که به نوزاد خود مراقبت و محبت کافی ارائه دهد، اما اگر (آگاهانه یا ناآگاهانه) احساس کند که خود در دوران کودکی از چنین محبتی محروم بوده، این کار میتواند برای او دشوار باشد. در مقابل، اگر زنی که به تازگی مادر شده، تصویری مثبت از مادرِ خود در ذهنش داشته باشد، فرآیند مادری کردن برای او به مراتب آسانتر خواهد بود.

برخی از زنان مبتلا به افسردگی بعد از زایمان مادرانی دارند که از نظر فیزیکی یا کلامی با آنها رفتار خشونتآمیزی داشته است. این زنان اغلب سوگند خوردهاند که هرگز مانند مادران خود نباشند، اما متوجه نیستند که این سوگندها نشاندهندهی نقش اساسی مادرانشان بهعنوان الگوهای درونی اصلی آنهاست. آنها هیچ تصویر مثبتی از مادر و مادری کردن ندارند که بتوانند به آن تکیه کنند و در برابر شباهتهای اجتنابناپذیری که بین هر مادری و دخترش ایجاد میشود، مقاومت میکنند. در نتیجه، تجربهی مادری میتواند به یک مسئلهی پرتنش و دشوار تبدیل شود.
هرچند بسیاری از زنان در چنین شرایطی موفق میشوند که مادرانی بهتر از مادران خود باشند، اما این کار اغلب مستلزم تلاش زیادی است. در حالی که چنین «تعارضات مادری» ممکن است برای همهی زنان اتفاق نیفتد و در درمانهای کوتاهمدت نیز فرصتی برای شناخت دقیق آنها فراهم نشود، این تعارضات در میان افرادی که افسردگی بعد از زایمان را تجربه میکنند، شایع است. این تعارضات، چالشهای معمول مادری، مانند یافتن تعادل بین مراقبت از کودک و کار خارج از خانه یا تعیین حد و مرز برای کودک را بسیار دشوارتر میکند.
درمان افسردگی بعد از زایمان
بسته به شدت افسردگی، وضعیت روانشناختی مادر پیش از تولد، و سلامت رابطه زن و شوهر نوع مداخلات در درمان افسردگی بعد از زایمان میتواند متفاوت باشد، اما در هر شدتی از افسردگی دریافت حمایت اجتماعی و عاطفی میتواند کارساز باشد.
انواع در حمایت اجتماعی و عاطفی
- صحبت با همسر، خانواده و دوستان درباره احساسات و نیازهای خود.
- پیوستن به گروههای حمایتی برای مادران تازهوارد.
- کمک گرفتن از اطرافیان برای انجام کارهای روزمره و مراقبت از نوزاد.
اما شناسایی تعارضهای روانی پیچیدهای که مادر را در معرض افسردگی بعد از زایمان قرار دادهاند و بررسی و رسیدگی به این تعارضها نیازمند دریافت درمانهای پیچیدهی روانکاوانه است که میتواند به فرزندپروری سالمتر، و دورهی مادری رضایتبخشیتری منتهی شود. همچنین شرکت در گروههای روانکاوانه مادری پیش از بارداری یا پیش زایمان میتواند زن را برای پذیرش نقش مادری آماده کند.

جمعبندی
افسردگی بعد از زایمان یک اختلال روانی پیچیده است که میتواند بهطور عمیقی بر سلامت جسمی، روانی و اجتماعی مادر تأثیر بگذارد. علائم افسردگی بعد از زایمان مشابه سایر انواع افسردگی است، اما مختص به دوره پس از زایمان بوده و معمولاً بهدلیل تغییرات هورمونی، روانی، اجتماعی و تعارضات ناهوشیار به وجود میآید. با وجود اینکه در بسیاری از موارد، بهطور موقت و با گذشت زمان بهبود مییابد، اما در برخی موارد، میتواند بهطور مداوم و شدید ادامه یابد و نیاز به مداخله درمانی داشته باشد.
درک دقیق علل و تعارضات روانی این اختلال، نظیر تعارضات وابستگی، خشم و مادری، میتواند به بهبود علائم افسردگی بعد از زایمان و فرزندپروری مناسب کمک کند. درمان افسردگی پس از زایمان هم بهطور فردی و هم در چارچوب حمایتی از سوی خانواده و سیستم اجتماعی انجام میشود. درمان روانکاوانه با تمرکز بر شناسایی و پردازش تعارضات درونی ناهوشیار میتواند به مادر کمک کند تا احساسات خود را بهتر درک کرده و راهحلهای سالمتری برای مواجهه با نقش مادری پیدا کند.
منبع
Blum, L. D. (2007). Psychodynamics of postpartum depression. Psychoanalytic Psychology, 24(1), 45–62. https://doi.org/10.1037/0736-9735.24.1.45