این مقاله ترجمه نوشتهای با عنوان «Distinguishing Trauma from Emotional Wounds» به قلم مارگارت فولی، منتشر شده در Psychology Today و به ترجمۀ شیوا جمشیدی برای انتشار در مجله روانکاوی دیگر آماده شده است.
نکات کلیدی
- هر تجربۀ دردناکی الزاماً تبدیل به تروما نمیشود؛ عمق آسیبِ هیجانی بر روی پیوستار قرار دارد.
- ترومادیدگی زمانی رخ میدهد که زخمهای حلوفصل نشده، مدیریتناپذیر تلقی شوند.
- زخمهای رابطهایِ ناشی از دلشکستگی و خیانت، الگوهای هیجانی ما را بهگونهای متفاوت از غفلت یا بیتوجهی بازنویسی میکنند.
- واکافتن هیجانی یعنی پردازش هیجاناتِ حلوفصل نشده و بازتعیینِ خاطرات.
- راهبردهای بقای سیستم عصبی تنها زمانی ترومادیده میشوند که غرقشدگی هیجانی، غیرقابلمدیریت بهنظر برسد.
در گفتوگوهای امروزی دربارۀ سلامت روان، واژۀ «تروما» زیاد شنیده میشود. بهنظر میرسد تقریباً هرکسی، به نوعی، احساس میکند بدترین شکل آن را تجربه کرده و از آن آسیب دیده است. این موضوع برای من نگران کننده است. به همین دلیل مدام توضیح میدهم که هر تجربۀ دردناکی، تروما نیست یا به آن تبدیل نمیشود. آگاهی از عمق یک زخم و تلویحات آن برای مراقبت، میتواند افراد را از برچسبها و پریشانی غیرضروری نجات دهد؛ به درمانگران کمک کند مداخلات مناسبتری انتخاب کنند؛ و افرادی را که صرفاً با دردشان تعریف میشوند، از رنج رها سازد. من در کتاب جدیدم تحت عنوان «این زخم چقدر عمیق است؟»، راهنمایی شفاف و مبتنی بر شفقت ارائه دادهام که نشان میدهد چطور باید عمق آسیب هیجانی را اندازهگیری کرد و این عمق چه معنایی برای فرایند بهبودی دارد.
خراش، شکستگی یا جای زخم؟ تصویری کاربردی
سه وضعیت را تصور کنید: یک خراش کوچک بر روی پوست، یک استخوان شکسته، جای زخمی که خوب شده. خراش برای مدتی میسوزَد اما زود بسته شده و محو میگردد؛ شکستگی باید جا بیفتد، بیحرکت شود و مراقبت اختصاصی صورت گیرد تا درست التیام یابد؛ اما جای زخم: هرچند زخم یا جراحتِ باز نیست ولی یادآوری میکند که اتفاقی رخ داده. شاید گهگاه بخارَد اما در اغلب موارد، موجب کژکاری نمیشود.
دردِ هیجانی نیز بهشکل مشابهی عمل میکند. برخی تجربیات، جای زخمی بر جای میگذارند که به ما یادآوری میکند در گذشته چه آسیبهایی دیدهایم و از آنها چه آموختهایم. برخی دیگر از تجربهها، مانند شکستگیهای درمان نشده عمل میکنند؛ بهخصوص زمانی که سیستم عصبی مقهور شده باشد، مکرر برانگیخته شود یا ترمیم نشده باقی مانده باشد. این قبیل تجارب، نوع متفاوتی از توجه و سطح بالاتری از مراقبت را میطلبند. همۀ رنجها، درمان یکسانی ندارند؛ نخستین اقدامِ مشفقانه، ضروری و خردمندانه، سنجش عمق زخم است.
از واکنش سازگار تا زخمِ پایدار: یک پیوستار
سیستم [روانی] ما طوری طراحی شده که کارآمد باشد. پاسخهای هیجانی تدبیر شدهاند تا کمکمان کنند سازگاری یابیم و بیاموزیم چطور در جهان حرکت کنیم: [پاسخهای هیجانی] هشدار میدهند، منابع را بسیج میکنند، خطر را میسنجند، پیامدها را پیشبینی میکنند و بقای ما را تضمین مینمایند. اغلب اوقات، این سیستم به پردازش رویداد مشغول میشود، میآموزد و به خط پایه [حالت تعادل] بازمیگردد.
اما سؤالی که بسیاری میپرسند این است: اگر این واکنشها قرار است از ما محافظت کنند، چرا دچار تروما میشویم؟ ترومازدگی فقط زمانی شکل میگیرد که موقعیتِ کنونی یا زخمهای حلنشده، غیرقابلمدیریت یا غیرقابلحل تلقی شوند و تنظیمات بقا در سیستم عصبی، امور را در دست گیرند؛ آنوقت است که در ترس زندگی میکنیم، مدارهای هشدارْ زندگی روزمرۀ ما را تسخیر میکنند، حافظه بهصورت مزاحم بازمیگردد، احساس میشود هویت در هم شکسته شده، روابط در سایۀ بیاعتمادی قرار میگیرد و رنج حاصل میگردد. خلاصه اینکه، آن زخم دیگر فقط یک رخداد نیست بلکه به راهبردی تبدیل میشود که موجود زنده برای بقای خود بهکار میگیرد؛ راهبردی که به کژکاری و درد میانجامد.
