سکس و ملانکولیا

سکس و ملانکولیا

این مقاله با عنوان «Sex and Melancholy» در وب‌سایت مدرسه زندگی منتشر، توسط سها آیت‌مهر ترجمه و نسخه فارسی آن در وب‌سایت دیگری منتشر شده است.


رابطه جنسی، اولین، مهمترین و عظیم‌ترین لحظه‌ی صداقت است. در بیشتر طول زندگی، ناگزیریم که وانمود کنیم، پنهان شویم و مصالحه نماییم. نمی‌توانیم اکثر تمایلات و آرزوهای واقعی خود را آشکار سازیم و همواره با این هراس پیش می‌رویم که مبادا در مسیر زندگی موجب رنجش عمیق دیگران شویم یا عجیب، منفور و نکوهیده به نظر آییم.

اما سرانجام، در بستر با کسی که واقعا دوستش داریم و او نیز با همان صداقت به ما مهر می‌ورزد، می‌توانیم سپر حفاظتی خود را پایین بیاوریم. دیگر نیازی به وانمود کردن نیست. اینجا، اوج خلوت و صمیمیت است.

اینجا می‌توان سرانجام کاری را کرد که مدت‌هاست —در گوشه‌ای دنج از ذهن— بی‌تابانه آرزویش را داشته‌ایم: شاید به کلی تسلیم شد، یا جنبه‌ای بی‌رحمانه و سازش‌ناپذیر [از وجود خود] را کشف کرد، لباسی از جنس مقابل پوشید، یا گفتن عباراتی شهوت‌برانگیز و منع شده که دلمان می‌خواهد شریکمان نیز با دقت تکرارشان کند. آنچه فرد انتخاب می‌کند تا درباره‌اش صادق باشد متفاوت خواهد بود؛ اما رویای همیشگی این است که بتوان به چیزی دست یافت که عمیقاً معنادار به نظر می‌رسد و تاکنون قید آداب و هنجارها مانع از بیانش بوده است.

فرد ملانکولیک از زاویه‌ای بسیار خاص به صداقت موجود در رابطه جنسی نزدیک می‌شود. شاید چندان علاقه‌ای به بندها یا چرم، میخ‌آرایی یا یقه‌های خزدار نداشته باشد. آنچه او را مجذوب می‌کند ممکن است چیزی به‌کلی متمایز باشد: گریه.

 
سکس و ملانکولیا

برای فرد ملانکولیک، بنیادی‌ترین واقعیت این است که زندگی سرشار از رنجی بی‌پایان است — تقریباً تمامی آن را باید پنهان کند. به طور معمول نمی‌تواند عمق رنجی را که در کودکی تحمل کرده توضیح دهد، یا ناامیدی‌های نوجوانی، ترس و فرسودگی شغلی، ناکامی‌ها و زودرنجی‌های روابطش، مشکلات خانوادگی، یا هراس وجودی‌ای که شب‌ها به سراغش می‌آید و آن بی‌قراریِ تقریباً همیشگی که او را تعقیب می‌کند… در جایی از پس‌زمینه‌ی ذهنش، بار غیرقابل تحمل از غریبگی و اندوه را به دوش می‌کشد. بیشتر اوقات نمی‌تواند بروزش دهد. در لبخند زدن مهارت دارد؛ در خوشایندسازیِ دیگران استاد است. اما این اندوه ناپدید نمی‌شود، تنها در عمقی به اندازه‌ی یک میلی‌متر زیر لایه‌ی بیرونی عواطفش کمین می‌کند و به دنبال فرصتی می‌گردد — شاید یک شعر یا یک عکس — تا برای لحظه‌ای کوتاه سر برآورد.

اما اکنون، در اتاق خواب با فردی حساس —کسی که زیبایی‌اش نه در ظاهر، بلکه در درک و هضم رنج است— فوری‌ترین نیاز، در کنار تمام تمایلات جسمانی، نه تازیانه زدن یا فرمان دادن، نه کشیدن موها یا فریاد زدن، بلکه اشک ریختن است: گریه برای تمام سال‌های سخت، برای تمام شجاعتی که به نمایش گذاشته شد، برای تمام مبارزه‌هایی که بلعیده شد. در آمیزش عاشقانه، هم‌زمان اشک می‌ریزیم چون تا امروز کسی درکمان نکرده، چون تحقیر شده‌ایم، نادیده گرفته شده‌ایم و هراسیده‌ایم. و شاید هم از این رو که اینک، برای مدتی، شاید همه‌چیز [های دردناک] به پایان رسیده باشد.

در حالت ایده‌آل، شریک‌عاطفی نیز به همین نحو عمل می‌کند: او نیز اندوه خود را به اتاق خواب آورده است —و این دو عاشق در حال مبادله‌ی بی‌ریاترین هدیه‌ها هستند: پاسخی صادقانه به پوچیِ زیستن. دیگر ترسی از آسیب‌پذیری وجود ندارد. برهنگی جسمانی آنان در مقایسه با برهنگی عاطفی‌ای که به نمایش می‌گذارند، هیچ است. آنان صادق‌تر از هر زمان دیگری هستند و این صمیمی‌ترین لحظه‌ی زندگی‌شان است.

اما نکته کلیدی، همین اروتیسم [کشش شهوانی] است. گریه تنها نشانه‌ای از نرم‌خویی نیست، بلکه به‌خودی‌خود تحریک‌کننده است. آنچه ما را به شور می‌آورد [یا از نظر جنسی تحریک‌مان می‌کند]، اغلب همان احساس یا نگرشی است که به آن احترام می‌گذاریم، اما در زندگی عادی مدت‌هاست از آن دور افتاده‌ایم. اشک‌ها ما را برمی‌انگیزانند، چون نمادِ ملموسِ رویاروییِ دیگری با درد هستند.

سکس و ملانکولیا

بی‌گمان افراد خوش‌بین [که وضعیت ملانکولیک ندارند] بسیاری وجود دارند که رفتاری موقر و جذاب دارند و می‌توانند عاشقانی فوق‌العاده مهربان و باملاحظه باشند. اما شریک ملانکولیک چیزی دارد که آنان هرگز نخواهند داشت: توانایی درآمیختن سکس با اندوهی رهایی‌بخش.

افراد ملانکولیک‌ تاکنون به‌دلیل خجالت از تمایلات خود، نتوانسته‌اند ذائقه سکس غمگین را آن‌گونه که شایسته است برجسته کنند. اما اکنون که ملانکولی جایگاه شایسته خود را در آگاهی جمعی به دست می‌آورد، شاید بسیاری از ما آن اشتیاق نهفته را کشف کنیم —اشتیاق به شادیِ عمیق در کنار معشوق، دقیقاً به این دلیل که در آن نیمه‌تاریکی صمیمی، سرانجام می‌توانیم به اندازه‌ای که همیشه مشتاقش بوده‌ایم، غمگین باشیم. [به عبارتی دیگر اوج شادی عاشقانه زمانی حاصل می‌شود که دو فرد بتوانند با هم غمگین باشند. این تناقض ظاهری در واقع نشان‌دهنده نیاز انسان به صداقت عاطفی است].

؟