تروما چیست؟
شناسایی انواع زخم
هدف کتاب جدید من، کمک به خوانندگان است تا بتوانند میان انواع تجربیات دردناکی که «زخم» مینامیم تمایز گذاشته و آنها را از «تروما» تفکیک کنند. بهجای استفاده از یک مقولۀ واحد، من یک دستهبندی پیشنهاد میکنم که عملی بوده و بر کارکرد تمرکز دارد؛ یعنی بر آنچه یک زخم با زندگی فرد میکند.
مثلاً وقتی دلشکستگی، خیانت یا انتقاد شنیدنهای مکرر خاطرمان را مکدر میسازد، با آسیبی مواجهایم که نه در یک لحظۀ خشونتبارِ واحد بلکه در فضای آرامِ بین آنچه میخواستیم و آنچه واقعاً دریافت کردیم رخ میدهد. این زخمهای رابطهای لزوماً همیشه هشدارهای بقا را فعال نمیکنند، مانند آنچه از دیرباز بهعنوان نمونههای برجستۀ «تروما» شناخته شدهاند. اینها در عوض الگوهای هیجانی، حس ارزشمندی و داستانهایی را که ایگو تعریف میکند تا ما را «قابل ارائه» نگه دارد، بازنویسی میکنند. چارچوبدهی به آسیب به این شیوه، کمکمان میکند بفهمیم ناامنی در واقع یک معماری محافظتی است که از توهینهای رابطهای مکرر ساخته شده؛ ایگو بهعنوان مدیرِ خانه نقش ایفا کرده و نشتیها را برطرف میسازد تا خانواده بتواند به کار خود ادامه دهد. اولین گامها به سمت برنامهریزی مجددِ دفاعها این است که یاد بگیریم بر این عادات مغزی نام بگذارم، تمرین کنیم نسبت به هشدارهای لحظهای ایگو [واکنشهایمان] هشیارتر شویم و یک خویشتنِ مشاهدهگر را پرورش دهیم.
جراحات دیگر که بهواسطۀ غفلت و دیده نشدن پدید میآیند، نوع دیگری از زخم را ایجاد میکنند: زخمهایی با خونریزی آهسته که احساس را کاهش داده و به کرختی میرسانند یا نیازهای معمولی را به نیازمندیِ دیوانهوار تبدیل میکنند. وقتی یک کودک (یا بزرگسال) بارها خواستار ارتباط میشود و با خلأ مواجه میگردد، روان میتواند بیاموزد که کمبود یا مضیقه یک قاعده است؛ بعدها، هر رابطۀ جدیدی از فیلتر این مفروضه عبور میکند که «من به حساب نمیآیم» و اشتیاق میتواند بهراحتی تبدیل شود به مطالبۀ اطمینانبخشی بهجای بیانِ نیاز. نام گذاشتن بر روی این تمایز (یعنی تمایز بین زخمی که کرختی میسازد با زخمی که موجب چسبندگی میشود) مهم است چون این کار، مسیرهای متفاوتِ ترمیم را نشان میدهد: بازتنظیم انتظارات؛ احیای فضای ذهنی؛ و تمرین روابط جدیدی که به سیستم عصبی میآموزند احساس کردن و خواستن، امن است. تمرینهای عملی و ملایم میتوانند به هدایت این کار کمک کنند؛ از جمله ابزارهایی برای بازیابی عاملیّت و بازسازی تعلق، بهشرطی که هر بار یک گام کوچک برداشته شود.
هر یک از این انواع زخم میتواند در طیفی از سطحی تا عمیق وجود داشته باشد. بافتار، منابع، زمانبندی و معنایی که به رویداد داده شده، همگی در تعیین عمق اثر دارند.
تروما بیننسلی چیست؟
حلوفصل در برابر مداوا: اهداف واقعبینانه و انسانی
التیام، بهمعنای فراموش کردن نیست؛ التیام یعنی بازتعیینِ حافظه بهنحوی که مطلعمان سازد نه اینکه بر ما مسلط شود. به همین دلیل است که حلوفصل کردن، بهجای وعدۀ «مداوا» یا درمانِ کامل، سرآغاز این سفر است. حلوفصل یعنی یافتن ترسها یا هیجاناتی که هنوز پردازش نشدهاند؛ یعنی کاهش کنترل زخم بر زندگی روزمره؛ یعنی بازیابی عاملیّت. حلوفصل شامل پردازش، آگاهی و معناست؛ نه پاکسازی. آنوقت است که رویداد دردناک تبدیل میشود به بخشی از داستان زندگی، بیآنکه هویت یا رفتار را به انحصار خود درآورَد. التیام، پس از آن رخ میدهد: یعنی زمانی که علائم دیگر بازتولید نشوند. درست مانند رسیدگی به یک بریدگی برای متوقف ساختن خونریزی.
آشنایی با درمانگران دیگری
روانکاوی آنلاین برای مهاجران
منبع
Foley, M. (2025, October 18). Distinguishing trauma from emotional wounds. Retrieved from https://www.psychologytoday.com/us/blog/the-well-being-lab/202510/distinguishing-trauma-from-emotional-wounds


